0
مسیر جاری :
وصيت نامه شهيد محمود دايه علي وصیت‌نامه و دست‌نوشته

وصيت نامه شهيد محمود دايه علي

« و لا تحسبن الدين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احيا عند ربهم يرزقون.» گمان مبريد کساني که در راه خدا کشته مي شوند، مرده اند بلکه زنده اند و نزد خدا روزي مي خورند. من محمود دايه علي وصيتنامه ي خود را...
وصيتنامه شهيد حميد رشيدي وصیت‌نامه و دست‌نوشته

وصيتنامه شهيد حميد رشيدي

اي کساني که ايمان آورده ايد جهت چيست که براي جهاد در راه خدا به خاک زمين دل بسته ايد؟ آيا راضي به زندگي دنيا عوض حيات آخرت شديد؟ متاع دنيا در پيش عالم آخرت اندک و ناچيز است. پس از عرض سلام برحسب وظيفه...
سنگر به سنگر وصیت‌نامه و دست‌نوشته

سنگر به سنگر

پروردگارا! ای دوای دردمندان، از کارهایی که کردم به تو پناه می‌برم؛ از این‌که مرگ را فراموش کردم، از این‌که در راهت سستی کردم، از این‌که حقّ والدین را ادا نکرده‌ام. بارالها! تو می‌دانی که این‌بار، خالص‌تر...
وصيتنامه ي شهيد رضا کعبه زاده وصیت‌نامه و دست‌نوشته

وصيتنامه ي شهيد رضا کعبه زاده

بسم الله الرحمن الرحيم اذا جاء نصرالله و الفتح و رايت الناس يدخلون في دين الله افواجا فسبح بحمد ربک و استغفره انه کان توابادر اين لحظه که قلم را به دست گرفته ام. نمي دانم چه بنويسم و در اين فکرم که رسالت...
گفتم بمان، خنديد و رفت. . . وصیت‌نامه و دست‌نوشته

گفتم بمان، خنديد و رفت. . .

از همان بچگي متفاوت بود. رفتارش به روزمرگي پرندگان مي ماند. نه ترسي از بلندي داشت و نه نگراني از افتادن. مجتبي آخرين روزهاي زمستاني سال 47 ميهمان جمع خانواده اش شد. در محله سبلان شمالي تهران. پدرش نانوا...
وصيت نامه سردار رشيد اسلام، شهيد محمد سبزي وصیت‌نامه و دست‌نوشته

وصيت نامه سردار رشيد اسلام، شهيد محمد سبزي

خدايا، من شمعم، مي سوزم تا راه را روشن کنم. فقط از تو مي خواهم که وجود مرا تباه نکني و اجازه دهي تا آخر بسوزم و خاکستري از وجودم باقي نماند. خدايا به ميدان مبارزه آمده ام تا با دشمناني که دولت هاي بزرگ...
شهادت نامه يك شهيد وصیت‌نامه و دست‌نوشته

شهادت نامه يك شهيد

راستی خدا! امشب که شب عشقبازی است. چه کسانی را به حضور می پذیری؟ کدامیک از دوستانم را میخواهی از بینمان ببری؟ ای کاش دل بی طاقتم صبر می کرد و این سوال را نمی کرد.
در پي وحدت وصیت‌نامه و دست‌نوشته

در پي وحدت

اي مادر هنگامي که فرودگاه تهران را ترک مي گفتم تو حاضر شدي و هنگام خداحافظي گفتي «اي مصطفي، من تو را بزرگ کردم، با جان و شيره خود تو را پرورش دادم و اکنون که مي روي از تو هيچ نمي خواهم و هيچ انتظاري ندارم،...
ضيافت عقل و دل(3) وصیت‌نامه و دست‌نوشته

ضيافت عقل و دل(3)

جنگ آوران مسلمان، پشت ديوارها، پشت کيسه هاي شن، در مخفي گاه هاي مختلف کمين کرده بودند. ابتکار عمل، به دست کتائب بود و مسلمانان جنبه دفاعي داشتند و گاه گاهي براي خالي نبودن عريضه، انگشت روي ماشه مسلسل فشار...
ضيافت عقل و دل(2) وصیت‌نامه و دست‌نوشته

ضيافت عقل و دل(2)

اي آتش مرا درياب، مرا درياب که در آتشي دائمي مي سوزم، صبرم به پايان رسيده، دل پردردم ديگر طاقت ندارد، با اشک به خود سکون مي بخشم، ولي ديدگانم نيز ديگر رمقي ندارند. خدايا به تو پناه مي برم. مهر خود را...