ولادت معجزه آساي عيسي (ع)
يكي از پيامبران اولوا العزم و بزرگ، حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ است كه نام مباركش در قرآن 25 بار به عنوان عيسي، و 13 بار به عنوان مسيح آمده است، واژة عيسي ترجمة عربي كلمة «يشوع» است كه به معني نجات دهنده ميباشد.
او 1998 سال قبل (580 سال قبل از ولادت پيامبر اسلام) در سرزمين كوفه در كنار رود فرات چشم به جهان گشود.[1] و به گفتة بعضي او در دهكدة ناصره يا بيت المقدس در عصر سلطنت فرهاد پنجم يكي از شاهان اشكاني متولّد گرديد.
ولادت او به طور معجزه به اذن خدا، بدون پدر رخ داد. مادرش حضرت مريم ـ عليها السلام ـ دختر عمران از بانوان فرزانه و از شخصيتهاي برجستة بني اسرائيل بود، پدر مريم ـ عليها السلام ـ به نام عمران از نسل حضرت سليمان ـ عليه السلام ـ بود و از علماي برجسته و پارسا و عابد بني اسرائيل به شمار ميآمد.
نام مريم ـ عليها السلام ـ در قرآن 34 بار آمده، و يك سورة قرآن (سورة نوزدهم) به نام مريم است، كه از آية 16 تا آية 36 به ماجراي ولادت حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ و سخن گفتن او در گهواره، و بخشي از زندگي او و چگونگي دعوتش ميپردازد.
قبل از آن كه عيسي ـ عليه السلام ـ متولّد شود، فرشتگان از جانب خداوند مريم ـ عليها السلام ـ را به تولّد او مژده دادند و شخصيت عيسي ـ عليه السلام ـ را معرّفي كردند، چنان كه در آية 45 سورة آل عمران ميخوانيم:
«إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيمُ إِنَّ اللَّهَ يبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيمَ وَجِيهاً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ؛ به ياد آوريد هنگامي را كه فرشتگان (از جانب خدا) به مريم گفتند خداوند تو را به كلمهاي (وجود با عظمتي) از طرف خودش مژده ميدهد كه نامش مسيح، عيسي بن مريم است، در حالي كه در دو جهان، انسان برجسته و از مقرّبان درگاه خدا خواهد بود.»
عيسي ـ عليه السلام ـ تحت سرپرستي مادرش مريم ـ عليها السلام ـ بزرگ شد، در سنّ دوازده سالگي به مجلس عابدان و پارسايان و انديشمندان راه يافت، و با آنها به مباحثه و مناظره پرداخت. آثار عظمت و معرفت فوق العاده، در همان نوجواني در چهرهاش ديده ميشد.
عيسي ـ عليه السلام ـ در سي سالگي مبعوث به رسالت شد، گرچه طبق آية 30 سورة مريم (وَ جَعَلَنِي نَبِيا) هنگام كودكي در گهواره سخن گفت و خود را پيامبر خواند، ولي رسميت رسالتش از سي سالگي به بعد بود. او داراي معجزات فراوان از جمله درمان نمودن بيماريهاي ناعلاج، و زنده كردن مردگان بود. كتاب انجيل بر او نازل شد، و داراي شريعت مستقل بود، و بني اسرائيل را به سوي خداي يكتا و بيهمتا دعوت ميكرد، و بر اثر شرايط خاصّ زندگي و اجبار به سفرهاي متعدد براي تبليغ دين خدا، ازدواج نكرد و ناگزير بود كه به طور مجرّد زندگي كند.
از زهد عيسي ـ عليه السلام ـ اين كه ميگفت: «خدايا قرص نان جويني صبح و ظهر و شب به من برسان، بيش از اين نرسان كه موجب طغيان من گردد.»
عيسي ـ عليه السلام ـ داراي دوازده نفر يار مخصوص به نام «حواريون» بود، كه در عصرش و بعد از آن، او را بسيار ياري كردند و در گسترش آيينش كوشيدند، جز يك نفر از آنها به نام «يهودا اسخريوطي» كه منافق گرديد.
عيسي ـ عليه السلام ـ 33 سال عمر كرد، يهوديان او را دستگير كردند تا بكشند، خداوند او را از دست آنها نجات داد و به آسمان برد، و در روزهاي آخر عمر، شمعون را وصي و جانشين خود نمود.
