جمعه، 2 بهمن 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

گویند در روزگاران گذشته در سرزمین فارس پادشاه زاده‌ای بود که وقتی پادشاهی به او رسید، تصمیم گرفت به سرزمین‌های خود مسافرت کند تا به وضعیت آن سرزمین‌ها سر و سامانی دهد. در زمان حرکت، به استاد خود گفت: به من پندی بده که در این جهان با آسودگی زندگی کنم و عاقبتِ‌ من نیز خوشبختی باشد. استاد به او گفت: هیچ‌گاه خود را از اندیشه جهان آخرت خالی مکن و هنگامی که خوبی به تو می‌رسد، سپاس‌گزاری کن و به اموال دنیا دل نبند و برای آنچه از دست می‌رود، افسوس مخور و بترس از اینکه دست به کارهای حرام بزنی و سخنی که در آن سودی برای تو ندارد، ولی برای دیگری زیان دارد، به زبان نیاور و اگر سختی به تو رسید، صبر کن و قانع باش!

گویند در روزگاران گذشته در سرزمین فارس پادشاه زاده‌ای بود که وقتی پادشاهی به او رسید، تصمیم گرفت به سرزمین‌های خود مسافرت کند تا به وضعیت آن سرزمین‌ها سر و سامانی دهد. در زمان حرکت، به استاد خود گفت: به من پندی بده که در این جهان با آسودگی زندگی کنم و عاقبتِ‌ من نیز خوشبختی باشد. استاد به او گفت: هیچ‌گاه خود را از اندیشه جهان آخرت خالی مکن و هنگامی که خوبی به تو می‌رسد، سپاس‌گزاری کن و به اموال دنیا دل نبند و برای آنچه از دست می‌رود، افسوس مخور و بترس از اینکه دست به کارهای حرام بزنی و سخنی که در آن سودی برای تو ندارد، ولی برای دیگری زیان دارد، به زبان نیاور و اگر سختی به تو رسید، صبر کن و قانع باش!


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.