بحث دربارهی کلیه داستانهایی است که با اهداف ادبی به نگارش درآمده بودند
سبکهای سنّتی داستان ایرانی (قسمت اول)
موضوع این مقاله بحث دربارهی کلیه داستانهایی است که با اهداف ادبی به نگارش درآمده بودند؛ تا آنکه نثر ادبی به سبک نوین و برگرفته از غرب در ایران معرفی شد. در شاهنامه واژهی «داستانها» به داستانهای بلند اشاره دارد.
چکیده:
موضوع این مقاله بحث دربارهی کلیه داستانهایی است که با اهداف ادبی به نگارش درآمده بودند؛ تا آنکه نثر ادبی به سبک نوین و برگرفته از غرب در ایران معرفی شد. در شاهنامه واژهی «داستانها» به داستانهای بلند اشاره دارد. همین اصطلاح در اشعار روایت گونه که متعاقباً آمده در معرفی داستان اصلی که نقطهی مقابل بحثهای مقدماتی است، به کار رفته است. استعمال این واژه در کاربرد امروزی، هم به معنای رمان و هم به معنای داستان کوتاه است.
تعداد کلمات: 1264 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
موضوع این مقاله بحث دربارهی کلیه داستانهایی است که با اهداف ادبی به نگارش درآمده بودند؛ تا آنکه نثر ادبی به سبک نوین و برگرفته از غرب در ایران معرفی شد. در شاهنامه واژهی «داستانها» به داستانهای بلند اشاره دارد. همین اصطلاح در اشعار روایت گونه که متعاقباً آمده در معرفی داستان اصلی که نقطهی مقابل بحثهای مقدماتی است، به کار رفته است. استعمال این واژه در کاربرد امروزی، هم به معنای رمان و هم به معنای داستان کوتاه است.
تعداد کلمات: 1264 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
نویسنده: ج. ت. پ. دو بروئین
برگردان: پیمان متین
برگردان: پیمان متین
موضوع این مقاله بحث دربارهی کلیه داستانهایی است که با اهداف ادبی به نگارش درآمده بودند؛ تا آنکه نثر ادبی به سبک نوین و برگرفته از غرب در ایران معرفی شد. داستانهای عامیانه (فولکلور) (1) و قصّههای پریان از این قاعده مستثنا هستند، مگر آنکه نقشی را در آثار کلاسیک ایفاء کرده باشند. به طور کلی در زبان فارسی، واژهای که برای یک حکایت مورد استفاده قرار میگیرد، «داستان» (q.v) نامیده میشود. در شاهنامه واژهی «داستانها» به داستانهای بلند اشاره دارد. همین اصطلاح در اشعار روایت گونه که متعاقباً آمده در معرفی داستان اصلی که نقطهی مقابل بحثهای مقدماتی (تحت عنوان «آغاز داستان») است، به کار رفته است. استعمال این واژه در کاربرد امروزی، هم به معنای رمان (2) و هم به معنای داستان کوتاه (3) است.
واژههای عربیِ «حکایت» و «قصّه» معمولاً محدود به حکایات کوتاه و داستانهای مصوّر در آثار پندآموز میباشد. (4) سایر اصطلاحات نیز نظیر «روایت» و «افسانه» (که اغلب معنای قصههای پریان از آن متبادر میشود) در ادبیّات کلاسیک، به کار رفته است، هرچند نه با انسجامی درخور.
مفهوم «ادبیّات تخیّلی» بر پایهی داستانهای غیرواقعی، در نقد سنّتی چندان مورد بحث قرار نگرفته است. در مجموع در ادبیات مسلمانان تمایل به تقیبح قصه را در صورت عدم ارتباط آن با حقایق مسلّم تاریخی و نیز احادیث برگرفته از داستانهای قرآنی، زندگینامهی پیامبران و قدّیسین و گزارشهای افسانهوار از تاریخ باستانی، میتوان دید. این دیدگاه در ادبیّات عرب به نوعی انحصار در داستانسرایی منجر شد؛ گرچه اعراب، خود مولّد نوعی ادبیّات داستانی غنی و تا حدودی مردمی بودهاند. از سوی دیگر در ایران همواره داستانسرایی جنبهای از ادبیّات متعالی، محسوب میشده است.