حضرت يحيي ـ عليه السلام ـ او را تصديق كرد و از مبلّغان آيين او گرديد.[2] آيين او تا بعثت پيامبر اسلام (610 سال) ادامه يافت، و اكنون تعداد پيروان حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ در دنيا از تعداد همة پيروان اديان ديگر بيشتر است، كه به عنوان مسيحي خوانده ميشوند.
با اين اشاره نظر شما را به داستانهايي از زندگي اين پيامبر بزرگ جلب ميكنيم:
اين بانوي با عظمت، از بانوان نمونة تاريخ است كه از نظر مقام، بعد از فاطمه زهرا ـ عليها السلام ـ و خديجة كبري ـ عليها السلام ـ بينظير ميباشد و خداوند در قرآن او را به بزرگي و پاكي و فرزانگي ستوده است.[3]
مريم ـ عليها السلام ـ مطابق نذر مادرش، به خدمتگذاري مسجد پرداخت او تحت پرستاري حضرت زكريا ـ عليه السلام ـ هم چنان در مسجد بيت المقدس خدمت ميكرد و به عبادت و نيايش ادامه ميداد، تا اين كه فرشتگان به نزدش آمدند و او را ـ بيآنكه ازدواج كرده باشد ـ به پسري به نام مسيح، عيسي بن مريم ـ عليه السلام ـ بشارت دادند. پسري كه داراي شخصيت برجسته در دنيا و آخرت است.
مريم گفت: «پروردگارا! چگونه فرزندي براي من خواهد بود، در حالي كه انساني با من تماس نگرفته است؟»
خداوند فرمود: «خدا اين گونه هر چه را بخواهد ميآفريند، هنگامي كه وجود چيزي را بخواهد، فقط به آن ميگويد موجود باش، آن نيز بيدرنگ موجود ميشود.»[4]
مريم ـ عليها السلام ـ در خلوتگاه عبادت، در گوشهاي از مسجد بيت المقدس مشغول راز و نياز بود، ناگاه خداوند يكي از فرشتگان بزرگ خود (جبرئيل) را به شكل يك جوان زيبا و خوش قيافه و سالم به سوي مريم فرستاد.
پيدا است كه مريم ـ عليها السلام ـ با ديدن آن جوان بيگانه، چه حالتي پيدا ميكند، مريمي كه همواره پاكدامن ميزيسته و از دامان پاكان پرورش يافته و به عفّت و پاكدامني، ضرب المثل شده، هراسان و وحشت زده شد[5] و همان لحظه (با احساسات) فرياد زد:
«من از تو به خداي رحمان پناه ميبرم، اگر پرهيزكار هستي.» مريم ـ عليها السلام ـ با نگراني و دلهره منتظر پاسخ آن مرد جوان بود، كه ناگهان شنيد او ميگويد:
«إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِيا؛ من فرستادة پروردگار توام (آمدهام) تا پسري پاكيزه به تو ببخشم.»
مريم ـ عليها السلام ـ از اين رو كه اطمينان يافت فرستادة خدا به سوي او آمده آرامش يافت، ولي از روي تعجب گفت:
«چگونه ممكن است فرزندي براي من باشد، در حالي كه تاكنون انساني با من تماس نگرفته است، و زن آلودهاي هم نيستم؟!»
جبرئيل گفت: مطلب همين است كه پروردگارت فرموده، اين كار بر من سهل و آسان است، ما ميخواهيم او (عيسي) را نشانهاي براي مردم قرار دهيم، و رحمتي از سوي ما براي آنها باشد.[6]
جبرئيل ـ عليه السلام ـ در گريبان مريم ـ عليها السلام ـ دميد[7] و از آن پس مريم ـ عليها السلام ـ احساس كرد كه باردار شده است.[8]
مريم ـ عليها السلام ـ باردار شد، ولي هر چه به روز وضع حمل نزديك ميشد نگرانتر ميگرديد، زيرا با خود ميگفت: «چه كسي از من ميپذيرد كه زني بدون همسر، باردار شود؟ اگر به من نسبت ناروا بدهند، چه كنم؟» دختري كه سالها الگوي پاكي و عفّت است، چگونه براي او نسبت ناروا قابل تحمل است؟
از سوي ديگر احساس ميكرد كه چون فرزندش از رسولان الهي است، خداوند او را در بحرانها حفظ خواهد كرد.
