مسیر جاری :
تخت خواب و كاناپه (BED AND SOFA)
خلاصه داستان: « كوليا » ( باتالوف )، همسرش ( سميونووا ) را نزد دوستى به نام « ولوديا » ( فوگل ) مىگذارد و به سفر مىرود. « ولوديا » به زن علاقهمند مىشود و « كوليا » از سفر كه باز مىگردد از ماجرا آگاه...
تب دريا (EN RADE)
خلاصه داستان: پسرى اهل مارسى ( شارليا ) با دخترى پيشخدمت ( هسلينگ )، نقشههاى خيالپردازانهاى را براى فرار به جزاير « شادى » در سر مىپرورانند.
شرح فيلم: اثرى امپرسيونيستى و شاعرانه، كه روايتى ديگر از...
پايان سنپترزبورگ
شرح فيلم: پسرى شهرستانى ( چيستياكوف )، كه بر اثر فقر و فلاكت روانهى شهر شده، با شركت در اعتصابهاى كارگرى رشد سياسى پيدا مىكند و با گذراندن دورهى كوتاهى در زندانهاى تزارى و حضور در جبهههاى جنگ جهانى...
برلين، سمفونى شهرى بزرگ
شرح فيلم: اين جا روتمان هزاران نكته و امر جزيى از زندگى در برلين را ثبت و براساس ذوق خودش مرتب كرده است؛ و البته ( به قول منتقدان چپگرا ) بدون توجه به نقش اجتماعى آنها و ارتباطى اقتصادى / سياسى كه با...
بالها (WINGS)
خلاصه داستان: جنگ جهانى اول. دو خلبان جنگى به نامهاى « جك پوئل » ( راجرز ) و « ديويد آرمسترانگ » ( آرلن ) به يك دختر، « سيلويا لوييس » ( رالستن ) دل بستهاند. اما طى نبردها، رقابت آن دو به دوستى تبديل...
اوج خوشبختى (SEVENTH HEAVEN)
خلاصه داستان: جنگ جهانى اول، پاريس. دخترى فقير و پاك دامن، به نام « ديان » ( گينور )، به يك رفتگر ( فارل ) علاقهمند مىشود. رفتگر به خدمت در ارتش فراخوانده مىشود و پس از چندى خبر كشته شدن او را به دختر...
اماك باكيا (EMAK BAKIA)
شرح فيلم: فيلمى به تمام معنا تجربى و شاعرانه كه خط روايتى مشخصى ندارد. « اماك باكيا » نام يك روستاى باسكى در اسپانيا است كه بخش عمدهاى از فيلم در آن جا فيلمبردارى شد. « اماك باكيا » در لغت « تنهايم بگذار...
ولگرد، ولگرد، ولگرد
خلاصه داستان: جوانى سادهلوح به نام « هرى » ( لنگدون ) با « بتى » ( كرافورد )، دختر سلطان كفش ( ديويس )، آشنا مىشود و به او دل مىبازد.
شرح فيلم: نخستين فيلم بلند لنگدون، فرانك كاپرا در ساختن بعضى صحنهها...
مستأجر
خلاصه داستان: جنايتهايى پىدرپى قاتل مرموزى معروف به « جك قصاب »، لندن را در ترس و وحشت فرو برده است. غريبهاى به نام « جاناتان درو » ( نوولو ) وارد خانهاى با اتاقهاى اجارهاى مىشود و سوءظن همه را...
مادر (MOTHER)
خلاصه داستان: خانوادهى « ولاسوف » در سال 1905 زندگى نابهنجارى دارند. « پاول » ( باتالوف » انقلابى است و مادرش ( بارانوفسکایا ) زنى معمولى. وقتى پلیس براى جستوجوى مدرکى به خانهى « ولاسوف »ها یورش مىبرد