0
مسیر جاری :
وداع با ماه رمضان

رمضان ماه خدا می روی آخر زِ برم

رمضان ماه خدا می روی آخر زِ برم محو شبهای تو و مست دعای سحرم رمضان سال دگر دعوتمان کن به حضور با دل پاک بیایم به همین بال و پرم
وداع با ماه رمضان

این نداهای شبِ قدرِ شما می ماند

یارب امیدِ دلِ ماست که تا سالِ دگر سایه‌ی لطف تو بر شاه و گدا می ماند گوید از عرش به من فاطمه با صوتِ حزین این نداهای شبِ قدرِ شما می ماند
وداع با ماه رمضان

آه! بعد رحیل ماه مهربان چه کنیم

آه! بعد رحیل ماه مهربان چه کنیم بی لطف حضور عندلیبان چه کنیم سی روز کنار خوان او بوده، ولی باشیم اگر ز بی نصیبان چه کنیم
وداع با ماه رمضان

ای ماه خدا چگونه باز تاب فراق

در وادی عشق باز تو را خواسته ایم با اشک دو دیده باز وضو ساخته ایم ای ماه خدا چگونه باز تاب فراق پس زود بیا که در فراق باخته ایم
وداع با ماه رمضان

با اشک کنم بدرقه ماه رمضان را

با اشک کنم بدرقه ماه رمضان را با شوق کنم زمزمه آوای اذان را غفران خدا بار گناهان مرا برد چون رود که با خود ببرد برگ خزان را
وداع با ماه رمضان

هنگامِ وداع آمد و دل در تب و تاب است

هنگامِ وداع آمد و دل در تب و تاب است وقتی تو نباشی همه جا مثلِ سراب است از خاطره ی شهر کجا می روی ای نور آهسته برو از برِ ما این چه شتاب است!
وداع با ماه رمضان

با روزه و با نماز نشناختمت

با روزه و با نماز نشناختمت با آن همه رمز و راز نشناختمت یک ماه اگر چه میهمانت بودم بگذشت مجال و باز نشناختمت
وداع با ماه رمضان

ماه خوب خدا خداحافظ

عطر اشک و دعا خداحافظ ماه خوب خدا خداحافظ رمضان ای کریم سی روزهخ می رود این گدا خداحافظ
وداع با ماه رمضان

آن شوق غروب ودم افطار سرآمد

آن شوق غروب ودم افطار سرآمد محروم زفیض سحری پیروجوان شد ای کاش که یکسال دگر باشم وبینم این ماه خدا بر سرمان نور فشان شد
وداع با ماه رمضان

افسوس و صد افسوس که ماه رمضان رفت

افسوس و صد افسوس که ماه رمضان رفت آن غالیه ی عشق که خو کرده به جان رفت افسوس و دو صد حیف که در ماهِ ضیافت در وادیِ غفلت همه ساعات و زمان رفت!