نقد نظریه انقلاب اسکاچ پل و مقایسه آن با مبانی هستی شناسی و انسان شناسی انقلاب اسلامی ایران
در نظریات اجتماعی دو مبنای جهان شناسی و انسان شناسی از امور لازم و ضروری در بررسی این نظریات است. مبانی هستی شناختی یک نظریه، در واقع نشان دهنده نوع نگاه نظریه پرداز به عالم هستی و رخدادهای آن است. انسان شناسی پایگاهی است که نظریه پرداز، نظریه خویش را بر آن مبتنی می سازد. از این رو غفلت از اهمیت این موضوع و برداشت اشتباه از این مبنا، موجب سستی و بی اعتباری نظریه خواهد شد. در این مقاله در پی تصحیح و توضیح صحیح شناخت هستی و انسان و ماهیت آن دو است.
تعداد کلمات 2624/ تخمین زمان مطالعه 14 دقیقه
مبانی هستی شناختی
با توجه به مبانی هستی شناختی اسلامی، توجه به این مهم لازم می آید که در بررسی عوامل وقوع هر پدیده ای در عالم، تنها نمی توان به برخی از علل و عوامل تحقق این پدیده که گاه تنها به عنوان علت اعدادی به شمار می آیند، توجه نموده، از سایر علتها و شرایط وقوع آنها غفلت نمود. پدیده های اجتماعی همچون انقلابها نیز از این قاعده مستثنا نبوده، در ورای عوامل ظاهری این انقلابها، معرفت هستی شناسانه افراد جامعه و نوع نگاه آنها به عالم هستی نیز از عوامل مهم تحقق چنین رخدادهای اجتماعی و در واقع علت حقیقی آنهاست.
از این رو، در بررسی نظریه انقلاب های اجتماعی اسکاچ پل و همچنین نوع نگاه ایشان در مقاله «حکومت تحصیلدار و اسلام شیعی در انقلاب ایران»، می توان دریافت که صرف نگاه ماده گرایانه به انقلاب های سه گانه مورد بررسی، در کتاب انقلاب های اجتماعی و البته چنین نگاهی در انقلاب اسلامی ایران در مقاله اخیر، موجب غفلت نظریه پرداز از سایر عوامل و شرایط شده است. این نظریه پرداز در تحقیق اول خود با بررسی سه انقلاب روسیه، فرانسه و چین تنها به بررسی عوامل ساختاری داخلی و بین المللی پرداخته و عواملی همچون ارتباطات فراملی کشورها و توسعه و نوسازی را از یک سو، و ساختار دولت، نخبگان و دهقانان را از سوی دیگر به عنوان عوامل وقوع انقلاب بر می شمارد و نقش اعتقادات و باورها و البته رد هدفمند در تحقق این انقلابها را انکار می نماید.
با توجه به مبانی هستی شناختی اسلامی، توجه به این مهم لازم می آید که در بررسی عوامل وقوع هر پدیده ای در عالم، تنها نمی توان به برخی از علل و عوامل تحقق این پدیده که گاه تنها به عنوان علت اعدادی به شمار می آیند، توجه نموده، از سایر علتها و شرایط وقوع آنها غفلت نمود. پدیده های اجتماعی همچون انقلابها نیز از این قاعده مستثنا نبوده، در ورای عوامل ظاهری این انقلابها، معرفت هستی شناسانه افراد جامعه و نوع نگاه آنها به عالم هستی نیز از عوامل مهم تحقق چنین رخدادهای اجتماعی و در واقع علت حقیقی آنهاست.
در اندیشه اسلامی، انسان شناسی، مبتنی بر عبودیت و تکلیف بر اساس اختیار و انتخاب آگاهانه است و این اختیار و آگاهی انسان هاست که رخدادهای اجتماعی را تحقق می بخشد. طبیعی است که بنیان نهادن نظریه بر چنین پایگاه انسان شناختی، نتایجی متفاوت از نتایج به دست آمده از نظریه انقلاب های اجتماعی خانم اسکاچ پل و نظر ایشان در مورد انسانهای درون اجتماع به دست خواهد داد.
