تا كه از كف پسرى تازه جوان داد حسين عالمى را ز غم خويش تكان داد حسين تا...
تا كه از كف پسرى تازه جوان داد حسين
عالمى را ز غم خويش تكان داد حسين
تا كه گلبوسه ز لب هاى پسر چيد لبش
قدرت عاطفه خويش نشان داد حسين
تا كه خاموش شد از زمزمه «يا وَلَدى»
عشق فرياد برآورد كه جان داد حسين
جذبه عشق بنازم كه پس از داغ جوان
حكمت صبر نشان بر همگان داد حسين
گفت بر هاشميون نعش على را ببرند
كز غم داغ پسر تاب و توان داد حسين
نقد جان داد و به حق جان جهان را بخريد
در كف خلق جهان خط امان داد حسين
عالمى را ز غم خويش تكان داد حسين
تا كه گلبوسه ز لب هاى پسر چيد لبش
قدرت عاطفه خويش نشان داد حسين
تا كه خاموش شد از زمزمه «يا وَلَدى»
عشق فرياد برآورد كه جان داد حسين
جذبه عشق بنازم كه پس از داغ جوان
حكمت صبر نشان بر همگان داد حسين
گفت بر هاشميون نعش على را ببرند
كز غم داغ پسر تاب و توان داد حسين
نقد جان داد و به حق جان جهان را بخريد
در كف خلق جهان خط امان داد حسين