پیش‌فرض توسعه و نوسازی در اندیشه انقلاب اسکاچ پل

اسکاچ پل در نظریه انقلاب های اجتماعی خود قائل است که تمام جوامع ملزم به پیمودن این مسیر انقلاب هستند و در این راه حاضر به پرداخت هزینه نیز هستند. در این رویکرد اسکاج پل رویکردی توسعه ای را دنبال می کند که بازخورد پیشرفت غربی است.
شنبه، 19 خرداد 1397
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پیش‌فرض توسعه و نوسازی در اندیشه انقلاب اسکاچ پل

شرایط اقتصادی اجتماعی و بین المللی موثر در بوجود آمدن انقلاب ها در اندیشه اسکاچ پل
 

چکیده
اسکاچ پل در نظریه انقلاب های اجتماعی خود قائل است که تمام جوامع ملزم به پیمودن این مسیر انقلاب هستند و در این راه حاضر به پرداخت هزینه نیز هستند. در این رویکرد اسکاج پل رویکردی توسعه ای را دنبال می کند که بازخورد پیشرفت غربی است. در این بسط و توسعه بیش از اینکه انسان توسعه یابد فضای پیرامونی وی توسعه پیدا می کند یعنی توسعه ای اقتصادی و سیاسی و این شکل توسعه ای مبتنی بر نظام معرفتی واقع گرا نیست. در نظام معرفتی واقع گرا ابتنای توسعه بر انسان است و این انسان از طریق شناخت های یقینی متصل به وحی این نظام معرفتی را شکل می دهد.

