مسیر جاری :
مسافر
با من مسافريست، هم روزگار من تب کرده بی رمق، افسرده خسته تن شادی لحظه ایست از هم پيالگی از حس همدلی از روی سادگی ! دلواپسی ولی همراه هر دو مهلت تمام شد ... دير است بی گمان !
گل آرزو
وباره تو خاطراتم اگه خند ها تو دیدم دوباره با شاخه ای گل کنار تو رسیدم خیلی آهسته و آروم هر دو دستمو گرفتی با یه دنیا مهربونی موندی از پیشم نرفتی
گفتم عاشق تو هستم از نجابت تو مستم تا ستاره هست عزیزم...
صبح عید
به باز آمدنت چنان دلخوشم که طفلی به صبح عید پرستویی به ظهر بهار به باز آمدنت چنان دلخوشم که طفلی به صبح عید
پرستویی به ظهر بهار و من به دیدن تو چنان در آینه ات مشغولم
ستاره ی گمشده
قصه ی غربت و سرگردونیامو برای پنجره ها زمزمه کردم هر نفس با شبای ابری و دلتنگ غصه هام و بی صدا زمزمه کردم
دنبال یه نیمه ی گمشده بود که با هم یه سیب کامل و بسازیم دنبال حریفی بودم که من و اون
رقص ایرانی
بپر پرواز کن دیوانگی کن ! ز جمع آشنا بیگانگی کن چو دود شمع شب از شعله برخیز گلی ز گیسوان بر بادها ریز
بپرداز بپرهیز گلی ز گیسوان بر بادها ریز چو رقص سایه ها در روشنی شو چو پای روشنی در سایه ها
دوراهی
می خوام پیشت بمونوم ولی عادت نداری می خوام تنهات بذاروم ولی طاقت نداری نه بیداری نه خوابی نه گریونی نه خندون نمی دونی کجایی نه آبادی نه ویرون دل سردرگم تو
میون این دو راهی نه می مونه نه میره چه کاره اشتباهی...
ترانه کو
پنجره های بی رمق ترانه های بی صدا رختی از کهنگی سالهای دور ترانه کو؟ ترانه کو؟ حرفای عاشقانه کو؟
ترانه کو؟ ترانه کو؟ حرفای عاشقانه کو؟ ترانه کو؟ ترانه کو؟
پنجره
يه پنجره يه خيابون يه نگاه يه رهگذر تو خم کوچه ی خلوت يه صدای زودگذر پرده ای سفيد و گلدار که حجاب چشم خونه ست واسه گلدونای خالی چشم براه گل پونه ست
يه صدا از ته چاه پر زخم حنجره مثه آواز قناری توی گوش...