بر مبنای انسان شناسی اسلامی، انسان که موجودی دارای عقل و شعور است، می تواند با بهره بردن از نیروی عقل خدادادی، برنامه ای هدفمند را به مقصد برساند.مقاله «حکومت تحصیلدار» ایشان نیز که به تحلیل انقلاب اسلامی در ایران بیان است، از این نگاه ماده گرایانه بی بهره نمانده است. اگرچه ایشان در این مقاله به نقش اسلام شیعی در انقلاب اسلامی ایران اشاره دارد و بیان می کند که اسلام شیعه هم از نقطه نظر سازمانی و هم از لحاظ فرهنگی، برای ایجاد انقلاب ایران علیه شاه، نقش حیاتی بر عهده داشت[2]، و البته به دلیل ناتوانی از درک صحیح و عمیق آموزه های اندیشه سیاسی تشیع بیان می دارد که فرهنگ شیعه رنج و مصیبت کشیدن طولانی و دیرپا، حتی در شرایط شکست یا مبارزه پایان ناپذیر علیه یک دشمن شیطانی را توجیه می نماید؛ اما همچنان بر برداشت ها و تحلیل های ماده گرایانه خویش تأکید داشته، در تحلیل این موضوع که با وجود فقدان موفقیت های نظامی در جنگ انقلابیون ایران با عراق و همچنین شورشیان داخلی و مشکلات اقتصادی، چرا ناکامی و ضعفهای عینی موجود، منجر به تضعیف حکومت روحانیون در ایران قبل از سال ۱۹۸۱ میلادی نشده اند، بیان می کند: جمهوری اسلامی ایران به نحو اعجاب آوری از شرایط مساعد و مطلوب بین المللی برخوردار بوده است، و دوری از ابرقدرت آمریکا به لحاظ جغرافیایی و رقابت این کشور با دیگر ابرقدرت جهان، یعنی شوروی را دلیل عدم تضعیف حکومت و بقای انقلاب اسلامی میداند ایشان در ادامه تحلیل های ماده گرایانه اش مینویسد:
هنگامی که یک فرهنگ سیاسی مذهبی متمایز و ریشه دار در تاریخ، نیازها و مصالح زیربنایی یک کشور بر اساس خطوط انقلاب اجتماعی، و بهره های مادی حاصله از صادرات نفت، با یکدیگر توام و ممزوج گردند، طرفداران امروزی یک جمهوری اسلامی در مسند خواهند ماند.... [اما] زمانی که نفت به پایان برسد، یا اینکه تقاضای بین المللی برای آن کالا برای مدت طولانی به نحوی فاحش کاهش یابد، آن گاه بنیان مادی برای ایجاد یک مدینه فاضله انقلاب غیرمولد، از میان خواهد رفت. آن گاه تاریخ ایران به مقطعی وارد خواهد شد که در مقایسه با وقایع انقلاب فعلی، از میزان حتی بیشتری از شتاب و تحرک برخوردار خواهد بود.[3]
این در حالی است که بر اساس مبانی هستی شناختی اسلامی، عللی را که اسکاچ پل درباره تحلیل رخداد انقلاب اسلامی و آینده آن به کار برده است، بر فرض پذیرش، تنها می توان به عنوان علت اعدادی به شمار آورد، و علت حقیقی رخداد یک انقلاب اجتماعی از نوع انقلاب اسلامی ایران را بیشتر باید در علل و عوامل حقیقی و ریشه های اعتقادی آن ارزیابی و تحلیل نمود. بر این اساس است که تأثیر اعتقاد به نصرت الهی[4] کسانی که در راستای اراده الهی در عالم هستی گام می نهند، معنا و مفهوم می یابد. بر اساس مبانی هستی شناختی اسلامی کسانی که به منظور تأیید دین خدا و اعلای کلمه حق گام بردارند، مشمول نصرت خداوند[5] خواهند شد. انقلاب اسلامی ایران نیز که ادامه مسیر انبیای الهی است، بدون شک شامل این نصرت و وعده الهی شده، نمونه هایی چون ماجرای طبس و کودتای نوژه و ... شواهدی گویا بر این مدعاست.
بر این اساس، روشن شد تفاوت مبانی هستی شناختی یک نظریه موجب تحول اساسی در آن، و موجب ارائه تحلیل متفاوت پیرامون یک مسأله خواهد شد. از همین جهت است که نظریه مورد بررسی نیز به دلیل تفاوت نگاه هستی شناسانه نتوانسته است به خوبی ماهیت انقلاب اسلامی ایران را در پایان قرن بیستم تحلیل نماید و ابتنای نظریه بر مبنای هستی شناسی ماده گرایانه این نظریه را به چالش کشانده است.
