سراینده عشق
نويسنده: محمود سوری
صدای سخن عشق
به راستی کسی را میتوان در این مرز و بوم سراغ گرفت که از نام و شعر حافظ بیخبر باشد و دست کم غزلی یا بیتی از اشعار او، این پرآوازهترین غزلسرای ایران نشنیده باشد؟
حافظ، حافظه ما
حافظ مهربانترین و زود آشناترین و در عین حال دست نایافتنیترین شاعر جهان است که در فاصلهای از بدایت تا نهایت جاری است. او رودخانهای است که به فراخور ظرف، از هر جای آن میتوان برداشت.
شرح احوال
جدّیترین و قدیمیترین سندی که از یکی از معاصران او در دست است، مقدمهای است که شاگرد یا هم درس او، محمّد گلاندام ـ که پس از مرگ خواجه، دیوان او را جمعکرد ـ درباره او نوشته است.
خانواده
مرا در خانه سروی هست کاندر سایه قدّش
فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم
درباره فراق فرزند و داغ او، سه مرثیه در دیوان حافظ موجود است:فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم
آن یار کزو خانه ما رشک پری بود
بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد
دلا دیدی که آن فرزانه فرزند
چه دید اندر خَم این طاق رنگین
به جای لوح سیمین در کنارش
فلک بر سر نهادش لوح سنگین
بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد
دلا دیدی که آن فرزانه فرزند
چه دید اندر خَم این طاق رنگین
به جای لوح سیمین در کنارش
فلک بر سر نهادش لوح سنگین
القاب حافظ
خود حافظ در غزلیاتش، صفات و نامهایی به خویش نسبت میدهد که به حق شایسته آن است که ضمن القاب او شمارش میشود:
شیرین سخن: نکته دانی بذله گو چون حافظ شیرین سخن
خوشگوی: دلم از پرده بشد حافظ خوشگوی کجاست؟
خوشکلام: حافظ خوشکلام شد مرغ سخن سرای تو
و چندین لقب دیگر.
حافظ
نام شعری یا مستعار خواجه شیراز، حافظ است که او در مقطع بیشتر غزلیات و ضمن بعضی اَشعار دیگر خویش، این تخلّص را به کار برده است.
در علّت انتخاب کلمه حافظ، گفتهاند: او، حافظِ کل قرآن مجید بود، چنان که خود او میگوید:
ندیدم خوشتر از شعرتوحافظ
به قرآنی که اندر سینه داری
به قرآنی که اندر سینه داری
حافظ و شیراز
حافظ به زادگاه خویش، شیراز بسیار علاقهمند بوده و این علاقه را در اشعار خود نیک نشان داده است:
خوشا شیراز و وضع بیمثالش
خداوندا نگهدار از زوالش
شیراز و آب رکنی و آن باد خوشنسیم
عیبش مکن که خال لب هفت کشور است
از این رو، حافظ حاضر نبوده است شیراز را ترک گفته، مسافرت اختیار کند و میگوید:خداوندا نگهدار از زوالش
شیراز و آب رکنی و آن باد خوشنسیم
عیبش مکن که خال لب هفت کشور است
من کز وطن سفر نگزیدم به عمر خویش
و علّت سفر نگزیدن را، علاقه به شیراز و نزهتگاههای آن میداند:نمیدهند اجازت مرا به سیر و سفر
نسیم باد مصلّی و آب رکناباد
نسیم باد مصلّی و آب رکناباد
شعر حافظ
شعر حافظ، یک ترانه ابدی است در ستایش آزادگی و بیتعلّقی. شعراو، نابترین کلمات و جملات، از زبان عاشقی دل سوخته با تعلّقات عمیق عرفانی است. در شعر او زبان ویژه واندیشه سترگ و پویای وحی جاری است.
خود او درباره این تأثیرپذیری از قرآن میگوید:
ندیدیم خوشتر از شعر تو حافظ
به قرآنی که اندر سینه داری
استاد خرمشاهی، حافظ پژوه معاصر مینویسد: «حافظ آموزگار نیست، معلم اخلاق نیست، واعظ نیست، امّا نفوذ کلام عظیمی دارد. شعرش بیآن که ارشادی یا تعلیمی باشد، زندگیآموز سدهها و هزارههاست».به قرآنی که اندر سینه داری
سحر بیان
زیر بارند درختان که تعلق دارند
ای خوشا سرو که از بند غم آزاد آمد
خواننده از آن اعتقاد دست برداشته و میفهمد که «آزادی»، از علایق بهتر است».ای خوشا سرو که از بند غم آزاد آمد
استاد و شعر خواجه
متفکر اجتماعی
البته تاکنون در مورد حافظ، کمتر گفته شده که او متفکر یا مصلح اجتماعی است. حافظ از آن روی مصلح اجتماعی است که با آفتهای اجتماعی کار دارد؛ یعنی دردها و فسادها و آسیبها را تا اعماق میشناسد و جرّاحوار به نیشتر انتقاد میشکافد و آنگاه به مهربانی مرهم مینهد. در این راه، سلاح حافظ در کاروبار انتقاد و اصلاح اجتماعیاش، طنز اوست؛ زیرا تاریخ ایران بعد از حمله مغول، زمانه بسته و پر خفقانی بود که در آن، تنها کنایه میتوانست فریادرس باشد.
