لرزان ز بلا چو برگ داند یارم وآنگاه همی به برگ خواند کارم اشگی که همه تگرگ راند بارم عمری که همی به مرگ ماند دارم
لرزان ز بلا چو برگ داند یارم
وآنگاه همی به برگ خواند کارم
اشگی که همه تگرگ راند بارم
عمری که همی به مرگ ماند دارم
وآنگاه همی به برگ خواند کارم
اشگی که همه تگرگ راند بارم
عمری که همی به مرگ ماند دارم