مبانی انسان شناختی
بر اساس میانی انسان شناختی اسلامی، خداوند متعال، آفریننده، حاکم مطلق بر هستی، انسان و جهان است. پس همه مخلوقات، از جمله انسان و تمامی فعالیتها و دستاوردهای او، نسبت به خداوند متعال هیچ استقلالی نداشته و عین فقر، نیاز و وابستگی به او هستند. اگر انسان این مطلب را درک کند، موقعیت و جایگاه خود در هستی و چگونگی انجام رفتارهای فردی و اجتماعی در مسیر قرب به خداوند سبحان را می یابد. از سوی دیگر انسان، دارای استعدادهای متنوع و قابل رشدی است که می تواند آنها را به فعلیت برساند. فعلیت یافتن این استعدادها با اختیار و اراده تحقق می یابد. اعمال اختیاری انسان، هنگامی ارزشمند است که بر پایه تفکر، تعقل و سنجش شکل گیرد. انسان موجودی است مخلوق خداوند که با اندیشه، انگیزه، خلاقیت، اراده و اختیار، مسئول کردار خویش است و می تواند جهان دنیوی و اخروی و زندگی فردی و اجتماعی خود را بسازد. انسان، دارای فطرتی الهی است که در پرتو تربیت اسلامی، فردی فعال، مسئولیت پذیر و توانا گردیده و خود را امانتدار نعمتهای الهی میداند و رفتار اقتصادی، سیاسی و فرهنگی خود را بر اساس عقلانیت اسلامی شکل میدهد، بر این اساس، امید به آینده در او موج می زند و با نشاط و تلاش مضاعف به فعالیت اجتماعی می پردازد.[6]
با مطالعه نظریه اسکاچ پل در کتاب دولتها و انقلاب های اجتماعی می توان به مبانی انسان شناختی این نظریه پرداز دست یافت. نویسنده در سرتاسر کتاب توجهی به نقش انسان ها و اراده آنها و هدفمندی اعمال شان ندارد. ایشان پس از برشمردن شرایط وقوع انقلاب بیان می کند: انقلاب ربطی به تصمیم آگاهانه افراد یا گروه ها ندارد. اسکاچپل ضمن مبتنی دانستن انقلاب های اجتماعی بر عوامل ساختاری و از پیش تعیین شده و همچنین انکار نقش انقلابیون در گسترش ایدئولوژی خود، در ادامه با تأکید بر جمله وندل فیلیپس که «انقلاب ها ساخته نمی شوند، آنها می آیند»، بر صحت آن تأکید می کند.[7]
شاید این نوع نگاه انسان شناسانه اسکاچ پل متأثر از برخی جامعه گرایانی همچون دور کیم باشد که اراده انسانی در تحولات اجتماعی را نفی نموده، بر این ادعای خود دلایلی نیز ذکر کرده اند. ایشان بر این باورند که در زندگی اجتماعی، فرد همیشه خود را با فشار و نیرویی مواجه می یابد که ناظر و مهار کننده اوست و چارچوبی نسبتا پایدار و محدود کننده برای کردار او فراهم می کند. این قدرت آمر و قاهر خود را، با وجود میل فرد، بر وی تحمیل می کند. این نیرو و فشار و قهر و جبر انکارناشدنی از آن چه موجودی است؟ واضح است که چون هیچ یک از افراد انسانی دارای چنین سلطه و اجباری نیست، پس نمی توان آن را جز به «جامعه» منسوب داشت.[8]
این نوع نگاه با مبانی نظریه اسکاچ پل سازگاری دارد، از این رو می توان دریافت که نوع نگاه این نظریه پرداز به انسان، تنها به صورت ابزاری مکانیکی است که در خدمت ساختارها و تحولات موجود در جامعه خویش ایفای نقش مینماید. شاید مراد نظریه پرداز این معنا نیست که انسان به لحاظ فلسفی دارای قدرت انتخاب نبوده و مجبور است، بلکه به این معناست که انسان ها به گونه ای درون ساختارهای اجتماعی ذوب میشوند که از آن پس با اراده خود انتخاب خواهند نمود که پیامدهای ناشی از ساختار حاکم بر جامعه را بپذیرند. اما به هر حال، در این صورت نیز افراد جامعه تنها ابزاری تلقی شده اند که ساختارهای اجتماعی عامل مؤثر در تصمیم گیری و انتخاب افراد به شمار می روند و نقش تعقل و انتخاب آگاهانه افراد در این سیستم، به حداقل ممکن رسیده است.
