خصوصيّات شعر حافظ
مقام معظم رهبری(مد ظله العالی) درباره خصوصيّات شعر حافظ می فرمایند:
برخى از خصوصيّات شعر حافظ را من عرض مىکنم.
تصوير در مثنوي چيز آسان و ممکني است. لذا شما تصويرگري فردوسي را در شاهنامه و مخصوصا نظامي را در کتابهاي مثنويش مشاهده ميکنيد، که طبيعت را چه زيبا تصوير ميکند. اين کار در غزل کار آساني نيست، بخصوص وقتي که غزل بايد داراي محتوا هم باشد. تصوير با آن زبان محکم و با لطافتهاي ويژه شعر حافظ و با مفاهيم خاصش چيزي نزديک به اعجاز است، چند نمونهاي از تصويرهاي شعري حافظ را من ميخوانم. چون روي اين قسمت تصويرگري حافظ گمان ميکنم کمتر کار شده است ببينيد چقدر زيبا و قوي به بيان و توصيف و توصيف ميپردازد:
تصويرگري حافظ يکي از برجستهترين خصوصيات اوست، برخي از نويسندگان و گويندگان نيز ابهام بيان حافظ را بزرگ داشتهاند و چون دربارهاش زياد بحث شده من تکرار نميکنم.
انسان ديوانهاي بسيار خوب را از شعراي بزرگ ميخواند و ميبيند در قصيدهاي به اين قشنگي با غزلي به اين شيوايي بيت بدي وجود دارد و اگر شعر يک دستتر بود، بهتر بود. انسان در شعر حافظ چنين چيزي را نميتواند پيدا کند.
بعضي حافظ را متهم به تکرار کرده اند، بايد عرض کنم تکرار حافظ، تکرار مضمون نيست، تکرار ايدهها و مفاهيم است. يک مفهوم را به زبانهاي گوناگون تکرار ميکند، نميشود اين را تکرار مضمون ناميد.
يعني امروز شيواترين غزل ما آن غزلي است که شباهتي به حافظ ميرساند، نميگويم اگر کسي درست نسخه حافظ را تقليد کند اين بهترين غزل خواهد بود نه، زبان و تحول سبکها و پيشرفت شعر يقينا ما را به جاهاي جديدي رسانده و حق هم همين است. اما در همين غزل ناب پيشرفته امروز آنجايي که شباهتي به حافظ و زبان حافظ در آن هست، انسان احساس شيوايي ميکند.
يا در اين بيت:
"ببين تفاوت ره از کجاست تا به کجا" الان هم وقتي شيرازيها حرف ميزنند همين طور ميگويند، يعني از لهجه شيرازي که لهجه محلي است استفاده کرده و آن را در قافيه بکار برده است، استفاده از اصطلاحات روزمره معمولي و از اين قبيل چيزها بسيار است که اگر بخواهم باز هم در اين زمينه حرف بزنم نيز بحث بسيار است.
منبع: http://khamenei.parsiblog.com
برخى از خصوصيّات شعر حافظ را من عرض مىکنم.
1- قدرت تصوير
تصوير در مثنوي چيز آسان و ممکني است. لذا شما تصويرگري فردوسي را در شاهنامه و مخصوصا نظامي را در کتابهاي مثنويش مشاهده ميکنيد، که طبيعت را چه زيبا تصوير ميکند. اين کار در غزل کار آساني نيست، بخصوص وقتي که غزل بايد داراي محتوا هم باشد. تصوير با آن زبان محکم و با لطافتهاي ويژه شعر حافظ و با مفاهيم خاصش چيزي نزديک به اعجاز است، چند نمونهاي از تصويرهاي شعري حافظ را من ميخوانم. چون روي اين قسمت تصويرگري حافظ گمان ميکنم کمتر کار شده است ببينيد چقدر زيبا و قوي به بيان و توصيف و توصيف ميپردازد:
در سراي مغان رفته بود و آبزده
نشسته پير و صلايي به شيخ و شابزده
سبوکشان همه در بندگيش بسته کمر
ولي زترک کله چتر بر سحابزده
شعاع جام و قدح نور ماه پوشيده
عذار مغبچگان راه آفتابزده
گرفته ساغر عشرت فرشته رحمت
زجرعه بر رخ حور و پري گلابزده
تا ميرسد به اينجا که:
سلام کردم و با من به روي خندان گفت
کهاي خمارکش مفلس شرابزده
چه کسي هستي و چکارهاي و چگونهاي، سوال ميکند تا ميرسد به اينجا: نشسته پير و صلايي به شيخ و شابزده
سبوکشان همه در بندگيش بسته کمر
ولي زترک کله چتر بر سحابزده
شعاع جام و قدح نور ماه پوشيده
عذار مغبچگان راه آفتابزده
گرفته ساغر عشرت فرشته رحمت
زجرعه بر رخ حور و پري گلابزده
تا ميرسد به اينجا که:
سلام کردم و با من به روي خندان گفت
کهاي خمارکش مفلس شرابزده
وصال دولت بيدار ترسمت ندهند
که خفتهاي تو در آغوش بخت خوابزده
پيام شعر را ببينيد چقدر زيبا و بلند است و شعر چقدر برخوردار از استحکام لفظي که حقيقتا کم نظير است هم از لحاظ استحکام لفظي و هم در عين حال، اينگونه تصويرگري سراي مغان و پير و مغبچگان را نشان ميدهد و حال خودش را تصوير ميکند، تصويري که انسان در اين غزل مشاهده ميکند چيز عجيبي است و نظاير اين در ديوان حافظ زياد است. همين غزل معروف : که خفتهاي تو در آغوش بخت خوابزده
دوش ديدم که ملائک در ميخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
به من راهنشين باده مستانه زدند
يک ترسيم بسيار روشن از آن چيزي است که در يک مکاشفه يا در يک الهام ذهني يا در يک بينش عرفاني به شاعر دست داده است و احساس ميکند که اين را به بهترين زبان ذکر ميکند و اگر ما قبول کنيم - که قبول هم داريم- که اين پيام عرفاني است و بيان معرفتي از معارف عرفاني، شايد حقيقتا آن را به بهتر از اين زبان به هيچ زباني نشود بيان کرد. گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
به من راهنشين باده مستانه زدند
تصويرگري حافظ يکي از برجستهترين خصوصيات اوست، برخي از نويسندگان و گويندگان نيز ابهام بيان حافظ را بزرگ داشتهاند و چون دربارهاش زياد بحث شده من تکرار نميکنم.
