بر مشرقِ نیزه، خواند زینب، قمرش شب در همه جا بود چراغِ سفرش از ماه و ستاره، بیشتر می تابید خورشید به خون تپیده ای بود سرش
بر مشرقِ نیزه، خواند زینب، قمرش
شب در همه جا بود چراغِ سفرش
از ماه و ستاره، بیشتر می تابید
خورشید به خون تپیده ای بود سرش
شب در همه جا بود چراغِ سفرش
از ماه و ستاره، بیشتر می تابید
خورشید به خون تپیده ای بود سرش