از هجر تو چشمم شده چون چشمه زمزم
از هجر تو چشمم شده چون چشمه زمزم
در حسرت دیدار رخت من به کمینم
ای شاه کرم دست من بی سر و پا گیر
کین بار گنه میزند اخر به زمینم
آیا که شود قسمت من آن دم آخر
اندر لحدم روی تو مهتاب ببینم
در حسرت دیدار رخت من به کمینم
ای شاه کرم دست من بی سر و پا گیر
کین بار گنه میزند اخر به زمینم
آیا که شود قسمت من آن دم آخر
اندر لحدم روی تو مهتاب ببینم