0
مسیر جاری :
شقایق مجید اخشابی

شقایق

برا عاشق بخون،برا شقايق بخون بخون از دل بخون، كولي عاشق بخون بخون از شب تار، صياد و صيد بيزار دوتا جون تبدار، تو موج قايق بخون اي شقايق گل عاشق، اي شقايق گل عاشق باغبون دريا، گل شقايقت كو شب تيره...
عاشق ترین مجید اخشابی

عاشق ترین

شب تاره و دلم بيقراره از چشم مهتاب اميد مي باره وقتي نگات شادي برام بياره زنده مي شم با عشق تو دوباره صد تا سواره دور قصر چشمات اما چشات صياد تك سواره عاشق ترينم به روي ماهت هميشه
برای تو مجید اخشابی

برای تو

دوست دارم يه روز تو هم اسم منو صدا كني زخمي كه به دل زدي به مرهمي دوا كني حالاكه براي تو با خاك راه برابرم چي مي شه گاهي اگه به زير پا نگاه كني تو دل و جون مني بخت گريزون مني مي شه گاهي گذري بر من...
گمگشته مجید اخشابی

گمگشته

اون كه مياد اگه بگم يك گل سرخ بهار ميشی يه قطره خون رو آينه يه چشمه انتظار ميشي يه قطره خون رو آينه است يه چشم سرخ انتظار يه روز دوباره سبز ميشه وقتي كه بر گرده بهار هر كي با آينه روبروست رو هست...
ماه پیشونی مجید اخشابی

ماه پیشونی

ازم جدا نشو، دردت به جونم مزن بر هم بساط آشيونم اگه عشق منو لايق بدوني تو رو بر طاق چشمام مي نشونم يار جوني نرو نرو، ماه پيشوني نرو نرو پسند من تويي از باغ دنيا نزار روي دل من داغ دنيا تماشا كن...
مروارید باران مجید اخشابی

مروارید باران

کی میرسی قصمو شیرین کنی یاد منه اسیر غمگین کنی ظهور تو حضور اطلسی هاست کویر تشنه با تو روح دریاست وقتی میای یخ زمین آب میشه شبای قطبی با تو آفتاب میشه
همراز مجید اخشابی

همراز

ای دیار آرزو کوی یارم کوی یارم تا قیامت سر ازین کو برندارم برندارم با دلم گوید کسی بت پرستی خود پرستی بر دل عاشق مگو پا گذارم پا گذارم پند بی حاصل مگو حرف آب و گل مگو جز حدیث دل مگو
لوح سرنوشت مجید اخشابی

لوح سرنوشت

نیمه شب ستاره ها می کنند اشاره ها میرود ز آه ما بر فلک شراره ها....بر فلک شراره ها ناز چشم یار ها غمزه ی نگار ها رفته از نیاز و ناز در جهان چه کارها بجو شب از ستاره ای به شیوه ای اشاره ای بگو...
دل دیوانه مجید اخشابی

دل دیوانه

با تو رفتم،بي تو باز آمدم از سر كوي او،دل ديوانه پنهان كردم، در خاكستر غم آن همه آرزو،دل ديوانه چه بگويم با من اي دل چه ها كردي تو مرا با عشق او آشنا كردي
زائر فردا مجید اخشابی

زائر فردا

نفست اي آشنا چون سكوت شب رسا در پاييز ، در گلريز تو بمان اي همصدا دست تو خورشيد من در شب دريا شدن اي جاري ، اي روشن از فردا حرفي بزن در شب خاموشي صحرا اي خورشيد