این در حالی است که در نگاه انسان شناختی اسلامی، انسان مخلوقی از مخلوقات خدا متعال و عبد اوست و به دلیل برخورداری از ویژگی تعقل و قدرت انتخاب آگاهانه، از سال موجودات متمایز می گردد. بر اساس اندیشه دینی، انسان موجودی است که به صورت طبیعی به اجتماع گرایش دارد و یا زندگی در اجتماع را برگزیده و موجودی اجتماعی شناخته شده است. این ویژگی انسان، افزون بر اینکه او را برخوردار از حقوق اجتماعی می نماید، به دلیل تلازم حق و تکلیف، انسان را مکلف به انجام وظایفی نیز نموده است. در انسان شناسی دینی نه تنها انسان نسبت به مسائلی که در جامعه او رخ میدهد تکالیفی دارد، بلکه به دلیل انجام یا ترک هر عملی، مورد پاداش یا نکوهش و عقاب قرار خواهد گرفت. این در حالی است که بر اساس نفی اراده های انسانی در نظریات شبه جبرگرای ساختارگرایان، به دلیل اعتقاد به فقدان اختیار تام افراد، نمی توان ایشان را مستحق عقاب یا پاداش دانست.
در اندیشه اسلامی، انسان شناسی، مبتنی بر عبودیت و تکلیف بر اساس اختیار و انتخاب آگاهانه است و این اختیار و آگاهی انسان هاست که رخدادهای اجتماعی را تحقق می بخشد. طبیعی است که بنیان نهادن نظریه بر چنین پایگاه انسان شناختی، نتایجی متفاوت از نتایج به دست آمده از نظریه انقلاب های اجتماعی خانم اسکاچ پل و نظر ایشان در مورد انسانهای درون اجتماع به دست خواهد داد.
بر مبنای انسان شناسی اسلامی، انسان که موجودی دارای عقل و شعور است، می تواند با بهره بردن از نیروی عقل خدادادی، برنامه ای هدفمند را به مقصد برساند.
از سوی دیگر نقش آفرینی هر کدام از این انسانها در اجتماع، می تواند به تحولات عظیم اجتماعی منجر شود. در اندیشه دینی، تحولات اجتماعی ریشه در اعمال هدفمند انسان ها دارد به گونه ای که قرآن کریم در این مورد بیان میدارد: «إن الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بأنفسهم.»[9] این آیه شریفه نشان میدهد تا زمانی که اراده انسانی برای تغییر در امور مهیا نباشد، تغییری در وضع اجتماعی او نیز اتفاق نخواهد افتاد، و این مطلب حاکی از اهمیت اراده انسانی در تحقق امور اجتماعی است که نظریه مورد بحث نه تنها از توجه به آن غافل بوده، بلکه آن را از اساس انکار نموده است.
به نظر می رسد آنچه این نظریه پرداز را از توجه به انسان و اراده او باز داشته است، علاوه بر توجه نداشتن به انسان و ماهیت او، نوع توجه ایشان به ارتباط عوامل ساختاری است که در اندیشه ایشان منجر به وقوع انقلاب می گردد؛ حال آنکه ما بر این باوریم علاوه بر اینکه میتوان به عوامل ساختاری به عنوان زمینه های فراهم کننده یک انقلاب توجه داشت و نمی توان آنها را تنها عامل تعیین کننده به شمار آورد، عواملی همچون باورها و اعتقادات برگرفته از تفکرات و اندیشه های دینی، می تواند بر عوامل ساختاری تأثیر گذارده، عملی را متفاوت از جریان ساختاری یک جامعه به انجام رساند، و حتی ساختارهای موجود یک جامعه را دچار تغییر نماید.
