نویسنده: ازوپ
بازنویسی: اس. ای. هندفورد
برگردان: حسین ابراهیمی (الوند)

 
روزگاری مرد نابینایی زندگی می‌کرد که فقط با لمس حیوانات، نام آن‌ها را می‌گفت. با این‌همه یک‌بار وقتی کسی توله گرگی را در میان دست‌های او گذاشت، مرد نابینا مردد ماند.
او پس از کمی دست کشیدن به حیوان سرانجام گفت: «نمی‌دانم این جانور توله‌ی گرگ است یا توله‌ی روباه یا جانوری دیگر، امّا این‌قدر می‌دانم که هر چه هست همدم خوبی برای گوسفندان گلّه‌ نیست.»
به همین‌سان، سرشت پلید آدمیان نیز اغلب از ظاهر آن‌ها قابل تشخیص است.
منبع مقاله :
هندفورد، اس. اِی و دیگران؛ (1392)، افسانه‌های مردم دنیا (جلدهای 9 تا 12)، ترجمه‌ی حسین ابراهیمی (الوند) و دیگران، تهران: نشر افق، چاپ سوم.