غزل تشنگی
گرچه روزی تلختر از روز عاشورا نبود آنچه دیدیم جز پیشامدی زیبا نبود عشق میفرمود «باید رفت» میرفتند و هیچ بیمشان از تیرهای تلخ و بی پروا نبود
شاعر: سید ضیاءالدین شفیعی
گرچه روزی تلختر از روز عاشورا نبود
آنچه دیدیم جز پیشامدی زیبا نبود
عشق میفرمود «باید رفت» میرفتند و هیچ
بیمشان از تیرهای تلخ و بی پروا نبود
خیمهها از مرد خالی میشد، اما همچنان
اهلبیت عشق در مردانگی، تنها نبود
آفتاب ظهر عاشورا به سختی میگریست
کودکان لب تشنه بودند و کسی سقا نبود
آسمان میسوخت از داغی که بر دل داشت، آه
کودکی آتش به دامان میشد و بابا نبود
کاروان کم کم به سختی ناکجا میرفت و کاش
بازگشتی این سفر را، باز، از آنجا نبود
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}