این مطلب ادعای ما را تأیید می نماید که چنانچه همیشه ساختارها، عامل مؤثر در شکل دهی جریان های اجتماعی بوده و انسانها ابزارهای تحقق این جریان می بودند، نباید از شکل گیری اولین اجتماعات بشری تاکنون، شاهد ساختارهای متفاوتی در جوامع بشری باشیم؛ حال آنکه گوناگونی ساختارهای مختلف در طول زندگی بشر، نشان از تأثیرگذار بودن اراده انسانها در تغییر ساختارهای اجتماعی دارد و این مسأله ای است که نظریه اسکاچ پل درباره انقلابهای اجتماعی را آسیب پذیر می نماید.
در طول تاریخ بشری نیز شواهد فراوانی می توان یافت که با وجود فضای نامساعد برای یک تحول اجتماعی، آن گاه که اراده عظیم انسانی بر لزوم چنین تحولی استوار گشته است، چگونه ساختارهای موجود جامعه خویش را در هم کوبیده و از درون آن جامعه ای نوپا بنا نهاده است. زندگی و دعوت پیامبران الهی که نمونه ها و شواهد فراوانی در منابع دینی بر آن ذکر شده است، می تواند شاهد این مدعا باشد؛ افزون بر این، وقوع انقلاب اسلامی ایران نیز بهترین شاهد برای ظهور اراده ای آگاهانه و خارج از ساختار حاکم بر جامعه عصر تحقق انقلاب است.
نمایش پی نوشت ها:
[1] عبدالحسین خسروپناه؛ درس های معرفت شناسی و روش شناسی علوم انسانی؛ ص۲.
[2] تدا اسکاچ پل؛ «حکومت تحصیلدار و اسلام شیعی در انقلاب ایران»؛ ص۲۰۵.
[3] همان، ص ۲۱۶.
[4] آل عمران، 129-121. و إذ غدت من أفلیک بؤئ المؤمنی مقاعد للقتال والله سمیع علیم (۱۲۱) إذ همت طائفتابی منکم أن تفشلا والله ولیهما و على الله فلیتوکل المؤمنون (۱۲۲) و گفذ نصرکم الله بدر و أنتم أذله فائقوا الله لعلکم تشکرون (۱۲۳) إذ تقول للمؤمنین ألن یکفیکم أن یمدکم ربکم بلائۂ آلاف من الملائکة مرلین (۱۲۴) بلى إن تضېڑوا و تقوا و پائوکم من نورهم هذا ینددکم ربکن بکنسة آلاف من الملائکة مسومین (۱۲۵) و ما جعله الله الأبشرى لکم و لتطمئن قلوبکم به و ما الضر إلا من عند الله العزیز الحکیم (۱۲۶) پنطع کرنا من الذین کفروا أو یکبهم فینقلبوا خائبین (۱۲۷) لیست لک من الأنړ شی از یثوب علیهم أو یعذبهم فإنهم ظالمون (۱۲۸) ولله ما فی السماوات وما فی الأرض یغفر لمن یشاء و یعذب من یشاء و الله غفور رحیم (۱۲۹)
[5] یا أی1ها الذین آمنوا إن تنصروا الله ینصرکم ویثبت أقدامکم
[6] عبدالحسین خسروپناه درس های معرفت شناسی و روش شناسی علوم انسانی ص9.
[7] تدا اسکاچ پل؛ دولت ها و انقلاب های اجتماعی؛ ص۳۵
[8] محمدتقی مصباح یزدی: جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن؛ ص 77-76.
[9] رعد؛ 11.
منبع: خسروپناه، عبدالحسین، در جستجوی علوم انسانی اسلامی، تحلیل نظریه های علم دینی و آزمون الگوی حکمی - اجتهادی در تولید علوم انسانی اسلامی، قم، دفتر نشر معارف 1393 ش.
بیشتر بخوانیم:
پیشفرض توسعه و نوسازی در اندیشه انقلاب اسکاچ پل
تبیین انقلاب های اجتماعی از نظر اسکاچ پل
دلیل انقلاب و اهداف بروز انقلاب در یک جامعه در اندیشه اسکاچ پل
مقایسه مبانی دین شناختی و فلسفه اجتماعی و روش شناسی انقلاب ایران و نظریه انقلاب اسکاچ پل
نشانه های شکل گیری انقلاب در اندیشه انقلاب اسکاچ پل
نظریه اسکاچ پل و انقلاب اسلامی ایران
تحلیل اسکاچ پل از پدیده ی انقلاب