او غربتِ آفتاب را حس می کرد در حادثه، التهاب را حس می کرد بی تابیِ کودکانش آتش می زد وقتی خُنکای آب را حس می کرد
او غربتِ آفتاب را حس می کرد
در حادثه، التهاب را حس می کرد
بی تابیِ کودکانش آتش می زد
وقتی خُنکای آب را حس می کرد
در حادثه، التهاب را حس می کرد
بی تابیِ کودکانش آتش می زد
وقتی خُنکای آب را حس می کرد