نبودم، ولی...
همانا که شبها قلم میزدند و تقدیرها را به هم میزدند چه می شد اگر با قضا و قدر
مرا خاک پایت رقم میزدند؟
شاعر: ایوب پرند آور
همانا که شبها قلم میزدند
و تقدیرها را به هم میزدند
چه می شد اگر با قضا و قدر
مرا خاک پایت رقم میزدند؟
چه میشد که میشد دل پرچمی
که آن را فراز حرم میزدند؟
نبودم، ولی گوییا تیغها
زمین و زمان را به هم میزدند
نبودم، ولی تاول و زخمها
ز طعم لبان تو دم میزدند
دو دستی که بر خاک افتاده بود
به چشمان دریاچه غم میزدند
«چه ناساز و چپ کوک آن کوفیان
به هنگامهی زیر، بم میزدند»
چه میشد اگر ابر احساسها
به لبهای خشکیده دم میزدند؟
به جای همان خیمههایی که سوخت
چه میشد اگر آتشم میزدند؟
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}