نویسنده: محمدرضا افضلی
چون جنین را در شکم حق جان دهد *** جذب اجزا در مزاح او نهد
از خورش او جذب اجزا میکند *** تار و پود جسم خود را می تند
تا چهل سالش به جذب جزوها *** حق حریصش کرده باشد در نما
جذب اجزا روح را تعلیم کرد *** چون نداند جذب اجزا شاه فرد
جامع این ذرهها خورشید بود *** بیغذا اجزات را داند ربود
آن زمانی که درآیی تو ز خواب *** هوش و حس رفته را خواند شتاب
تا بدانی کان ازو غایب نشد *** باز آید چون بفرماید که عد
«جذب اجزا»، یعنی حق در طبیعت و سرشت او، نیروی جذب نیازمندیها را پدید میآورد. «نما»، یعنی رشد جسم و کمال روح که در این جا هر دو مورد نظر است. «شاه فرد» پروردگار یکتاست که هم به جسم «جذب اجزا» میآموزد و هم به روح. «خورشید» پروردگار است که ذرات وجود آفریدگان را با هم پیوند میدهد و میتواند این «اجزاء» را بگیرد یا دوباره گرد آورد و بپیوندد. بیآن که حتی این اجزا را تغذیه کند و نیروی مادی به کار ببرد. او می گوید: ذرات جسم را همانطور باز میگرداند که پس از خواب، «هوش و حس رفته» را بر میگرداند. «عُد»، یعنی باز گرد.
هین عزیرا در نگر اندر خرت *** که بپوسید است و ریزیده برت
پیش تو گرد آوریم اجزاش را *** آن سر و دم و دو گوش و پاش را
دست نیّ و جزو برهم می نهد *** پارهها را اجتماعی میدهد
درنگر در صنعت پاره زنی *** کو همی دوزد کهن بیسوزنی
ریسمان و سوزنی نه وقت خرز *** آن چنان دوزد که پیدا نیست درز
چشم بگشا حشر را پیدا ببین *** تا نماتند شبههات در یوم دین
تا ببینی جامعیام را تمام *** تا تلرزی وقت مردن ز اهتمام
هم چنان که وقت خفتن آمنی *** از فوات جمله حسهای تنی
بر حواس خود تلرزی وقت خواب *** گرچه میگردد پریشان و خراب
«عُزیر» در منابع اسلامی نام ارمیای نبی است که از انبیای بنیاسرائیل بوده و در آیه ی 30 سوره «توبه» میخوانیم که یهود او را تا حد خدایی بالا بردهاند. در این جا نظر به آیهی 259 سوره «بقره» است که در تفسیر آن نوشتهاند: عُزیر، وقوع قیامت را باور نمیکرد و خداوند او را مرده ساخت و پس از صد سال دوباره زنده کرد و در پیش چشم او خر او را هم زنده کرد و عُزیر ایمان آورد. مولانا این حکایت را شاهدی در تأیید ابیات بالاتر آورده است. «دست نی و ...»، یعنی تو عامل جمعآوری این اجزا را نمیبینی و فعل حق اسباب مادی ندارد. «پاره زنی» به معنای بر هم دوختن تکهها و وصلهکاری است. «خرز» به معنای دوخت و دوز است. «حشر» به معنای قیامت و گرد آمدن آفریدگان در پیشگاه حق است. پروردگار به عُزیر خطاب میکند: وقتی قدرتم را در جمعآوری اجزا دیدی، از مرگ نمیترسی و مردن برای تو مثل خوابیدن میشود. وقتی که میخوابی حس ظاهر از کار میافتد، اما تو بیم نداری که برای همیشه از کار بیفتد.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول
از خورش او جذب اجزا میکند *** تار و پود جسم خود را می تند
تا چهل سالش به جذب جزوها *** حق حریصش کرده باشد در نما
جذب اجزا روح را تعلیم کرد *** چون نداند جذب اجزا شاه فرد
جامع این ذرهها خورشید بود *** بیغذا اجزات را داند ربود
آن زمانی که درآیی تو ز خواب *** هوش و حس رفته را خواند شتاب
تا بدانی کان ازو غایب نشد *** باز آید چون بفرماید که عد
«جذب اجزا»، یعنی حق در طبیعت و سرشت او، نیروی جذب نیازمندیها را پدید میآورد. «نما»، یعنی رشد جسم و کمال روح که در این جا هر دو مورد نظر است. «شاه فرد» پروردگار یکتاست که هم به جسم «جذب اجزا» میآموزد و هم به روح. «خورشید» پروردگار است که ذرات وجود آفریدگان را با هم پیوند میدهد و میتواند این «اجزاء» را بگیرد یا دوباره گرد آورد و بپیوندد. بیآن که حتی این اجزا را تغذیه کند و نیروی مادی به کار ببرد. او می گوید: ذرات جسم را همانطور باز میگرداند که پس از خواب، «هوش و حس رفته» را بر میگرداند. «عُد»، یعنی باز گرد.
هین عزیرا در نگر اندر خرت *** که بپوسید است و ریزیده برت
پیش تو گرد آوریم اجزاش را *** آن سر و دم و دو گوش و پاش را
دست نیّ و جزو برهم می نهد *** پارهها را اجتماعی میدهد
درنگر در صنعت پاره زنی *** کو همی دوزد کهن بیسوزنی
ریسمان و سوزنی نه وقت خرز *** آن چنان دوزد که پیدا نیست درز
چشم بگشا حشر را پیدا ببین *** تا نماتند شبههات در یوم دین
تا ببینی جامعیام را تمام *** تا تلرزی وقت مردن ز اهتمام
هم چنان که وقت خفتن آمنی *** از فوات جمله حسهای تنی
بر حواس خود تلرزی وقت خواب *** گرچه میگردد پریشان و خراب
«عُزیر» در منابع اسلامی نام ارمیای نبی است که از انبیای بنیاسرائیل بوده و در آیه ی 30 سوره «توبه» میخوانیم که یهود او را تا حد خدایی بالا بردهاند. در این جا نظر به آیهی 259 سوره «بقره» است که در تفسیر آن نوشتهاند: عُزیر، وقوع قیامت را باور نمیکرد و خداوند او را مرده ساخت و پس از صد سال دوباره زنده کرد و در پیش چشم او خر او را هم زنده کرد و عُزیر ایمان آورد. مولانا این حکایت را شاهدی در تأیید ابیات بالاتر آورده است. «دست نی و ...»، یعنی تو عامل جمعآوری این اجزا را نمیبینی و فعل حق اسباب مادی ندارد. «پاره زنی» به معنای بر هم دوختن تکهها و وصلهکاری است. «خرز» به معنای دوخت و دوز است. «حشر» به معنای قیامت و گرد آمدن آفریدگان در پیشگاه حق است. پروردگار به عُزیر خطاب میکند: وقتی قدرتم را در جمعآوری اجزا دیدی، از مرگ نمیترسی و مردن برای تو مثل خوابیدن میشود. وقتی که میخوابی حس ظاهر از کار میافتد، اما تو بیم نداری که برای همیشه از کار بیفتد.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول