0
مسیر جاری :
دندانم را مسواک می زنم/ شهر قصه سرود و ترانه

دندانم را مسواک می زنم/ شهر قصه

کتی گفت مامان جون منو به پارک نمی بری مادر گفت اول صبحانه ات رو بخور بعد دندان هایت را مسواک بزن؛ قصه های شنیدنی و زیبا از شهر قصه که داستانهای کتاب های قصه کودکان توسط عماد شمس الهی را به کارتون تبدیل...
شهر قصه/ آش آشتی کنان قصه

شهر قصه/ آش آشتی کنان

یکی بود و یکی نبود دو تا برادر بودند که در روستا زندگی می کردند چند روزی بود که باهم قهر بودند قهر کار خیلی بدیه؛ قصه های شنیدنی و زیبا از شهر قصه که داستانهای کتاب های قصه کودکان توسط عماد شمس الهی را...
شهر قصه/ از همه چیز بدم می آید قصه

شهر قصه/ از همه چیز بدم می آید

یکی بود و یکی نبود پسرک قصه ما از همه چی بدش می اومد آخه اون عصبانی بود تا اینکه؛ قصه های شنیدنی و زیبا از شهر قصه که داستانهای کتاب های قصه کودکان توسط عماد شمس الهی را به کارتون تبدیل کرده اند این قسمت...
داستان کودکانه «پیراهن یادگاری» قصه

داستان کودکانه «پیراهن یادگاری»

قصه هایی از امام رضا علیه السلام داستان کودکانه «پیراهن یادگاری»
سلام به ماه میهمانی خدا قصه

سلام به ماه میهمانی خدا

سلام به ماه میهمانی خدا چقدر زمین زیبا شده است، درختان شکوفه های رنگارنگ خود را به مردم هدیه داده بودند، خورشید رنگ دیگری به خود گرفته بود، آسمان به آبی بیکرانه اش عمق داده بود، چه خبر شده که زمین و آسمان...
داستان کودکانه «موش و فیل» قصه

داستان کودکانه «موش و فیل»

در جنگلی سرسبز موش کوچک مغروری زندگی می کرد. موش های دیگر همیشه مراقب اطرافشون بودند اما او هیچ اهمیتی به خطرهای اطرافش نمی داد؛ گاهی پاهایش را به زمین می کوبید تا ببیند که زمین به لرزه می افتد یا خیر....
داستان کودکانه «گربه و موش» قصه

داستان کودکانه «گربه و موش»

روزی گربه ای با موشی آشنا شد و در یک خانه زندگی می کردند. گربه به موش گفت که زمستان نزدیک است و باید برای زمستان غذای کافی جمع کنند. موش موافقت کرد و با گربه در کوزه ای مشغول جمع آوری غذا شد. آنها تصمیم...
داستان کودکانه «دختری به نام مری» قصه

داستان کودکانه «دختری به نام مری»

در زمان های قدیم رسم بود که دختران نخ ریسی یاد بگیرند. در بین دختران، دختری بود به نام «مری» که هیچ علاقه ای به یادگیری نخ ریسی نداشت. اما مادرش اصرار داشت که او این کار را یاد بگیرد. روزی مری در حال گریه...
داستان کودکانه «پروانه خوش اخلاق» قصه

داستان کودکانه «پروانه خوش اخلاق»

داستان کودکانه قشنگ با عنوان «پروانه و گلهای باغ» تقدیم به بچه های خوب و عزیزمان؛ تهیه شده در ایران صدا «پروانه قشنگی در یک باغ زیبایی زندگی می کرد. این پروانه خیلی مهربان بود و هر روز صبح برای گلهای باغ...
داستان کودکانه «گرگ بدجنس» قصه

داستان کودکانه «گرگ بدجنس»

داستان کودکانه خوب با عنوان «گرگ بدجنس» تقدیم به بچه های نازنین «در جنگلی بزرگ گرگ بدجنسی زندگی می کرد. گرگ یک روز تله ای در نزدیکی خانه اش گذاشت تا حیوانات جنگل را شکار بکند. بعد حیوانات را جمع کرد و...