سراینده عشق
سراینده عشق
لسان الغیب، خواجه شمس الدین محمّد حافظ شیرازی، که به حق صدای سخن عشق در ادب پارسی است و به همین جهت، یادگار ارزشمندی است که زیر گنبد دوّار و پرحادثه قرون و اعصار، سرافراز و پرافتخار مانده، از قلّههای دست نایافتنی و پرجاذبه ادب، عرفان و عشق است.
به راستی کسی را میتوان در این مرز و بوم سراغ گرفت که از نام و شعر حافظ بیخبر باشد و دست کم غزلی یا بیتی از اشعار او، این پرآوازهترین غزلسرای ایران نشنیده باشد؟
حرف حافظ تمام نشدنی است؛ برای این که حرف این مردم است. حرف گذشته دور و دراز یک کشور. حافظ، فشرده کل تاریخ ایران را در این مجموعه نسبتا کم حجم، یعنی غزلیاتش جای داده است. حافظ، حافظه ماست.
حافظ مهربانترین و زود آشناترین و در عین حال دست نایافتنیترین شاعر جهان است که در فاصلهای از بدایت تا نهایت جاری است. او رودخانهای است که به فراخور ظرف، از هر جای آن میتوان برداشت.
خواجه شمسالدین محمّد حافظ شیرازی، در حدود سال 715 ق در شیراز به دنیا آمد. او بزرگترین غزلسرای زبان فارسی، و مردم پسندترین شاعر ایران است که نفوذش از شاعران محبوب و بزرگی چون فردوسی، مولانا و سعدی نیز در ذهن و زندگی فارسیزبانان فراتر است. با این همه محبوبیّت و نفوذ بیمانندی که حافظ در فرهنگ و ادب ایران دارد، زندگی او به روشنی شناخته نیست و از قُدما نیز کسی به شرح زندگی او نپرداخته و اشارات کوتاه تذکرهها و سرگذشتنامهها نیز غالبا نامستند و افسانهآمیز است.
جدّیترین و قدیمیترین سندی که از یکی از معاصران او در دست است، مقدمهای است که شاگرد یا هم درس او، محمّد گلاندام ـ که پس از مرگ خواجه، دیوان او را جمعکرد ـ درباره او نوشته است.
از خانواده حافظ اطّلاع چندانی در دست نیست. با اشاراتی که در بعضی شعرهایش هست، برمیآید که زن و فرزند داشته است. او درباره همسرش گفته:
مرحوم دهخدا در لغتنامه، در مورد القاب خواجه حافظ شیرازی مینویسد: «به اتفاق تذکرهنویسان، لقب اصلی حافظْ شمسالدین است، ولی پس از وفات او، اهل ذوق و عرفانْ وی را به القاب ذیل خوانده و ستودهاند: بلبلشیراز، لِسانُالغیب، خواجه عرفان، خواجه شیراز، ترجمان الحقیقه، کاشف الحَقایق، تَرجمانُ الاسرار، مَجذوبِ سالک، تَرجمانُ اللسان و لقبهایی دیگر».
خود حافظ در غزلیاتش، صفات و نامهایی به خویش نسبت میدهد که به حق شایسته آن است که ضمن القاب او شمارش میشود:
شیرین سخن: نکته دانی بذله گو چون حافظ شیرین سخن
خوشگوی: دلم از پرده بشد حافظ خوشگوی کجاست؟
خوشکلام: حافظ خوشکلام شد مرغ سخن سرای تو
و چندین لقب دیگر.
حافظ
نام شعری یا مستعار خواجه شیراز، حافظ است که او در مقطع بیشتر غزلیات و ضمن بعضی اَشعار دیگر خویش، این تخلّص را به کار برده است.
در علّت انتخاب کلمه حافظ، گفتهاند: او، حافظِ کل قرآن مجید بود، چنان که خود او میگوید:
شیراز که با پرورش سعدی و حافظ، در تاریخ فرهنگ ایران و جهان جادوانه شده است، شهری است بس قدیمی که قدمت آن به شاهان هخامنش میرسد.
حافظ به زادگاه خویش، شیراز بسیار علاقهمند بوده و این علاقه را در اشعار خود نیک نشان داده است:
مهمترین ویژگی شعر حافظ، قدرت تأویلپذیری آن است؛ به اینمعنا که هرکس به مقتضای حال و هوای خود، مفهومی را از آن میفهمد.
شعر حافظ، یک ترانه ابدی است در ستایش آزادگی و بیتعلّقی. شعراو، نابترین کلمات و جملات، از زبان عاشقی دل سوخته با تعلّقات عمیق عرفانی است. در شعر او زبان ویژه واندیشه سترگ و پویای وحی جاری است.
