مسیر جاری :
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند<br />
نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست<br />
کلاه داری و آیین سروری داند
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن<br />
که دوست خود روش بنده پروری داند
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی<br />
وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند
هزار نکته باریکتر ز مو این جاست
هزار نکته باریکتر ز مو این جاست<br />
نه هر که سر بتراشد قلندری داند
به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد
به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد<br />
جهان بگیرد اگر دادگستری داند
ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه
ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه<br />
که لطف طبع و سخن گفتن دری داند
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند<br />
وان که این کار ندانست در انکار بماند
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر<br />
یادگاری که در این گنبد دوار بماند
چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است
چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است<br />
چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند