مسیر جاری :
ساحل دور
میافتم
بلند میشوم
میافتم
بلند میشوم
میافتم
بلند میشوم
موج کوچکی هستم
روزی که تو آمدی
آمدی از دشت نور
غنچهی هر گل شکفت
بر دل سرد زمین
لاله و سنبل شکفت
ماه بهمن ماه توست
گرچه اینجا نیستی ای مهربان
ای امام خوب ما
هست اما قاب عکس کوچکت
توی دست بچهها
عکس تو هر روز پر گل میشود
روی دیوار کلاس
مهمان ناخوانده
عاشق خانهی ماست
به گمانم باران
چون که ناخوانده شده
این طرفها مهمان
در امتداد سحر
باز هم در گوشهای از آسمان
میزند لبخند ماه مهربان
آیههای نور در طول سحر
عرض دل را میبرد تا بیکران
آیینهدار باران
گفتم به وقف که مرا کردهای محروم
از بخشی از ارثیهی نیاکانم
بخشی زمزرعه، یک قطعه از جالیز
سهمی هم از ثمر باغ و بستانم
قدم بزن
دلم اگر گلیست
که تشنه مانده است
اگر قناریست
ولی نخوانده است
قلب آسمانی
میان قبلم انگار
دو تکه آسمان است
و بین این دو تکه
پُلِ رنگینکمان است
نرگس
دفتر انشای نرگس خواندنیست
دفتری با قصههای ماندگار
آسمان کوچک دفترچهاش
یک افق دارد به اسم انتظار
وصف او
هر چه از خدا گویم
اندک است و ناچیز است
گر چه قلبم از مهرش
شادمان و لبریز است