در پناه عشق
در پناه عشق
میان ایمنی و سلامتی، رابطه ای تنگاتنگ وجود دارد و لذا یکی از مؤلفه های مهم در سلامت روان، امنیت روانی است. ایمنی روان، نقش تعیین کننده ای در سلامتی دارد. «امنیت» مفهومی است که در مقابل «خوف» قرار دارد. آنجا که ترس وجود داشته باشد، امنیت نیست و آنجا که ترس وجود نداشته باشد، امنیت برقرار است. کشور امن، کشوری است که هراس حملهى دشمن بر آن سایه نیفکنده باشد. شهر امن شهری است که شهروندان آن از گزند تبهکاران و جنایتکاران در امان باشند و از شرارت آنان در هراس نباشند. خانهى امن، خانه ای است که بیم شبیخون دزد نداشته باشد و جان و مال و ناموس و سلامت ساکنان آن از گزند اشرار و آفات، ایمن باشد.
بنابراین امنیت روانی یعنی داشتن روانی یعنی داشتن روانی عاری از ترس و هراس. کسانی که روح و روان آنان از ترس به دور است، از امنیت روانی برخوردارند. امنیت روانی، ویژه کسانی است که هیچ عاملی - هر چند ترسناک بنماید نتواند روان آنان را به هراس اندازد.
گاهی ممکن است کشوری تهدید شود و یا شهری ناامن گردد، اما امنیت روانی ساکنان آن بر هم نخورد. حتی ممکن است آبرو و حیثیت کسی در امان نباشد اما روح او از امنیت و آرامش برخوردار باشد. ممکن است کسی به شدت تنگدست باشد و از امنیت اقتصادی برخوردار نباشد، اما ذره ای روح او آزرده نشود و روان او به هراس نیفتد و نگران آیندهى خویش نگردد.
و بر عکس، ممکن است شهر و دیار کسی مورد تهدید نباشد، و از وضعیت اقتصادی و اجتماعی والایی برخوردار باشد، اما از امنیت روانی محروم و روحی آشفته و پریشان داشته باشد. تنگدستی و فشار اجتماعی و خطر دشمن را می توان تحمل کرد و راحت زیست، اما نگرانی و ناآرامی روح را نه. لذا بدون امنیت روانی، زندگی بی معناست. (2)
برای انسان، هیچ نعمتی گواراتر از امنیت روانی نیست؛ (3) زیرا قوام زندگی، وابسته به آن است. کسی راحت و آرام زندگی می کند که از امنیت روانی برخوردار باشد (4) و نشاط و سرور از آن کسی است که روانی امن و آرام داشته باشد. (5)
شاید هیچ عاملی به اندازهى «عشق»، ایمنی بخش نباشد. دلبستگی را می توان زیربنای امنیت روان دانست. جای دادن عشق در کلبهى دل، دیو سیاه ناآرامی را از روان انسان بیرون می کند. با شنیدن صدای پای عشق، عوامل ترس و هراس رخت بر می بندد و جای خود را به امنیت و آرامش می دهند. عشق چهار گام دارد تا آدمی را به امنیت و آرامش برساند. گامهای چهارگانهى عشق را با هم مرور می کنیم:
گام اول عشق، برچیدن بساط دشمنی و گستردن سفرهى مهربانی و صمیمیت است. یکی از عوامل ناآرامی روانی، وجود بغض و کینه و دشمنی میان مردم است. کسانی که کینهى یکدیگر را به دل دارند، از روانی آزرده برخوردارند و پیوسته از گزند طرف مقابل در بیم و هراس اند. بنابراین یکی از چیزهایی که موجب امنیت روانی می شود، از میان بردن کینه ها و برقراری دوستیها و دلبستگیهاست. با رخت بربستن کینه و عداوت، آرامش و امنیت روانی فرا می رسد.
وقتی اسلام، وارد شهر یثرب شد، دشمنی و عداوت را به دوستی و برادری تبدیل کرد (6) و بدین سان روانهای ناامن و بیمناک را به روانهای امن و آرام تبدیل ساخت. پس تبدیل دشمنی به دوستی، و عداوت به محبت، راهی به سوی امنیت روانی است. وقتی دشمنی به دوستی تبدیل می شود، فشارهای روانی فروکش می کنند و دغدغه ها و اضطرابها کاهش می یابند و به جای آن، مهر و محبت می نشیند و آرامش را به ارمغان می آورد.
پس، اگر میان شما و دیگران کدورت و یا دشمنی وجود دارد، سریعا به آن خاتمه دهید؛ چرا که قهر و کدورت، روح و روان را ناامن و نا آرام می سازد.
از این که بگذریم اگر کسی هیچ دشمنی هم نداشته باشد، نمی توان تضمین کرد که از روانی ایمن برخوردار است؛ زیرا غربت و تنهایی از آنجا که مایهى وحشت آدمی است، عامل آزار دهنده ای است که روان آدمی را رنجور می سازد. (7) پس برای رسیدن به امنیت روانی باید غربت و تنهایی را کاهش و قلمرو دوستیها را گسترش داد. کاهش یافتن غربت و تنهایی، موجب گسترش قلمرو امنیت روانی می گردد و به همین جهت در آموزه های دینی، تأکید فراوانی نسبت به دوستی و محبت شده است. (8)
محکم کردن و افزون ساختن پیوندهای دوستی، به سان لنگرهای قدرتمندی است که کشتی روان را در دریاهای متلاطم، آرام نگه می دارد و از گزند سهمگین، ایمن می سازد.
