0
مسیر جاری :
صبر است مرا چاره هجران تو لیکن حافظ

صبر است مرا چاره هجران تو لیکن

صبر است مرا چاره هجران تو لیکن<br /> چون صبر توان کرد که مقدور نماندست
باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است حافظ

باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است

باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است<br /> شمشاد خانه پرور ما از که کمتر است
در هجر تو گر چشم مرا آب روان است حافظ

در هجر تو گر چشم مرا آب روان است

در هجر تو گر چشم مرا آب روان است<br /> گو خون جگر ریز که معذور نماندست
ما آبروی فقر و قناعت نمی بریم حافظ

ما آبروی فقر و قناعت نمی بریم

ما آبروی فقر و قناعت نمی بریم<br /> با پادشه بگوی که روزی مقدر است
رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم حافظ

رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم

رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم<br /> با دوست بگوییم که او محرم راز است
بردوخته ام دیده چو باز از همه عالم حافظ

بردوخته ام دیده چو باز از همه عالم

بردوخته ام دیده چو باز از همه عالم<br /> تا دیده من بر رخ زیبای تو باز است
در کعبه کوی تو هر آن کس که بیاید حافظ

در کعبه کوی تو هر آن کس که بیاید

در کعبه کوی تو هر آن کس که بیاید<br /> از قبله ابروی تو در عین نماز است
مرغ خوشخوان را بشارت باد کاندر راه عشق حافظ

مرغ خوشخوان را بشارت باد کاندر راه عشق

مرغ خوشخوان را بشارت باد کاندر راه عشق<br /> دوست را با ناله شب های بیداران خوش است
نیست در بازار عالم خوشدلی ور زان که هست حافظ

نیست در بازار عالم خوشدلی ور زان که هست

نیست در بازار عالم خوشدلی ور زان که هست<br /> شیوه رندی و خوش باشی عیاران خوش است
حافظا ترک جهان گفتن طریق خوشدلیست حافظ

حافظا ترک جهان گفتن طریق خوشدلیست

حافظا ترک جهان گفتن طریق خوشدلیست<br /> تا نپنداری که احوال جهان داران خوش است