بیشتر بخوانید :داستان غربت
اگر مفهوم کلّی ادبیّات تخیلی در اینجا مطمحنظر است، از آن جهت است که قائل بودن به یک تمایز بایسته مابین داستانهای نمونه کلاسیک فارسی و قصههای موجود در آثار تاریخی و تذکرهای، امری ضروری محسوب میشود، چرا که در آنها تطبیق حوادث و شرایط واقعی یک فرض اساسی است. همواره نمیتوان چنین تمایزی را به ضرس قاطع مطرح کرد. فیالمثل، داستانهای ارائه شده در آثاری که امروزه آنها را در قالب آثار هنری ادبی طبقهبندی میکنیم، ممکن است به خوبی به عنوان «داستانهای واقعی» توسط نویسندگان و مخاطبانشان پذیرفته شوند؛ حتّی اگر ماهیت افسانهای آنها برای خوانندگان امروزی آشکار باشد. این نگرش بویژه درخصوص داستانهای حماسی که در قدیمالایام همچون گزارشی شفاهی از تاریخ بوده و صرفاً با نثری مصنوع و متکلّف تزیین شده، اعمال میگردد. همین معضل در برخورد با آثار منبعث از طبقهی شاهزادگان نیز به چشم میخورد. در این مورد، متابعت داستان از تاریخ واقعی، یک پیششرط اساسی است، چرا که قدرت، جنبهای عبرتآمیز به سیر داستانها میداده است.
در طول دورهی اسلامی ادبیّات داستانی مکتوب و شفاهی در زبان فارسی در کنار هم حضور داشته و دائماً بر یکدیگر تأثیر گذاشته اند؛ آنها سهمی یکسان در تأمین عناصر داستانی غنی متنوّع داشتهاند. با وجود قلّت مدارک، در این شکّی نیست که قدمت روایات شفاهی به دوران پیش از اسلام بازمیگردد. در طول تاریخ ایران روایتهای حماسی از سویی با دین زرتشت و از سویی دیگر با نقّالان خنیاگر دربارهای ایرانی پیوند دارد. استحکام بقای این روایتها تا قرنهای اخیر اسلامی در عرصهی ادبیّات مکتوب، دلالت بر حضور مستمّر و پابرجای سنّت داستانگویی دارد. با احتمالی مساوی میتوان این گونه فرض کرد که راویان روایتها از سبکهای عروضی، یا به عنوان ابزاری در جهت تقویت حافظه و یا به عنوان تهذیب متاعشان - که میبایست به نوعی ارتباط تنگاتنگ با تجربهای موسیقایی داشته باشد - استفاده میکردهاند. درواقع، برخی از متون داستانی در کتب پهلوی در اصل به صورت منظوم تصنیف شده بودند گرچه بعدها توسط کاتبان به عنوان آثاری منثور منتقل گردیدند. معروفترین نمونهی آن قطعهی حماسی یادگار زریران میباشد
در هر حال، نمیتون از بحث ادبیّات تعلیمی صرفنظر کرد، چرا که بسیاری از داستانهای ایرانی صرفاً «تصانیفی زیبا» (5) نبودهاند، بلکه مقاصد اخلاقی نیز داشتهاند. این حقیقت که مفاهیم جدی را، گرچه گاه کم اهمیت به نظر میرسند، میتوان به داستانها نسبت داد، بهترین توجیه در پذیرش داستانسرایی به عنوان یکی از جنبههای متعالی ادبیّات فارسی میباشد.
لاجرم، چندین مورد حاشیهای بر جای میماند که قضاوت ادبی به معنای واقعی کلمه درخصوص آنها کاری بس دشواری مینماید. به عنوان مثال اقتباس بلعمی از تاریخ طبری، یک متن عالمانهی عربی را به مجموعهای فارسی از داستانهای تاریخی، همراه با عناصر مسلّم ادبیّات داستانی، تبدیل کرده است. حتّی تاریخ مسعودی بیهقی، با آن که فحوای کلامش چیزی بیش از حقایق تاریخی و خاطرات شخصی نیست، توسّط نسلهای بعدی به عنوان نقطهی عطفی در توسعهی نثر فارسیِ داستاننویسی، مورد تقدیر قرار گرفت. به همین گونه - به شرط آنکه این موضوع ما را از محدودهی تعریفی معنادار در این زمینه دور نسازد- میتوان تذکرةالاولیای فریدالدّین عطّار و بسیاری دیگر از آثار مربوط به تاریخ انبیا را در این زمره به شمار آورد.