زدودن دشمنیها (گام اول) و گسترش قلمرو دوستی (گام دوم)، عوامل مهمی در تأمین امنیت روانی هستند؛ ولی باید اعتراف کرد که فقط بخشی از وادی دل را آرام می سازند. بخش دیگری از وادی دل هست که جز با ازدواج، آرام و قرار نمی گیرد. هیچ چیز دیگری نمی تواند به جای این عامل، نقش بازی کند و امنیت این گوشه از دل را برقرار سازد. ازدواج، پیوندی بر اساس مودت و رحمت است که سکون و آرامش دل را به ارمغان می آورد (9) و بدین وسیله سلامت روان را تضمین می کند.
گستردن پیوندهای دوستی با مردم و برقراری پیوند همسری، هرچند شبکهى حفاظتی مستحکم و لطیفی را به وجود می آورد، امّا ایمنی همهى وجود آدمی را تأمین نمی کند. گاهی انسان در میان این جمع هم احساس تنهایی غربت می کند و ترسی مرموز، وجودش را فرا می گیرد و ایمنی جزیرهى روانش را که خیال می کرد امنیت پایدار یافته است، تهدید می کند. این ترس مرموز از کجاست؟ و امنیت پایدار در چیست؟
داستان آدمی، همان داستان «نی» است که وقتی آن را از وطن خود «نیستان»، جدا کردند، پیوسته از فراق و جدایی رنجور و نالان است:
آدمی ریشه در ملکوت دارد. دل آسمانی او حتی در میان دوست و همسر نیز احساس تنهایی می کند. وحشت این تنهایی را با آدم و عالم نمی توان درمان کرد. درمان این درد، دوستی با خدا و دلبسته شدن به اوست. آنان که دل در گرو محبت خدا دارند، دریاها و اقیانوسهای متلاطم توفانی را پشت سر گذاشته و در ساحل امن دوست، لنگر عشق دلبستگی انداخته اند. اینان به آرامش و امنیت دست یافته اند؛ (11) چرا که دوستان خدا هرگز ترس و اندوهی ندارند. کسی که رشتهى محبت خود را با خدا پیوند زند، در حقیقت، به اصل خویش بازگشته و دوران غربت و تنهایی اش به سر آمده است:
و چون دوران غربت، پایان پذیرد و دل به وصال یار، دست یابد، وحشت تنهایی به سر می آید و دل، آرام می گیرد و بدین سان امنیت روانی حاصل می گردد. پس همواره با خدا و به یاد خدا باشیم که یاد خدا لذت عاشقان و دلدادگان (13) و کلید انس (14) است. آن که به یاد خداست، همدم (15) و همنشین اوست (16) و به همین جهت گفته اند: دوستی با خدا و به یاد او بودن، آرامش بخش و امنیت ساز است: الا بذکر الله تطمئن القلوب. (17) بنابراین راه زدودن ترس و به دست آوردن امنیت روانی، دلبستگی به خداوند و به یاد او بودن است. هر گاه امنیت روانی تهدید شود، باید به قلعهى ایمان و یاد خدا پناه آورد (18) و به نماز ایستاد. نماز، یاد خداست و یاد خدا آرام بخش دلهاست. پس باید از نماز که یاد خداست کمک گرفت و ترس را به امنیت، و تلاطم را به آرامش تبدیل کرد.
از همین جا می توان دریافت چرا کسانی که با خدا قهر کرده اند و هیچ رابطه ای با او ندارند. «تنیدگی (رنجوری) روانی» داشته و از «امنیت روانی» محروم اند. کسی که از خدا روی گرداند، به اصل و هویت خویش پشت کرده و خویشتن خویش را به فراموشی سپرده (19) و غربت و وحشت را بر خود لازم کرده است. لذا در فشار روانی به سر می برد و زندگی سختی دارد و آن که با خدا قهر کند، همنشین شیطان می شود. (20) و شیطان، دشمن قسم خوردهى انسان است (21) که پیوسته آدمی را تهدید می کند.
آیا در کنار دشمن می توان امنیت داشت و آسوده زیست؟ زندگی بدون خدا، زندگی با دشمن است و در چنین زندگانی ای، از آرامش و امنیت، خبری نیست.
خلاصه سخن اینکه غربت و تنهایی از عوامل ناآرامی و ناامنی روان است و داشتن مونس و همدم، از عوامل آرامش و امنیت روان. بیاییم از عشق و دلبستگی پل ساخته، از وادی تنگ و تاریک و سرد تنهایی، گذشته و به گلستان دلگشای وصال قدم گذاریم؛ چهار گام بیشتر نیست، بسم الله... به وادی ایمن خوش آمدید!
پی نوشت:
1. ر.ک: الکافی، ج 8، ص 152، ح 136؛ الفقیه، ج 4، ص 381، ح 5829؛ عوالی اللئالی، ج 1، ص 167.
2. رک: تحف العقول، ص 219.
3. ر.ک: غرر الحکم، ح 10911.
4. ر.ک: همان ح 5438.
5. ر.ک: مطالب السؤول ، ص 50.
6. سورهى آل عمران، آیه 203؛ سورهى انفال، آیهى 62 و 63.
7. غرر الحکم، ح 2018.
8. ر.ک: کتاب دوستی در قرآن و حدیث، دوستی مردم.
9. ر.ک: سورهى روم، آیهى 21.
10. مثنوی، دفتر اول، بیت 1 و 2.
11. ر.ک: دوستی در قرآن و حدیث، ح 929.
12. مثنوی، دفتر اول، بیت 4.
13. غرر الحکم، ح 670.
14. همان، ح 541.
15. همان، ح 1858.
16. همان، ح 322.
17. سورهى رعد، آیهى 28.
18. ر.ک: بحارالأنوار، ج 77، ص 369، ح 34.
19. رک: سورهى حشر، آیهى 19؛ غرر الحکم، ح 7797 و 8875.
20. سورهى زخرف، آیهى 36.
21. سورهى آل عمران، آیهى 175.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}