روزی بهلول را در گورستان دیدند که روی قبر نشسته با مردگان، از گذشته صحبت میکند. گفتند: تو زندهای چرا با مردگان معاشر شدهای؟ جواب داد: با کسانی مجالست مینمایم که تا با ایشانم مرا از غفلت و غرور باز میدارند و چون از ایشان دور شوم، مطمئنم که غیبتم نمینمایند.
روزی بهلول را در گورستان دیدند که روی قبر نشسته با مردگان، از گذشته صحبت میکند. گفتند: تو زندهای چرا با مردگان معاشر شدهای؟ جواب داد: با کسانی مجالست مینمایم که تا با ایشانم مرا از غفلت و غرور باز میدارند و چون از ایشان دور شوم، مطمئنم که غیبتم نمینمایند.