با نور فاطمه هدایت شدم - ویژه تلفن همراه
اين اثر را به دوستداران با وفاي حضرت زهرا(س)و آرمانخواهاني که در انتظار طلوع خورشيد امامت يعني حضرت حجه ابن الحسن عسکري(عج)به سر ميبرند، تقديم مينماييم.
کتاب حاضرکه داستان دلانگيز هدايت يافتن دانشمندي حقوقدان از اهالي سودان به مذهب جعفري را به تصوير ميکشد،.......
با نور فاطمه هدایت شدم - ویژه تلفن همراه
لیست گوشی های تست شده
اين اثر را به دوستداران با وفاي حضرت زهرا(س)و آرمانخواهاني که در انتظار طلوع خورشيد امامت يعني حضرت حجه ابن الحسن عسکري(عج)به سر ميبرند، تقديم مينماييم.
کتاب حاضرکه داستان دلانگيز هدايت يافتن دانشمندي حقوقدان از اهالي سودان به مذهب جعفري را به تصوير ميکشد،.......
هيجان عجيبي بود! در آن روز گرم و طاقتفرساي تابستاني که سوزندگي آفتاب سودان در آن شهرت خاصي دارد، خنکي مرموزي را بر صورتم احساس کردم، چنانکه اندامم در سرمايي که به گمان من به زير صفر رسيده بود، ميلرزيد.
مدتي در اين حال و هوا بودم. تا اينکه حقيقت به وجودم گرماي خاص خود را بخشيد... و نوري را ديدم که فروزان، بسان هالهاي مقدس مرا احاطه نموده، و موجب شد تا پردههاي ستبري که سنگيني آن شانههايم را آزار ميداد به ناگاه از برابر ديدگانم به کنار بروند.
در اين هنگامه بود که جلوهي دل آراي حقيقت را با درخشش ويژهاش مشاهده نمودم. و گامهاي خويش را ديدم که به سوي رستگاري هدايتم مينمايند.
اما بايد گفت که دشوارترين لحظات زندگي من، زماني بود که به عمق و ژرفاي فاجعهاي که در آن گرفتار بوديم، آگاه شدم. وضعيتي که به سبب جهل مرکب، بر انديشههاي ما سلطه يافته بود... بخصوص اينکه جهل مزبور عقيده و دين ما را هدف قرار داده بود.
اين اثر را به دوستداران با وفاي حضرت زهرا(س)و آرمانخواهاني که در انتظار طلوع خورشيد امامت يعني حضرت حجه ابن الحسن عسکري(عج)به سر ميبرند، تقديم مينماييم.
کتاب حاضرکه داستان دلانگيز هدايت يافتن دانشمندي حقوقدان از اهالي سودان به مذهب جعفري را به تصوير ميکشد،.......
هيجان عجيبي بود! در آن روز گرم و طاقتفرساي تابستاني که سوزندگي آفتاب سودان در آن شهرت خاصي دارد، خنکي مرموزي را بر صورتم احساس کردم، چنانکه اندامم در سرمايي که به گمان من به زير صفر رسيده بود، ميلرزيد.
مدتي در اين حال و هوا بودم. تا اينکه حقيقت به وجودم گرماي خاص خود را بخشيد... و نوري را ديدم که فروزان، بسان هالهاي مقدس مرا احاطه نموده، و موجب شد تا پردههاي ستبري که سنگيني آن شانههايم را آزار ميداد به ناگاه از برابر ديدگانم به کنار بروند.
در اين هنگامه بود که جلوهي دل آراي حقيقت را با درخشش ويژهاش مشاهده نمودم. و گامهاي خويش را ديدم که به سوي رستگاري هدايتم مينمايند.
اما بايد گفت که دشوارترين لحظات زندگي من، زماني بود که به عمق و ژرفاي فاجعهاي که در آن گرفتار بوديم، آگاه شدم. وضعيتي که به سبب جهل مرکب، بر انديشههاي ما سلطه يافته بود... بخصوص اينکه جهل مزبور عقيده و دين ما را هدف قرار داده بود.