مسیر جاری :
بر روی نیزه باز در اوج ایستادهست
آن قدر آزاد است از هر قید و بندی<br />
حتی به کهنه پیرهن هم تن ندادهست<br />
یک روز روی شانهی پیغمبر، اکنون<br />
بر روی نیزه باز در اوج ایستادهست<br />
دارد همین که سایهاش را از سر نی<br />
باور...
لبتشنه جان سپرد اگر عاشقی غریب
دیدی اگر میان هیاهوی تشنگی<br />
طفلی و لببههمزدنی! فَابکِ لِلحُسَین<br />
لبتشنه جان سپرد اگر عاشقی غریب<br />
یا روی خاک ماند تنی فَابکِ لِلحُسَین<br />
شهادت امام حسین علیه السلام تسلیت باد
در فصل تو برگ و بار دارد دل ما
در فصل تو برگ و بار دارد دل ما<br />
خاصیّت نوبهار دارد دل ما<br />
آیینه که حیران نشود آینه نیست<br />
با داغ تو اعتبار دارد دل ما<br />
شهادت امام حسین علیه السلام تسلیت باد
بی خون تو گل، رنگ بهاران نگرفت
بی خون تو گل، رنگ بهاران نگرفت<br />
این بادیه بوی سبزهزاران نگرفت<br />
کی نغمهگر زمانه در پردهی داغ<br />
از تشنگی تو خواند و باران نگرفت؟<br />
شهادت امام حسین علیه السلام تسلیت باد
آن قدر عاشقانه به معراج رفته بود
آن قدر عاشقانه به معراج رفته بود<br />
آن قدر عاشقانه که سر در بدن نداشت<br />
خورشیدِ شعلهور شده بر روی نیزهها<br />
کنج تنور رفتن و افروختن نداشت<br />
هر کس شنید غربت او را سؤال کرد<br />
بعد...
شد سجدهگاه اهل یقین خاک پای تو
با گفتنِ «رضاً بِقَضائِک» به قتلگاه<br />
شد متّحد رضای خدا با رضای تو<br />
تا با نماز خوف تو گردد قبول حق<br />
شد سجدهگاه اهل یقین خاک پای تو<br />
شهادت امام حسین علیه السلام تسلیت باد
ای هزار آینه حیران تو یا ثارالله
ای هزار آینه حیران تو یا ثارالله<br />
صبح سر زد ز گریبان تو یا ثارالله ...<br />
عجبی نیست اگر از سر جان برخیزد<br />
هر که زد دست به دامان تو یا ثارالله<br />
شهادت امام حسین علیه السلام تسلیت باد
ای کاش مردم از تو حاجت میگرفتند
ای کاش مردم از تو حاجت میگرفتند<br />
از حالت چشمت بشارت میگرفتند<br />
باید به جای بردن انگشتر از دست<br />
از فیض انگشتت اشارت میگرفتند<br />
شهادت امام حسین علیه السلام تسلیت باد
خون، دیدهها چگونه نگرید بر آن شهید
خون، دیدهها چگونه نگرید بر آن شهید<br />
کز خون به پیکرش کفنِ لعلفام بود ...<br />
آن خضرِ اهلبیت به صحرای کربلا<br />
نوشید آب تیغ، ز بس تشنهکام بود<br />
شهادت امام حسین علیه السلام تسلیت...
توفان شیونی ز لبم جوش میزند
ساکن نمیشود نفس ناتوان من<br />
زین دِشنهها که بر لب خاموش میزند<br />
گویا به یاد تشنهلب کربلا، حسین<br />
توفان شیونی ز لبم جوش میزند<br />
تنها نه من، که بر لب جبرییل، نوحههاست<br />
گویا...