تعداد کلمات 1660/ تخمین زمان مطالعه 9 دقیقه

پیش‌فرض توسعه و نوسازی در اندیشه انقلاب اسکاچ پل

نظام معرفتی واقع گرا

توجه بیش‌ازحد به بحث نوسازی و توسعه در اندیشه اسکاچ پل و مثبت انگاشتن این مسئله به‌گونه‌ای که نه‌تنها جوامع چاره‌ای جزء پیمودن این راه ندارند، بلکه حاضرند تمامی قوای خود را در به دست آوردن آن هزینه کنند، یکی از مسائلی است که نتیجه‌گیری ایشان از وقوع انقلاب‌های اجتماعی را دچار مشکل می‌سازد.
در فضایی که اسکاچ پل در آن زندگی می‌کند، نوسازی و توسعه تنها زمانی ارزش تلقی خواهد شد که این مفاهیم منطبق و مشابه باارزش‌های تولیدشده در خاستگاه آن، یعنی فضای غرب باشد. در این زمان تنها غرب است که می‌تواند جوامع را ارزیابی و ارزش‌گذاری نماید در این دوران آنچه ارزش و مصلحت نامیده می‌شود. با چنین معیارهایی ارزیابی می‌شود که به‌طور عمده مراد از توسعه و نوسازی در چنین فضایی، توسعه اقتصادی و یا سیاسی است. چنین توسعه‌ای پیش و بیش از آنکه به توسعه انسان بینجامد، فضاهای پیرامونی انسان را بسط می‌دهد و انسان را با جهانی متفاوت از ارزش‌های مبتنی بر حقیقت روبرو می‌سازد. در این جهان آنچه ارزش تلقی می‌گردد، برخاسته از یک نظام معرفتی واقع‌گرا نیست؛ تنها دنیایی است که در آن خالق ارزش‌ها خود انسان است؛ البته انسانی که خود بر اساس این مبانی توسعه، یعنی توسعه اقتصادی و یا توسعه سیاسی، ارزیابی می‌شود این در حالی است که در نظام معرفتی واقع‌گرا، توسعه و نوسازی به‌جای اینکه به بسط و توسعه فضاهای پیرامونی انسانی باید منجر به بسط خویشتن انسان گردد. توضیح آنکه در فضای معرفتی واقع‌گرا و مبتنی بر نظام معرفت دینی، آنچه لحظه‌به‌لحظه در حال نو شدن است و نباید دو روز آن مثل یکدیگر
[1] باشد، انسان است نه پیرامون او، و ازاین‌جهت است که تحولات و تغییرات پیرامونی او باید به‌گونه‌ای باشد که در راستای دستیابی به این تحول و کمال انسانی ارزیابی شود؛ ازاین‌رو نظام ارزشی انسان‌محور که مبتنی بر توسعه و نوسازی پیرامونی است، با نظام معرفتی واقع‌گرا که مبتنی بر حقیقت بوده و رسالت تعالی و رشد انسان را بر عهده دارد، تفاوت ماهوی دارند و به همین دلیل است که ابتنای نظریه بر هرکدام از این دو مبنا، نظریه را به سویی جهت خواهد داد که در این صورت تنها قابل انطباق بر سرزمین‌هایی است که نظام معرفتی و مبنایی آن‌ها با نظام معرفتی و ارزشی نظریه همخوانی و همپوشانی دارد.
توجه بیش‌ازحد به بحث نوسازی و توسعه در اندیشه اسکاچ پل و مثبت انگاشتن این مسئله به‌گونه‌ای که نه‌تنها جوامع چاره‌ای جزء پیمودن این راه ندارند، بلکه حاضرند تمامی قوای خود را در به دست آوردن آن هزینه کنند، از دیگر مسائلی است که نتیجه‌گیری ایشان از وقوع انقلاب‌های اجتماعی را دچار مشکل می‌سازد.
ازاین‌رو به نظر می‌رسد اسکاچ پل نیز به دلیل ابتنای نظریه خود بر این پیش‌فرض پذیرفته‌شده و انسان‌محور توسعه پیرامونی و مطلق انگاشتن توسعه و نوسازی در همه شرایط و جوامع، به چنین جمع‌بندی‌ای دست‌یافته است که انسان و اراده او و همچنین باورها و ایدئولوژی‌ها را در شکل‌گیری تحولات اجتماعی و انقلاب‌ها بی‌اثر تلقی نماید.
در نظام معرفتی واقع‌گرا که گزاره‌های آن مبتنی بر ابزارهای قطعی شناخت بشری است و عقل و حس که ملاک ارزیابی امور و اشیای متناسب خویش‌اند، به‌واسطه وحی که به پشتوانه عصمت از قطعیت برخوردار است، نظام معرفتی‌ای شکل می‌دهد که سرتاسر از حقیقت حکایت می‌کند. این حقیقت از آن جایی که تنها مبتنی بر ابزارهای قابل دسترسی در معرفت بشری نیست، بلکه نبی به‌واسطه رسالت از منبع حقایق، این امور را برای هدفی غایی، یعنی رساندن انسان به سعادت و کمال، بیان نموده است. اولا قطعی است و ثانیا انسانی را که بر اساس این نظام معرفتی تربیت می‌یابد، به‌گونه‌ای توجیه می‌نماید که پیش از اینکه در توسعه پیرامونی خویش بکوشد، در صدد توسعه انسانیت خود در راستای دستیابی به هدف خلقتش، یعنی کمال و سعادت ابدی باشد. البته چنین انسانی از توسعه پیرامونی خویش غافل نمانده، بلکه این توسعه را نیز برای رشد و تعالی خویش پی جویی می‌نماید.
[2]
 

