0
حافظ

دیر است که دلدار پیامی نفرستاد

دیر است که دلدار پیامی نفرستاد ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
حافظ

صد نامه فرستادم و آن شاه سواران

صد نامه فرستادم و آن شاه سواران پیکی ندوانید و سلامی نفرستاد
حافظ

از رهگذر خاک سر کوی شما بود

از رهگذر خاک سر کوی شما بود هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد
حافظ

بس تجربه کردیم در این دیر مکافات

بس تجربه کردیم در این دیر مکافات با دردکشان هر که درافتاد برافتاد
حافظ

گنج زر گر نبود کنج قناعت باقیست

گنج زر گر نبود کنج قناعت باقیست آن که آن داد به شاهان به گدایان این داد
حافظ

همای اوج سعادت به دام ما افتد

همای اوج سعادت به دام ما افتد اگر تو را گذری بر مقام ما افتد
حافظ

درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد

درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد
حافظ

شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما

شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما بسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آرد
حافظ

بهار عمر خواه ای دل وگرنه این چمن هر سال

بهار عمر خواه ای دل وگرنه این چمن هر سال چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هزار آرد
حافظ

دل ما به دور رویت ز چمن فراغ دارد

دل ما به دور رویت ز چمن فراغ دارد که چو سرو پایبند است و چو لاله داغ دارد