گر به کوه اندر پلنگي بودمي

شاعر : ملک الشعرا بهار

سخت فک و تيز چنگي بودمي گر به کوه اندر پلنگي بودمي
گاه در دنبال رنگي بودمي گه پي صيد گوزني رفتمي
گاه بر بالاي سنگي بودمي گاه در سوراخ غاري خفتمي
فارغ از هر صلح و جنگ بودمي صيدم از کهسار و آبم ز آبشار
گه شتابان زي النگي بودمي گه خروشان بر کران مرغزار
يا به بحر اندر نهنگي بودمي يا به ابر اندر عقابي گشتمي
بهر بدخواهان شرنگي بودمي بودمي شهدي براي خويشتن
غافل از هر نام و ننگي بودمي ايمن از هر کيد و زرقي خفتمي
نه اسير خمر و بنگي بودمي نه مريد شيخ و شابي گشتمي
يا خود آماج خدنگي بودمي ور اسير دام و مکري گشتمي
مانده زير پالهنگي بودمي غرقه در خون خفتمي يا در قفس
خواجه‌ي با ريو و رنگي بودمي مر مرا خوشتر که در اين ديولاخ