گر باد هوای کوی سرایت سپرد می دان تو که جان ز دستم ای جان نبرد اندیشه نخواهم که به تو برگذرد رشک آیدم از دیده که در تو نگرد
گر باد هوای کوی سرایت سپرد
می دان تو که جان ز دستم ای جان نبرد
اندیشه نخواهم که به تو برگذرد
رشک آیدم از دیده که در تو نگرد
می دان تو که جان ز دستم ای جان نبرد
اندیشه نخواهم که به تو برگذرد
رشک آیدم از دیده که در تو نگرد