جمعه، 2 بهمن 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

گویند روزی هارون الرشید دستور داد، تا غذای مخصوص خود را برای بهلول ببرند. وقتی غذای هارون را در خرابه جلو بهلول گذاشتند، بهلول پرسید: این غذا از آنِ چه کسی است؟ غلامان گفتند: غذای مخصوص خلیفه است که برای شما فرستاده است. بهلول بی‌درنگ سگ‌های اطراف خرابه را صدا زد و به غلامان گفت: غذا را جلوی سگ‌ها بگذارید تا آنها بخورند. غلامانِ هارون با عصبانیت فریاد زدند: این چه کاری است، مردم آرزو دارند یک لقمه غذای خلیفه را بخورند... بهلول به آنها گفت: آهسته سخن بگویید، زیرا اگر سگ‌ها بفهمند که این غذای هارون است لب بر آن نمی‌زنند؛ آن وقت باید دو مرتبه غذا را برگردانید تا خود هارون بخورد.

گویند روزی هارون الرشید دستور داد، تا غذای مخصوص خود را برای بهلول ببرند. وقتی غذای هارون را در خرابه جلو بهلول گذاشتند، بهلول پرسید: این غذا از آنِ چه کسی است؟ غلامان گفتند: غذای مخصوص خلیفه است که برای شما فرستاده است. بهلول بی‌درنگ سگ‌های اطراف خرابه را صدا زد و به غلامان گفت: غذا را جلوی سگ‌ها بگذارید تا آنها بخورند. غلامانِ هارون با عصبانیت فریاد زدند: این چه کاری است، مردم آرزو دارند یک لقمه غذای خلیفه را بخورند... بهلول به آنها گفت: آهسته سخن بگویید، زیرا اگر سگ‌ها بفهمند که این غذای هارون است لب بر آن نمی‌زنند؛ آن وقت باید دو مرتبه غذا را برگردانید تا خود هارون بخورد.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.