مقایسه دو دیدگاه

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری از مجموع مطالب پیش گفته و بررسی مبانی و پیش‌فرض های این بخش، می‌توان به نکات زیر دست یافت:
١. تفاوت در مبانی معرفت شناختی این نظریه که مبتنی بر مبنای انسجام گرایی است، با مبنای معرفت شناختی مبنا گروی، موجب تفاوت در نتیجه نظریه شده است. با توجه به مبنای معرفت شناختی این نظریه نه‌تنها شرایط برای وقوع یک انقلاب در ایران سال ۱۳۵۷ شمسی فراهم نیست، بلکه تمامی‌شرایط و ساختارها به نفع دستگاه حاکم است که این امر وقوع انقلاب را ناممکن می‌سازد. این در حالی است که بر اساس مبنای معرفت شناختی مبنا گروی، و مبناگروی نظام وار بر اساس مبانی اندیشه شیعی به دلیل وجود ظلم، عدم جواز سکوت عالمان دینی بر ظلم ظالمان، و آموزه هایی همچون امر به معروف و جهاد و وقوع انقلاب اسلامی‌در ایران حتمی‌است.
۲. مبانی هستی شناختی ماده گرایانه این نظریه پرداز موجب شده است او به تمامی‌رخدادهای انقلاب تنها با دید مادی بنگرد و از تحلیل وقایع و پشتوانه های مکتب شیعی و الهی انقلاب ایران عاجز باشد.
۳. پیرامون مبانی انسان شناختی این نظریه باید بیان داشت: تصور نظریه پرداز در مورد انسان، تصوری نادرست است. انسان ها نه‌تنها ابزارهای مکانیکی ساختارهای جامعه خویش نیستند، بلکه کسانی اند که تحولات عظیم اجتماعی را ساخته و می‌سازند.
۴. به لحاظ مبانی دین شناختی نیز توجه به این نکته لازم می‌آید که نگاه به اسلام با نگاهی جامع نگر بوده و دانسته شود که حضور دین و آموزه های اجتماعی اسلام شیعی در تحقق انقلاب‌های اجتماعی نقشی فعال و اثرگذار دارد؛ از این رو برخلاف باور اسکاچ پل نه‌تنها فرهنگ، دین و ایدئولوژی در هدایت انقلاب ها نقشی پررنگ و فعال دارند، بلکه حضور رهبران دینی در انقلاب‌های شیعی از ارکان انقلاب به شمار رفته و از ابتدای نهضت نمایان است؛ چنان که تاریخ در تمامی‌انقلابهای شیعی به عدم حضور رهبری دینی شهادت نمیدهد.

5. ابتنای نظریه نویسنده به لحاظ مبانی اجتماعی بر اصالت اجتماع در مقابل اصالت فرد موجب شده است ایشان نقش افراد در تحقق انقلاب‌های اجتماعی را انکار نماید؛ این در حالی است که بر اساس مبانی پذیرفته‌شده اصالت فردی، افراد در تحقق انقلاب‌های اجتماعی نقش فعال و پرثمر دارند.
6. مبانی روش شناختی مطالعات علوم انسانی روش تعقلی یا تجربی مبتنی بر بدیهیات است؛ از این رو نگاه به انقلاب ها با ابتنا بر بدیهیاتی چون قبیح بودن ظلم و نیک انگاشتن عدل و عدالت، نتایجی متفاوت از نظریه اسکاچ پل به دست می‌دهد. بر این اساس در هر جامعه ای ظلم از حد فراتر رفته و بی عدالتی حاکم گردد؛ زمینه های رخداد انقلاب فراهم خواهد شد.
۷. موضوع توسعه در اندیشه دینی، انسان است و توسعه فضاهای پیرامونی تنها در صورتی ارزشمند بوده که زمینه های تعالی و رشد و در نهایت سعادت انسان را فراهم نماید؛ بنابراین تلقی نمود. صرف حرکت برای توسعه سیاسی و اقتصادی را نمی‌توان عاملی برای تحقق انقلاب اجتماعی تلقی نمود.
با توجه به این مطالب و تغییرات صورت گرفته در مبانی این نظریه، بیان خواهیم داشت که اگرچه اسکاچ پل علاوه بر نفی ذهنیت هدفمند، عدم تأثیر مکتب، ایدئولوژی و رهبری بر این جمله وندل فیلیپس (wendel Philips) که انقلاب ها ساخته نمی‌شوند، آنها می‌آیند، تاکید داشت، ما معتقدیم: «انقلاب ها ساخته می‌شوند، آنها نمی‌آیند.»
نتیجه بحث آنکه: در بررسی و مطالعه نظریه های علوم انسانی توجه به چند امر لازم است:
اول: مبانی و پیش‌فرض های نظریه پرداز در شکل‌گیری نظریه از اهمیت ویژه ای برخوردار است؛ چنان که تفاوت این مبانی در مواردی موجب تغییر نظریه خواهد شد.
دوم: با توجه به بسترهایی که یک نظریه در آن شکل گرفته و گاه مسئله یک جامعه را حل نموده است، نمی‌توان حکم کلی به کارآمدی این نظریه در تمامی‌جوامع داد.
سوم: علوم انسانی به طور کلی و هر یک از این علوم به طور خاص، نیازمند روش شناسی خاصی برای مطالعه و تحلیل می‌باشند؛ از این رو تدوین روش شناسی خاص هر علم به‌گونه‌ای که با زیست بوم و دین و فرهنگ هر جامعه سازگار باشد، ضروری می‌نماید. البته منظور صحت تمامی‌روش ها و مبانی جوامع انسانی نیست و نگارنده تنها به ابتنای نظریات بر واقع‌گرایی معرفتی معتقد است و بر لزوم توجه به این مبنا در نظریات بومی‌و پیروی از روش شناسی علوم انسانی اسلامی‌تأکید دارد.
نظریه اسکاچ پل: انقلاب ها نتیجه جنبش های هدایت شده با اهداف معلوم و شناخته شده نیستند. انقلاب ها تحت شرایط اقتصادی اجتماعی و بین المللی موجود شکل می‌گیرند و طبقه خاص یا گروه مشخصی آنها را کنترل نمی‌کند. هیچ مکتب و ایدئولوژی در شکل‌گیری انقلاب ها نقشی نداشته همچنین تمامی‌پیامدهای انقلاب نیز به طور طبیعی توسط هیچ یک از گروههای دیگر قابل پیش بینی نیست. انقلاب ها ساخته نمی‌شوند، آنها می‌آیند.
 