در طول دورهی اسلامی ادبیّات داستانی مکتوب و شفاهی در زبان فارسی در کنار هم حضور داشته و دائماً بر یکدیگر تأثیر گذاشته اند؛ آنها سهمی یکسان در تأمین عناصر داستانی غنی متنوّع داشتهاند. با وجود قلّت مدارک، در این شکّی نیست که قدمت روایات شفاهی به دوران پیش از اسلام بازمیگردد. در طول تاریخ ایران روایتهای حماسی از سویی با دین زرتشت و از سویی دیگر با نقّالان خنیاگر دربارهای ایرانی پیوند دارد. (6) استحکام بقای این روایتها تا قرنهای اخیر اسلامی در عرصهی ادبیّات مکتوب، دلالت بر حضور مستمّر و پابرجای سنّت داستانگویی دارد. با احتمالی مساوی میتوان این گونه فرض کرد که راویان روایتها از سبکهای عروضی، یا به عنوان ابزاری در جهت تقویت حافظه و یا به عنوان تهذیب متاعشان - که میبایست به نوعی ارتباط تنگاتنگ با تجربهای موسیقایی داشته باشد - استفاده میکردهاند. درواقع، برخی از متون داستانی در کتب پهلوی در اصل به صورت منظوم تصنیف شده بودند گرچه بعدها توسط کاتبان به عنوان آثاری منثور منتقل گردیدند. معروفترین نمونهی آن قطعهی حماسی یادگار زریران میباشد. (7)
یکی از بغرنجترین مشکلات تاریخ کهن ادبیّات فارسی، هنر شفاهی پیش از اسلام در قالب سنّت کتابت شعر است که از دورترین ادوار ادبیّات کلاسیک فارسی با آن آشنایی داریم. تا جاییکه به اشعار داستانی مربوط میشود، این مشکل، ارتباطی تنگاتنگ با سرچشمههای «مثنوی» دارد. در مقایسهی این شکل از ابیات مهم قافیهدار در فارسی با نقش صرفاً حاشیهای نظایر عربی آنها یعنی «مزدوج» - چنانچه بسیاری از محقّقان چنین کرده اند- معقول به نظر میرسد آن را ادامهی سبکی بومی و کهن دانست. این نظریه را ل. پ. الول - ساتن (8) کاملاً تأیید میکند و چنین اظهار میدارد: «برخلاف شکل عربی نام اثر، قالب مثنوی در منشأ و کاربرد کاملاً فارسی بوده و هیچ دِینی به علم العروض عربی ندارد» (9). با آنکه ساختار منظوم این نوع از شعر مطلقاً بر پایهی معیارهای کمّی استوار است و قالب وزنی خاصّی با ویژگیها و قواعد مخصوص به خود دارد، هیچیک از این قالبهای شعری با علم عروضِ آثار منظوم فارسی میانه که اخیراً شناخته شده است، قابل قیاس نمیباشد (10). درخصوص منشأ مثنوی که هنوز پاسخی به آن داده نشده است، هیچ دلیلی قانعکنندهتر از این پیشفرض نیست که «مثنویِ» کلاسیک از اختلاط روایات شفاهی ایرانی و علم عروض عربی در دورهی اسلامی پدیده آمده است (11).
گرچه بندرت «مثنویهای» داستانی قبل از قرن پنجم هجری (یازده میلادی) به شکل کاملش باقی مانده است، اما اطلاعات موثّقی دربارهی موضوعات مطروحه توسط شاعران سامانی مسبوق بر آن، در اختیار داریم. بقایای آثار آنها نشان میدهد که قالب «مثنوی» قبل از آن دوره بخوبی جا افتاده بود و تنوّع وسیعی از موضوعات پیشین را شامل میشده است. این آثار، ابتدا توسط هرمان اته (12) (q.v) و متعاقباً از سوی بسیاری دیگر از جمله سعید نفیسی (که بر روی دیوان رودکی نیز کار کرده) و ژیلبر لازار (13)، جمعآوری گردید.
دستمایههای داستاننویسی که نویسندگان کلاسیک پارسیگوی از آنها استفاده میکردند از برخی منابع بومی و نیز غیربومی تهیه میشد. در این میان ردّ افسانهها و اسطورههای باستانی ایرانی را میتوان در بخشهایی از اوستا، بهخصوص «یشتها» پیدا کرد. شوربختانه، منابع پیش از اسلام، داستانهای بسیط و کاملی ارائه نمیدهد، بلکه صرفاً قطعاتی از داستانهای حماسی کهن را، آن هم در متونی که خود جزء متون حماسی قابل دستهبندی نیست، در اختیار میگذارد. تلفیقی از مطالب تاریخی و حماسی، اندکی پیش از تهاجم اعراب در خدای نامگ تدوین گردید (14). بازتاب مطالب این اثر در آثار ادبی و تاریخی دورهی اسلامی، امکان بازسازی نسبتاً دقیق ویس و رامین، که ظاهراً منشأ پارتی دارد، با برداشتهای مختلف در دورههای اسلامی باقی ماند. در فهرست ابن الندیم (q.q.v) که به سال 377 ق. (987-88-م.) تألیف شده، شماری از ترجمههای عربی داستانهای دورهی ساسانی ذکر شده بود که بعدها در بغداد یافت شد، اما امروزه مفقود گردیده است (15). چنین ذخیرهای روایتی، غنیترین منبع درخصوص سنّت پارسی بود که الهامبخش شاعران و سخنسرایان در حیطهی ادبیّات متعالی و نیز ادبیّات شفاهی بوده است.
