دلش درياي خون، چشمش به در بود اميدش ديدن روي پسر بود پدر مي گشت قلبش...
دلش درياي خون، چشمش به در بود
اميدش ديدن روي پسر بود
پدر مي گشت قلبش پاره پاره
پسر مي کرد بر حالش نظاره
پدر چون شمع سوزان آب مي شد
پسر هم مثل او بيتاب مي شد
پسر از پرده ي دل ناله سر داد
پدر هم جان در آغوش پسر داد
اميدش ديدن روي پسر بود
پدر مي گشت قلبش پاره پاره
پسر مي کرد بر حالش نظاره
پدر چون شمع سوزان آب مي شد
پسر هم مثل او بيتاب مي شد
پسر از پرده ي دل ناله سر داد
پدر هم جان در آغوش پسر داد