حشر و وقوع قیامت در مثنوی
«جذب اجزا»، یعنی حق در طبیعت و سرشت او، نیروی جذب نیازمندیها را پدید میآورد. «نما»، یعنی رشد جسم و کمال روح که در این جا هر دو مورد نظر است. «شاه فرد» پروردگار یکتاست که هم به جسم «جذب اجزا» میآموزد و هم به
نویسنده: محمدرضا افضلی
چون جنین را در شکم حق جان دهد *** جذب اجزا در مزاح او نهد
از خورش او جذب اجزا میکند *** تار و پود جسم خود را می تند
تا چهل سالش به جذب جزوها *** حق حریصش کرده باشد در نما
جذب اجزا روح را تعلیم کرد *** چون نداند جذب اجزا شاه فرد
جامع این ذرهها خورشید بود *** بیغذا اجزات را داند ربود
آن زمانی که درآیی تو ز خواب *** هوش و حس رفته را خواند شتاب
تا بدانی کان ازو غایب نشد *** باز آید چون بفرماید که عد
«جذب اجزا»، یعنی حق در طبیعت و سرشت او، نیروی جذب نیازمندیها را پدید میآورد. «نما»، یعنی رشد جسم و کمال روح که در این جا هر دو مورد نظر است. «شاه فرد» پروردگار یکتاست که هم به جسم «جذب اجزا» میآموزد و هم به روح. «خورشید» پروردگار است که ذرات وجود آفریدگان را با هم پیوند میدهد و میتواند این «اجزاء» را بگیرد یا دوباره گرد آورد و بپیوندد. بیآن که حتی این اجزا را تغذیه کند و نیروی مادی به کار ببرد. او می گوید: ذرات جسم را همانطور باز میگرداند که پس از خواب، «هوش و حس رفته» را بر میگرداند. «عُد»، یعنی باز گرد.
هین عزیرا در نگر اندر خرت *** که بپوسید است و ریزیده برت
پیش تو گرد آوریم اجزاش را *** آن سر و دم و دو گوش و پاش را
دست نیّ و جزو برهم می نهد *** پارهها را اجتماعی میدهد
درنگر در صنعت پاره زنی *** کو همی دوزد کهن بیسوزنی
ریسمان و سوزنی نه وقت خرز *** آن چنان دوزد که پیدا نیست درز
چشم بگشا حشر را پیدا ببین *** تا نماتند شبههات در یوم دین
تا ببینی جامعیام را تمام *** تا تلرزی وقت مردن ز اهتمام
هم چنان که وقت خفتن آمنی *** از فوات جمله حسهای تنی
بر حواس خود تلرزی وقت خواب *** گرچه میگردد پریشان و خراب
«عُزیر» در منابع اسلامی نام ارمیای نبی است که از انبیای بنیاسرائیل بوده و در آیه ی 30 سوره «توبه» میخوانیم که یهود او را تا حد خدایی بالا بردهاند. در این جا نظر به آیهی 259 سوره «بقره» است که در تفسیر آن نوشتهاند: عُزیر، وقوع قیامت را باور نمیکرد و خداوند او را مرده ساخت و پس از صد سال دوباره زنده کرد و در پیش چشم او خر او را هم زنده کرد و عُزیر ایمان آورد. مولانا این حکایت را شاهدی در تأیید ابیات بالاتر آورده است. «دست نی و ...»، یعنی تو عامل جمعآوری این اجزا را نمیبینی و فعل حق اسباب مادی ندارد. «پاره زنی» به معنای بر هم دوختن تکهها و وصلهکاری است. «خرز» به معنای دوخت و دوز است. «حشر» به معنای قیامت و گرد آمدن آفریدگان در پیشگاه حق است. پروردگار به عُزیر خطاب میکند: وقتی قدرتم را در جمعآوری اجزا دیدی، از مرگ نمیترسی و مردن برای تو مثل خوابیدن میشود. وقتی که میخوابی حس ظاهر از کار میافتد، اما تو بیم نداری که برای همیشه از کار بیفتد.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول
از خورش او جذب اجزا میکند *** تار و پود جسم خود را می تند
تا چهل سالش به جذب جزوها *** حق حریصش کرده باشد در نما
جذب اجزا روح را تعلیم کرد *** چون نداند جذب اجزا شاه فرد
جامع این ذرهها خورشید بود *** بیغذا اجزات را داند ربود
آن زمانی که درآیی تو ز خواب *** هوش و حس رفته را خواند شتاب
تا بدانی کان ازو غایب نشد *** باز آید چون بفرماید که عد
«جذب اجزا»، یعنی حق در طبیعت و سرشت او، نیروی جذب نیازمندیها را پدید میآورد. «نما»، یعنی رشد جسم و کمال روح که در این جا هر دو مورد نظر است. «شاه فرد» پروردگار یکتاست که هم به جسم «جذب اجزا» میآموزد و هم به روح. «خورشید» پروردگار است که ذرات وجود آفریدگان را با هم پیوند میدهد و میتواند این «اجزاء» را بگیرد یا دوباره گرد آورد و بپیوندد. بیآن که حتی این اجزا را تغذیه کند و نیروی مادی به کار ببرد. او می گوید: ذرات جسم را همانطور باز میگرداند که پس از خواب، «هوش و حس رفته» را بر میگرداند. «عُد»، یعنی باز گرد.
هین عزیرا در نگر اندر خرت *** که بپوسید است و ریزیده برت
پیش تو گرد آوریم اجزاش را *** آن سر و دم و دو گوش و پاش را
دست نیّ و جزو برهم می نهد *** پارهها را اجتماعی میدهد
درنگر در صنعت پاره زنی *** کو همی دوزد کهن بیسوزنی
ریسمان و سوزنی نه وقت خرز *** آن چنان دوزد که پیدا نیست درز
چشم بگشا حشر را پیدا ببین *** تا نماتند شبههات در یوم دین
تا ببینی جامعیام را تمام *** تا تلرزی وقت مردن ز اهتمام
هم چنان که وقت خفتن آمنی *** از فوات جمله حسهای تنی
بر حواس خود تلرزی وقت خواب *** گرچه میگردد پریشان و خراب
«عُزیر» در منابع اسلامی نام ارمیای نبی است که از انبیای بنیاسرائیل بوده و در آیه ی 30 سوره «توبه» میخوانیم که یهود او را تا حد خدایی بالا بردهاند. در این جا نظر به آیهی 259 سوره «بقره» است که در تفسیر آن نوشتهاند: عُزیر، وقوع قیامت را باور نمیکرد و خداوند او را مرده ساخت و پس از صد سال دوباره زنده کرد و در پیش چشم او خر او را هم زنده کرد و عُزیر ایمان آورد. مولانا این حکایت را شاهدی در تأیید ابیات بالاتر آورده است. «دست نی و ...»، یعنی تو عامل جمعآوری این اجزا را نمیبینی و فعل حق اسباب مادی ندارد. «پاره زنی» به معنای بر هم دوختن تکهها و وصلهکاری است. «خرز» به معنای دوخت و دوز است. «حشر» به معنای قیامت و گرد آمدن آفریدگان در پیشگاه حق است. پروردگار به عُزیر خطاب میکند: وقتی قدرتم را در جمعآوری اجزا دیدی، از مرگ نمیترسی و مردن برای تو مثل خوابیدن میشود. وقتی که میخوابی حس ظاهر از کار میافتد، اما تو بیم نداری که برای همیشه از کار بیفتد.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}