خودسازی
با مدّعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بیخبر بمیرد در درد خودپرستی
در محفلی که خورشید اندر شمار ذرّه است
خود را بزرگ دیدن، شرط ادب نباشد
بعد حافظ به مقام والای بیخودی میرسد:تا بیخبر بمیرد در درد خودپرستی
در محفلی که خورشید اندر شمار ذرّه است
خود را بزرگ دیدن، شرط ادب نباشد
نیک نامی خواهی ای دل، با بدان حبت مدار
خودپسندی جان من، برهان نادانی بُوَد
سپس او با کمال صراحت، درباره خودسازی میگوید که باید با تکیه بر لطف الهی، به آن مقام رسید:خودپسندی جان من، برهان نادانی بُوَد
بُوَد که لطف ازل رهمنون شود حافظ
و گرنه تا به ابد شرمسار خود باشم
و گرنه تا به ابد شرمسار خود باشم
حافظ و قرآن
عشقت رسد به فریاد گر خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چهارده روایت
او خود در اشاره به قرآن دانی و قرآن پژوهی خود میگوید:قرآن ز بر بخوانی در چهارده روایت
ز حافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد
لطایف حِکَمی با نکات قرآنی
حافظ علاقه تمامی به قرآن داشته و بزرگترین سوگند او قرآن است:لطایف حِکَمی با نکات قرآنی
گفتمش زلف به خون که شکستی، گفتا
حافظ این قصه دراز است، به قرآن که مپرس
او هر چه دارد را مدیون دولت قرآن میداند:حافظ این قصه دراز است، به قرآن که مپرس
صبح خیزی و سلامتطلبی چون حافظ
هر چه کردم همه از دولت قرآن دارم
هر چه کردم همه از دولت قرآن دارم
ضرب المثلها
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولان گه توست
عِرض خود میبری و زحمت ما میداری
برو این دام بر مرغی دگر نه
که عنقارا بلند است آشیانه
پای ما لنگ است و منزل بس دراز
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
صلاح مملکت خویش خسروان دانند
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آن چه میپنداشتیم
عِرض خود میبری و زحمت ما میداری
برو این دام بر مرغی دگر نه
که عنقارا بلند است آشیانه
پای ما لنگ است و منزل بس دراز
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
صلاح مملکت خویش خسروان دانند
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آن چه میپنداشتیم
حافظ در کلام بزرگان
استاد شهریار درباره حافظ میگوید: «حافظ را ببینید که غزلش هیچ گاه بلند [و طولانی]نیست، [ولی] هر مصراع آن، نقش ضمیر همه فارسی زبانهاست... این همه شاعر هستند، [ولی] هیچ کدام سعدی و حافظ نمیشوند».
دکتر عبدالحسین زرینکوب در کتاب از کوچه رِندان درباره حافظ مینویسد: «عارف و عامی، هر یک در حدّ وسع و فهم خویش از سخن وی ذوق مییابند و لذت حاصل میکنند».
علامه شهید مطهری(رحمت الله علیه) درباره حافظ میفرماید: «شعر حافظ، نیرویی از زیبایی دارد که هر کسی که آن را میشنود، به سوی آن کشیده میشود».
حکیم الهی، حاج ملاّهادی سبزواری، در وصف حافظ میسراید:
هزاران آفرین بر جان حافظ
همه غرقیم در احسان حافظ
ز هفتم آسمان غیب آمد
«لسان الغیب» اندر شأن حافظ
بیا «اسرار» تا ما بر فشانیم
دل و جان در ره دربان حافظ
دکتر محمود هومن، در کتاب حافظ چه میگوید، نوشته: «روح حافظ، اشتیاق و سوختگی را از باباطاهر عریان، قدرت شک و انتقاد را از خیام، وُسعت فکر و جرأت را از سنایی، علم و عرفان را از عطار و مولوی و خوشطبعی و فصاحت را از سعدی به ارث برده، آنها را به هم آمیخته، معجون حاصل از این ترکیب را در قالب طبع سلیم خود به شکلی بس لطیف ریخته و اگر شیراز بخواهد به داشتن بزرگترین نابغه شعر افتخار کند، میتواند با معرفی حافظ، زبان مدعیان را ببندد».همه غرقیم در احسان حافظ
ز هفتم آسمان غیب آمد
«لسان الغیب» اندر شأن حافظ
بیا «اسرار» تا ما بر فشانیم
دل و جان در ره دربان حافظ
پرواز به ملکوت
سرانجام پس از جدال بسیار، قرار شد به مجموعه اشعار خواجه رجوع کنند؛ قسمتی از آن را گشودند، این بیت آمد:
قدم دریغ مدار از جنازه حافظ
اگر چه غرق گناه است، میرود به بهشت
آنگاه همه به تشییع جنازه خواجه، با کمال احترام رضایت دادند.اگر چه غرق گناه است، میرود به بهشت
منبع: ماهنامه گلبرگ