خود او درباره این تأثیرپذیری از قرآن میگوید:
سحربیان و فن استعمال حافظ چنان است که یک معنای ساده و گاه مخالفِ معمول را به قدری استادانه در لفاف عبارت میگنجاند که خواننده به سرعت به منظور شاعر ایمان میآورد. مثلاً همه کس معتقد است که درخت میوهدار ـ مثل توت ـ بهتر از درخت بیثمر ـ مثل سرو ـ است ؛ ولی وقتی خواجه میفرماید:
حافظ در درس علاّمه بزرگ و محقق نامدار میرسیّد شریف گرگانی شرکت میکرد و از او بهرهها میبرد. هرگاه درمجلس درسْ شعری از کسی خوانده میشد، میرسیّد میگفت که به جای اینها، به فلسفه و حکمت بپردازید، ولی چون شمس الدین محمّد، حافظ شیرازی میرسید، علاّمه گرگانی میپرسید: بر شما چه الهام شده است؟ غزل خود را بخوانید. شاگردان علاّمه به وی اعتراض میکردند: این چه رازی است که ما را از سرودن شعر منع میکنید، ولی به شنیدن شعر حافظ رغبت نشان میدهید؟ استاد در پاسخ میگفت: «شعر حافظ همه الهامات و حدیث قدسی و لطایف حِکَمی و نکات قرآنی است».
حافظ یک متفکر و منتقد اجتماعی بوده است و به زبان طنز و کنایه، در مقابل بسیاری از کژرویهای اجتماعی و آداب و رسوم غلط و انحرافی، موضعگیریهای تند مینموده است؛
البته تاکنون در مورد حافظ، کمتر گفته شده که او متفکر یا مصلح اجتماعی است. حافظ از آن روی مصلح اجتماعی است که با آفتهای اجتماعی کار دارد؛ یعنی دردها و فسادها و آسیبها را تا اعماق میشناسد و جرّاحوار به نیشتر انتقاد میشکافد و آنگاه به مهربانی مرهم مینهد. در این راه، سلاح حافظ در کاروبار انتقاد و اصلاح اجتماعیاش، طنز اوست؛ زیرا تاریخ ایران بعد از حمله مغول، زمانه بسته و پر خفقانی بود که در آن، تنها کنایه میتوانست فریادرس باشد.
حافظ، به شدت از خودبینی و خودنمایی متنفّر بوده است و تا آنجا که توانسته، از انسانهای خودبین و خودنما انتقاد کرده است:
سپس او با کمال صراحت، درباره خودسازی میگوید که باید با تکیه بر لطف الهی، به آن مقام رسید:
پیوند و ارتباط حافظ با قرآن مجید، پیوندی ژرف و سرو کاری شگرف است؛ چرا که او به جای آن که قاری سادهای باشد، مُقری یعنی استاد قرائت و دانای قرائات هفتگانه و روایات چهاردهگانه قرآن بوده است:
حافظ علاقه تمامی به قرآن داشته و بزرگترین سوگند او قرآن است:
او هر چه دارد را مدیون دولت قرآن میداند:
اشعار حافظ، به مناسبت آنکه حاکی از روح معرفت ایرانی است و با کلیه شئون زندگی ایرانیانْ در همه دورانها منطبق است، گاه به صورت ضربالمثل بر زبانها جاری میگردد. استاد معین در کتاب حافظ شیرین سخن، حدود شصت مورد از اینگونه ضربالمثلها را میآورد که به برخی از آنها اشاره میشود:
علامه محمّدتقی جعفری( رحمت الله علیه) مینویسد: «شکوه و زیبایی بیان هنری شعر حافظ بهاندازهای است که شخص را، چه بداند و چه نداند، حتی چه بخواهد و چه نخواهد، چنان متحیرمی کند که آن معنا را که در حال شنیدن یامطالعه و احساس عمیق آن است، مانند حقیقت مطلق و مستقل از دیگر واقعیات درمییابد».
استاد شهریار درباره حافظ میگوید: «حافظ را ببینید که غزلش هیچ گاه بلند [و طولانی]نیست، [ولی] هر مصراع آن، نقش ضمیر همه فارسی زبانهاست... این همه شاعر هستند، [ولی] هیچ کدام سعدی و حافظ نمیشوند».
دکتر عبدالحسین زرینکوب در کتاب از کوچه رِندان درباره حافظ مینویسد: «عارف و عامی، هر یک در حدّ وسع و فهم خویش از سخن وی ذوق مییابند و لذت حاصل میکنند».
علامه شهید مطهری(رحمت الله علیه) درباره حافظ میفرماید: «شعر حافظ، نیرویی از زیبایی دارد که هر کسی که آن را میشنود، به سوی آن کشیده میشود».
حکیم الهی، حاج ملاّهادی سبزواری، در وصف حافظ میسراید:
سرانجام روح بلند حافظ، در سال 791 ق به آسمانها و ملکوت اعلی پرواز کرد. با اعلام خبر وفات خواجه، گروهی از ارادتمندان او، به تشییع جنازه او پرداختند و باغ مصلاّی شیراز را برای خاک سپاری آن عاشق همیشه جاوید قرون و اعصار برگزیدند. در این هنگام، برخی دشمنان افکار خواجه، او را کافر خواندند و از برگزاری نماز بر جنازهاش جلوگیری کردند.
سرانجام پس از جدال بسیار، قرار شد به مجموعه اشعار خواجه رجوع کنند؛ قسمتی از آن را گشودند، این بیت آمد:
منبع: ماهنامه گلبرگ
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}