لحظة درد زايمان فرا رسيد، طوفاني از غم و اندوه، سراسر وجود پاك مريم ـ عليها السلام ـ را فرا گرفت، به گونهاي كه گفت:
«يا لَيتَنِي مِتُّ قَبْلَ هذَا وَ كُنْتُ نَسْياً مَنْسِيا؛ اي كاش پيش از اين مرده بودم، و به كلّي فراموش ميشدم.»[9]
مريم ـ عليها السلام ـ هنگامي كه درد زايمان گرفت، كنار تنة درخت خرماي خشكيدهاي رفت، تنها و غمگين بود. ناگهان (از جانب خدا) صدايي به گوشش رسيد:
«غمگين مباش، خداوند در قسمت پايين پاي تو، چشمة آب گوارايي را جاري ساخته است، و نظر به بالاي سرت بيفكن، بنگر كه چگونه ساقة خشكيده، به درخت نخل باروري تبديل شده كه ميوهها، شاخههايش را زينت بخشيدهاند. درخت را تكاني بده تا رطب تازه براي تو فرو ريزد، و از اين غذاي لذيذ و نيرو بخش بخور، و از آن آب گوارا بنوش، و چشمت را به اين نوزاد روشن بدار و هرگاه كسي از انسانها را ديدي، (با اشاره) بگو من براي خداوند رحمان روزهاي (روزة سكوت) نذر كردهام، بنابراين امروز با هيچ انساني سخن نميگويم و بدان كه اين نوزاد خودش از خود دفاع خواهد كرد.[10]
به اين ترتيب عيسي ـ عليه السلام ـ به قدرت الهي از مادري پاك و نمونه چشم به جهان گشود.
او 1998 سال قبل (580 سال قبل از ولادت پيامبر اسلام) در سرزمين كوفه در كنار رود فرات چشم به جهان گشود.[1] و به گفتة بعضي او در دهكدة ناصره يا بيت المقدس در عصر سلطنت فرهاد پنجم يكي از شاهان اشكاني متولّد گرديد.
ولادت او به طور معجزه به اذن خدا، بدون پدر رخ داد. مادرش حضرت مريم ـ عليها السلام ـ دختر عمران از بانوان فرزانه و از شخصيتهاي برجستة بني اسرائيل بود، پدر مريم ـ عليها السلام ـ به نام عمران از نسل حضرت سليمان ـ عليه السلام ـ بود و از علماي برجسته و پارسا و عابد بني اسرائيل به شمار ميآمد.
نام مريم ـ عليها السلام ـ در قرآن 34 بار آمده، و يك سورة قرآن (سورة نوزدهم) به نام مريم است، كه از آية 16 تا آية 36 به ماجراي ولادت حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ و سخن گفتن او در گهواره، و بخشي از زندگي او و چگونگي دعوتش ميپردازد.
قبل از آن كه عيسي ـ عليه السلام ـ متولّد شود، فرشتگان از جانب خداوند مريم ـ عليها السلام ـ را به تولّد او مژده دادند و شخصيت عيسي ـ عليه السلام ـ را معرّفي كردند، چنان كه در آية 45 سورة آل عمران ميخوانيم:
«إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيمُ إِنَّ اللَّهَ يبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيمَ وَجِيهاً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ؛ به ياد آوريد هنگامي را كه فرشتگان (از جانب خدا) به مريم گفتند خداوند تو را به كلمهاي (وجود با عظمتي) از طرف خودش مژده ميدهد كه نامش مسيح، عيسي بن مريم است، در حالي كه در دو جهان، انسان برجسته و از مقرّبان درگاه خدا خواهد بود.»
عيسي ـ عليه السلام ـ تحت سرپرستي مادرش مريم ـ عليها السلام ـ بزرگ شد، در سنّ دوازده سالگي به مجلس عابدان و پارسايان و انديشمندان راه يافت، و با آنها به مباحثه و مناظره پرداخت. آثار عظمت و معرفت فوق العاده، در همان نوجواني در چهرهاش ديده ميشد.