2- شورآفريني
سخن درست بگويم نميتوانم ديد
که ميخورند حريفان و من نظاره کنم
**** که ميخورند حريفان و من نظاره کنم
در نمازم خم ابروي تو با ياد آمد
حالتي رفت که محراب به فرياد آمد
**** حالتي رفت که محراب به فرياد آمد
ما در پياله عکس رخ يار ديدهايم
اي بيخبر ز لذت شرب مدام ما
**** اي بيخبر ز لذت شرب مدام ما
حاشا که من به موسم گل ترک ميکنم
من لاف عقل ميزنم اين کار کي کنم
اين شعار، سراسر شعر و حرکت و هيجان است و هيچ شباهتي به شعر يک انسانبي حال افتاده و تارک دنيا ندارد. همين شعر معروفي که اول ديوان حافظ است و سرآغاز ديوان او نيز ميباشد: من لاف عقل ميزنم اين کار کي کنم
الا يا ايهاالساقي ادر کاسا وناولها
که عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشکل ها
نمونهبارزي از همين شورآفريني و ولولهآفريني است و اين يکي از خصوصيات شعر حافظ است. که عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشکل ها
3- استفادهي گسترده از مضامين
4- کمگويي و گزيدهگويي
انسان ديوانهاي بسيار خوب را از شعراي بزرگ ميخواند و ميبيند در قصيدهاي به اين قشنگي با غزلي به اين شيوايي بيت بدي وجود دارد و اگر شعر يک دستتر بود، بهتر بود. انسان در شعر حافظ چنين چيزي را نميتواند پيدا کند.
5- شيريني بيان
بعضي حافظ را متهم به تکرار کرده اند، بايد عرض کنم تکرار حافظ، تکرار مضمون نيست، تکرار ايدهها و مفاهيم است. يک مفهوم را به زبانهاي گوناگون تکرار ميکند، نميشود اين را تکرار مضمون ناميد.
6- موسيقي گوشنواز
جگر چون نافه ام خون گشت و کم زينم نميبايد
جزاي آنکه با زلفت سخن از چين خطا گفتم
جزاي آنکه با زلفت سخن از چين خطا گفتم
7- رسايي بيان
پرسشي دارم زدانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمايان چرا خود توبه کمتر ميکنند
هيچ ابهامي و نکتهاي که پيچ و خمي در آن باشد مشاهده نميشود. نو ماندن زبان غزل به قول يکي از ادبا و نويسندگان معاصر مديون حافظ است و همينهم درست است. توبه فرمايان چرا خود توبه کمتر ميکنند
يعني امروز شيواترين غزل ما آن غزلي است که شباهتي به حافظ ميرساند، نميگويم اگر کسي درست نسخه حافظ را تقليد کند اين بهترين غزل خواهد بود نه، زبان و تحول سبکها و پيشرفت شعر يقينا ما را به جاهاي جديدي رسانده و حق هم همين است. اما در همين غزل ناب پيشرفته امروز آنجايي که شباهتي به حافظ و زبان حافظ در آن هست، انسان احساس شيوايي ميکند.
8- بکاربردن کنايه
نقد صوفي نه همه صافي بيغش باشد
اي بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
اي بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
9- استفاده از لهجهي شيرازي
اگر غم لشکر انگيزد که خون عاشقان ريزد
من و ساقي به هم سازيم و بنيادش براندازيم
که تا امروز هم اين "به" در لهجه شيرازي موجود است. من و ساقي به هم سازيم و بنيادش براندازيم
يا در اين بيت:
در خرابات طريقت ما به هم منزل شويم
کاينچنين رفته است از عهد ازل تقدير ما
و موارد ديگري هم از اين قبيل وجود دارد. مثلا در اين غزل معروف حافظ:" صلاح کار کجا و من خراب کجا" که کجا در اينجا رديف است و "ب" قبل از رديف که حرف روي است بايد ساکن باشد. در حالي که در مصرع بعد ميگويد: کاينچنين رفته است از عهد ازل تقدير ما
"ببين تفاوت ره از کجاست تا به کجا" الان هم وقتي شيرازيها حرف ميزنند همين طور ميگويند، يعني از لهجه شيرازي که لهجه محلي است استفاده کرده و آن را در قافيه بکار برده است، استفاده از اصطلاحات روزمره معمولي و از اين قبيل چيزها بسيار است که اگر بخواهم باز هم در اين زمينه حرف بزنم نيز بحث بسيار است.
منبع: http://khamenei.parsiblog.com