سودای سركوى تو
در سرى نيست كه سوداى سر كوى تو نيست دل سودازده را جز هوس روى تو نيست
سينه غمزدهاى نيست كه بى روى و ريا هدف تير كمانخانه ابروى تو نيست
شاعر: غروى اصفهانى
در سرى نيست كه سوداى سر كوى تو نيست
دل سودازده را جز هوس روى تو نيست
سينه غمزدهاى نيست كه بى روى و ريا
هدف تير كمانخانه ابروى تو نيست
جگرى نيست كه از سوز غمت نيست كباب
يا دلى تشنه لعل لب دلجوى تو نيست
عارفان را ز كمند تو گريزى نبوَد
دام اين سلسله جز حلقه گيسوى تو نيست
نسخه دفتر حسن تو، كتابى ست مبين
ور بوَد نكته سربسته، به جز موى تو نيست
ماه تابنده بود، بنده آن نور جبين
مهر رخشنده به جز غفرّه نيكوى تو نيست
خضر عمرى ست كه سرگشته كوى تو بود
چشمه نوش، به جز قطرهاى از جوى تو نيست
نيست شهرى كه ز آشوب تو، غوغايى نيست
محفلى نيست كه شورى ز هياهوى تو نيست
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}