عيسي ـ عليه السلام ـ در سي سالگي مبعوث به رسالت شد، گرچه طبق آية 30 سورة مريم (وَ جَعَلَنِي نَبِيا) هنگام كودكي در گهواره سخن گفت و خود را پيامبر خواند، ولي رسميت رسالتش از سي سالگي به بعد بود. او داراي معجزات فراوان از جمله درمان نمودن بيماريهاي ناعلاج، و زنده كردن مردگان بود. كتاب انجيل بر او نازل شد، و داراي شريعت مستقل بود، و بني اسرائيل را به سوي خداي يكتا و بيهمتا دعوت ميكرد، و بر اثر شرايط خاصّ زندگي و اجبار به سفرهاي متعدد براي تبليغ دين خدا، ازدواج نكرد و ناگزير بود كه به طور مجرّد زندگي كند.
از زهد عيسي ـ عليه السلام ـ اين كه ميگفت: «خدايا قرص نان جويني صبح و ظهر و شب به من برسان، بيش از اين نرسان كه موجب طغيان من گردد.»
عيسي ـ عليه السلام ـ داراي دوازده نفر يار مخصوص به نام «حواريون» بود، كه در عصرش و بعد از آن، او را بسيار ياري كردند و در گسترش آيينش كوشيدند، جز يك نفر از آنها به نام «يهودا اسخريوطي» كه منافق گرديد.
عيسي ـ عليه السلام ـ 33 سال عمر كرد، يهوديان او را دستگير كردند تا بكشند، خداوند او را از دست آنها نجات داد و به آسمان برد، و در روزهاي آخر عمر، شمعون را وصي و جانشين خود نمود.
حضرت يحيي ـ عليه السلام ـ او را تصديق كرد و از مبلّغان آيين او گرديد.[2] آيين او تا بعثت پيامبر اسلام (610 سال) ادامه يافت، و اكنون تعداد پيروان حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ در دنيا از تعداد همة پيروان اديان ديگر بيشتر است، كه به عنوان مسيحي خوانده ميشوند.
با اين اشاره نظر شما را به داستانهايي از زندگي اين پيامبر بزرگ جلب ميكنيم:
ولادت معجزه آساي حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ
اين بانوي با عظمت، از بانوان نمونة تاريخ است كه از نظر مقام، بعد از فاطمه زهرا ـ عليها السلام ـ و خديجة كبري ـ عليها السلام ـ بينظير ميباشد و خداوند در قرآن او را به بزرگي و پاكي و فرزانگي ستوده است.[3]
مريم ـ عليها السلام ـ مطابق نذر مادرش، به خدمتگذاري مسجد پرداخت او تحت پرستاري حضرت زكريا ـ عليه السلام ـ هم چنان در مسجد بيت المقدس خدمت ميكرد و به عبادت و نيايش ادامه ميداد، تا اين كه فرشتگان به نزدش آمدند و او را ـ بيآنكه ازدواج كرده باشد ـ به پسري به نام مسيح، عيسي بن مريم ـ عليه السلام ـ بشارت دادند. پسري كه داراي شخصيت برجسته در دنيا و آخرت است.
مريم گفت: «پروردگارا! چگونه فرزندي براي من خواهد بود، در حالي كه انساني با من تماس نگرفته است؟»
خداوند فرمود: «خدا اين گونه هر چه را بخواهد ميآفريند، هنگامي كه وجود چيزي را بخواهد، فقط به آن ميگويد موجود باش، آن نيز بيدرنگ موجود ميشود.»[4]
مريم ـ عليها السلام ـ در خلوتگاه عبادت، در گوشهاي از مسجد بيت المقدس مشغول راز و نياز بود، ناگاه خداوند يكي از فرشتگان بزرگ خود (جبرئيل) را به شكل يك جوان زيبا و خوش قيافه و سالم به سوي مريم فرستاد.
پيدا است كه مريم ـ عليها السلام ـ با ديدن آن جوان بيگانه، چه حالتي پيدا ميكند، مريمي كه همواره پاكدامن ميزيسته و از دامان پاكان پرورش يافته و به عفّت و پاكدامني، ضرب المثل شده، هراسان و وحشت زده شد[5] و همان لحظه (با احساسات) فرياد زد:
«من از تو به خداي رحمان پناه ميبرم، اگر پرهيزكار هستي.» مريم ـ عليها السلام ـ با نگراني و دلهره منتظر پاسخ آن مرد جوان بود، كه ناگهان شنيد او ميگويد:
«إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِيا؛ من فرستادة پروردگار توام (آمدهام) تا پسري پاكيزه به تو ببخشم.»