تحول در نظریه: گرچه شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی می‌تواند زمینه ای برای شکل دهی انقلاب‌ها باشد، اما بر اساس مبانی اسلامی، بی عدالتی و ظلم اراده آگاهانه افراد جامعه و رهبری هدفمند بر اساس مکتبی متعالی است که وقوع انقلاب در جامعه را حتمی‌خواهد نمود؛ بنابراین انقلاب ها بر اساس شعور و آگاهی افراد جامعه ساخته می شوند، آنها نمی‌آیند.
 

نمایش پی نوشت ها:

[1] عن أمیر المؤمنین * من استوى یوماه فهو مغبون (ابن ابی جمهور احسایی؛ غوالى اللئالی العزیزیة؛ ج 1، ص 284.) عن أبی عبدالله مع أنه قال المغبون من غبن عمره ساعه بعد ساعة (احسایی، ابن ابی جمهور، محمد بن علی) و عن محمد بن الحسن عن الصفار عن أحمد بن محمد بن خالد عن أبیه عن ابن أبی عمیر عن هشام بن سالم عن أبی عبد الله (ع) أنه قال من استوى یوماه فهو مغبون ومن کان آخر یومیه خیرهما فهو مغبوط و من کان آخر یومیه شرّهما فهو ملعون و من لم یر الزّیادة فی نفسه فهو إلى النّقصان ومن کان إلى النّقصان فالموت خیر له من الحیاة (شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة؛ ج ۱۶، ص ۹۴.)

[2] و لو أن أهل القرى ءامنوا و اتّقوا لفتحنا علیهم برکات من السّماء و الأرض و لکن کذّبوا فأخذناهم بما کانوا یکسبون (اعراف: ۹۶)


منبع: خسروپناه، عبدالحسین، در جستجوی علوم انسانی اسلامی، تحلیل نظریه های علم دینی و آزمون الگوی حکمی - اجتهادی در تولید علوم انسانی اسلامی، قم، دفتر نشر معارف 1393 ش.

بیشتر بخوانیم:
تبیین انقلاب های اجتماعی از نظر اسکاچ پل
دلیل انقلاب و اهداف بروز انقلاب در یک جامعه در اندیشه اسکاچ پل
مقایسه مبانی دین شناختی و فلسفه اجتماعی و روش شناسی انقلاب ایران و نظریه انقلاب اسکاچ پل
مقایسه مبانی هستی شناسی و انسان شناسی انقلاب ایران با نظریه اسکاچ پل
نشانه های شکل گیری انقلاب در اندیشه انقلاب اسکاچ پل
نظریه اسکاچ پل و انقلاب اسلامی ایران
تحلیل اسکاچ پل از پدیده ی انقلاب



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط