کیمیای معنا- ویژه تلفن همراه
کیمیای معنا- ویژه تلفن همراه
لیست گوشی های تست شده
سپاه بدرشکست خوردوروبه سوي مکه نهاد.هشتصدوپنجاه نفربودندکه جان سالم ازميدان به دربردندواغلب بيمزده، گرسنه، پياده ومجروح ونالان روبه سوي خانه وکاشانه خود کردند..ميکوشيدندکه تاهرچه توان دارند سريعتربگريزندوخودرابه شهرامن خويش برسانند.اماچون به قلمروهاي مکه رسيدند،پيشتازان فرار،دل آنراکه اول خودبه شهردرآيندنداشتند.زيراازمسخره ولعن ونفرين مردم ايمن نبودند.چگونه خبرباور نکردني چنان شکست بزرگي رابرمردم گزارش کنند.بدين جهت اغلب پاکندکردندوهريک گذاشتندتاديگري اول به شهردر آيد.
نخستين کسي که به شهر درآمد و راوي شکست مفتضحانه قريش بود و درنتيجه لعن و نفرين مردم را به جان خريد، حيسمان بود. بيچاره او، اگر ميدانست چگونه زنان جوان شوي مرده دشنامش خواهند داد و چگونه پيرزنان و بيوهگان لعن و نفرينش خواهند کرد، شايد چنين نميکرد و اين گونه با شتاب به شهر وارد نميشد.
اما دو سه شب پيش از آن که حيسمان به شهر درآيد، مکه درحال وهواي خوش ورخوتزاي خودبسرميبرد. گفتهاند آن شب مکه آرام بود...اغلب آنان که اهل عيش ونوش بودند ازآغازغروب به بادهگساري مشغول ميشدندوبرنامه دف ورقص وسرگرمي دربسياري ازخانههاي اشراف برپا بودند.امااينک که تمامي شهربه جنگ بسيج شده بود، از آن مجالس بزرگ چندان خبري نبود. پيرمردان گوشهاي باهم جمع ميشدند و شرابي مينوشيدند... وشباهنگام همگان زودتربه خانهها بازميگشتند.امابا اين حال زنان،نوجوانان و پيرمردان در شهر بودندوبايد به چيزي خودرامشغول دارند.بدين جهت ازسرشب کودکان رازودترميخواباندند.. درمحلي به نام ذيطوي جمع ميشدند.اينجادوجوان داستانسرابودندکه به جنگ نرفته بودند.دونوجوان خوش سيماکه شبها درذيطوي قصه ميسرودند،افسانه ميگفتندودرنورمهتاب براي مخموران شبانه جامهاي دلبرانه ميپيمودندوشعري ميخواندند وداستاني بيان ميکردند
سپاه بدرشکست خوردوروبه سوي مکه نهاد.هشتصدوپنجاه نفربودندکه جان سالم ازميدان به دربردندواغلب بيمزده، گرسنه، پياده ومجروح ونالان روبه سوي خانه وکاشانه خود کردند..ميکوشيدندکه تاهرچه توان دارند سريعتربگريزندوخودرابه شهرامن خويش برسانند.اماچون به قلمروهاي مکه رسيدند،پيشتازان فرار،دل آنراکه اول خودبه شهردرآيندنداشتند.زيراازمسخره ولعن ونفرين مردم ايمن نبودند.چگونه خبرباور نکردني چنان شکست بزرگي رابرمردم گزارش کنند.بدين جهت اغلب پاکندکردندوهريک گذاشتندتاديگري اول به شهردر آيد.
نخستين کسي که به شهر درآمد و راوي شکست مفتضحانه قريش بود و درنتيجه لعن و نفرين مردم را به جان خريد، حيسمان بود. بيچاره او، اگر ميدانست چگونه زنان جوان شوي مرده دشنامش خواهند داد و چگونه پيرزنان و بيوهگان لعن و نفرينش خواهند کرد، شايد چنين نميکرد و اين گونه با شتاب به شهر وارد نميشد.
اما دو سه شب پيش از آن که حيسمان به شهر درآيد، مکه درحال وهواي خوش ورخوتزاي خودبسرميبرد. گفتهاند آن شب مکه آرام بود...اغلب آنان که اهل عيش ونوش بودند ازآغازغروب به بادهگساري مشغول ميشدندوبرنامه دف ورقص وسرگرمي دربسياري ازخانههاي اشراف برپا بودند.امااينک که تمامي شهربه جنگ بسيج شده بود، از آن مجالس بزرگ چندان خبري نبود. پيرمردان گوشهاي باهم جمع ميشدند و شرابي مينوشيدند... وشباهنگام همگان زودتربه خانهها بازميگشتند.امابا اين حال زنان،نوجوانان و پيرمردان در شهر بودندوبايد به چيزي خودرامشغول دارند.بدين جهت ازسرشب کودکان رازودترميخواباندند.. درمحلي به نام ذيطوي جمع ميشدند.اينجادوجوان داستانسرابودندکه به جنگ نرفته بودند.دونوجوان خوش سيماکه شبها درذيطوي قصه ميسرودند،افسانه ميگفتندودرنورمهتاب براي مخموران شبانه جامهاي دلبرانه ميپيمودندوشعري ميخواندند وداستاني بيان ميکردند