مريم ـ عليها السلام ـ از اين رو كه اطمينان يافت فرستادة خدا به سوي او آمده آرامش يافت، ولي از روي تعجب گفت:
«چگونه ممكن است فرزندي براي من باشد، در حالي كه تاكنون انساني با من تماس نگرفته است، و زن آلودهاي هم نيستم؟!»
جبرئيل گفت: مطلب همين است كه پروردگارت فرموده، اين كار بر من سهل و آسان است، ما ميخواهيم او (عيسي) را نشانهاي براي مردم قرار دهيم، و رحمتي از سوي ما براي آنها باشد.[6]
جبرئيل ـ عليه السلام ـ در گريبان مريم ـ عليها السلام ـ دميد[7] و از آن پس مريم ـ عليها السلام ـ احساس كرد كه باردار شده است.[8]
مريم ـ عليها السلام ـ باردار شد، ولي هر چه به روز وضع حمل نزديك ميشد نگرانتر ميگرديد، زيرا با خود ميگفت: «چه كسي از من ميپذيرد كه زني بدون همسر، باردار شود؟ اگر به من نسبت ناروا بدهند، چه كنم؟» دختري كه سالها الگوي پاكي و عفّت است، چگونه براي او نسبت ناروا قابل تحمل است؟
از سوي ديگر احساس ميكرد كه چون فرزندش از رسولان الهي است، خداوند او را در بحرانها حفظ خواهد كرد.
لحظة درد زايمان فرا رسيد، طوفاني از غم و اندوه، سراسر وجود پاك مريم ـ عليها السلام ـ را فرا گرفت، به گونهاي كه گفت:
«يا لَيتَنِي مِتُّ قَبْلَ هذَا وَ كُنْتُ نَسْياً مَنْسِيا؛ اي كاش پيش از اين مرده بودم، و به كلّي فراموش ميشدم.»[9]
مريم ـ عليها السلام ـ هنگامي كه درد زايمان گرفت، كنار تنة درخت خرماي خشكيدهاي رفت، تنها و غمگين بود. ناگهان (از جانب خدا) صدايي به گوشش رسيد:
«غمگين مباش، خداوند در قسمت پايين پاي تو، چشمة آب گوارايي را جاري ساخته است، و نظر به بالاي سرت بيفكن، بنگر كه چگونه ساقة خشكيده، به درخت نخل باروري تبديل شده كه ميوهها، شاخههايش را زينت بخشيدهاند. درخت را تكاني بده تا رطب تازه براي تو فرو ريزد، و از اين غذاي لذيذ و نيرو بخش بخور، و از آن آب گوارا بنوش، و چشمت را به اين نوزاد روشن بدار و هرگاه كسي از انسانها را ديدي، (با اشاره) بگو من براي خداوند رحمان روزهاي (روزة سكوت) نذر كردهام، بنابراين امروز با هيچ انساني سخن نميگويم و بدان كه اين نوزاد خودش از خود دفاع خواهد كرد.[10]
به اين ترتيب عيسي ـ عليه السلام ـ به قدرت الهي از مادري پاك و نمونه چشم به جهان گشود.
پي نوشتها:
[1]. بحار، ج 14، ص 214 (پاورقي).
[2]. بحار، ج 14، ص 250ـ326.
[3]. مانند آية 42 آل عمران.
[4]. سورة آل عمران، آية 45 تا 47.
[5]. بحار، ج 14، ص 223.
[6]. سورة مريم، آية 16 تا 21.
[7]. اين مطلب در قرآن با تعبير «فَنَفَخْنا فِيها مِنْ رُوحِنا» آمده است. (انبياء، 91؛ تحريم، 12).
[8]. بحار، ج 14، ص 225.
[9]. مريم، 23.
[10]. مضمون آيات 13 تا 26 سورة مريم.
[11]. مريم، 23.
[12]. الغدير، ج 6، ص 23. به نقل از شانزده كتاب اهل تسنّن.