ادامه دارد
پینوشتها:
1- درخصوص معانی اصلی این اصطلاحات نکـ. Pallet, p. 367
2- در این مورد، بویژه نکـ. Boyce, 1957.
3- folklore.
4- novel.
5- Benveniste, Utas, 1972, q.v.
6- short story.
7- belles-lettres.
8- L. P. Elwell-sutton.
9- p. 243.
10- cf. Shaked.
11- جهت اطلاعات بیشتر نک. EI2 (Encyclopedia of Islam)، ذیل «Mathnawi».
12- Hermann Ethé.
13- Gilbert Lazard.
14- نکـ. Nöldeke, 1920, pp. 13-15.
15- romantic.
منبع مقاله: گروه نویسندگان، (1391) ادبیّات داستانی در ایران زمین، ترجمه پیمان متین، تهران: امیرکبیر، چاپ سوم.
در طول دورهی اسلامی ادبیّات داستانی مکتوب و شفاهی در زبان فارسی در کنار هم حضور داشته و دائماً بر یکدیگر تأثیر گذاشته اند؛ آنها سهمی یکسان در تأمین عناصر داستانی غنی متنوّع داشتهاند. با وجود قلّت مدارک، در این شکّی نیست که قدمت روایات شفاهی به دوران پیش از اسلام بازمیگردد. در طول تاریخ ایران روایتهای حماسی از سویی با دین زرتشت و از سویی دیگر با نقّالان خنیاگر دربارهای ایرانی پیوند دارد. استحکام بقای این روایتها تا قرنهای اخیر اسلامی در عرصهی ادبیّات مکتوب، دلالت بر حضور مستمّر و پابرجای سنّت داستانگویی دارد. با احتمالی مساوی میتوان این گونه فرض کرد که راویان روایتها از سبکهای عروضی، یا به عنوان ابزاری در جهت تقویت حافظه و یا به عنوان تهذیب متاعشان - که میبایست به نوعی ارتباط تنگاتنگ با تجربهای موسیقایی داشته باشد - استفاده میکردهاند. درواقع، برخی از متون داستانی در کتب پهلوی در اصل به صورت منظوم تصنیف شده بودند گرچه بعدها توسط کاتبان به عنوان آثاری منثور منتقل گردیدند. معروفترین نمونهی آن قطعهی حماسی یادگار زریران میباشد
در هر حال، نمیتون از بحث ادبیّات تعلیمی صرفنظر کرد، چرا که بسیاری از داستانهای ایرانی صرفاً «تصانیفی زیبا» (5) نبودهاند، بلکه مقاصد اخلاقی نیز داشتهاند. این حقیقت که مفاهیم جدی را، گرچه گاه کم اهمیت به نظر میرسند، میتوان به داستانها نسبت داد، بهترین توجیه در پذیرش داستانسرایی به عنوان یکی از جنبههای متعالی ادبیّات فارسی میباشد.
لاجرم، چندین مورد حاشیهای بر جای میماند که قضاوت ادبی به معنای واقعی کلمه درخصوص آنها کاری بس دشواری مینماید. به عنوان مثال اقتباس بلعمی از تاریخ طبری، یک متن عالمانهی عربی را به مجموعهای فارسی از داستانهای تاریخی، همراه با عناصر مسلّم ادبیّات داستانی، تبدیل کرده است. حتّی تاریخ مسعودی بیهقی، با آن که فحوای کلامش چیزی بیش از حقایق تاریخی و خاطرات شخصی نیست، توسّط نسلهای بعدی به عنوان نقطهی عطفی در توسعهی نثر فارسیِ داستاننویسی، مورد تقدیر قرار گرفت. به همین گونه - به شرط آنکه این موضوع ما را از محدودهی تعریفی معنادار در این زمینه دور نسازد- میتوان تذکرةالاولیای فریدالدّین عطّار و بسیاری دیگر از آثار مربوط به تاریخ انبیا را در این زمره به شمار آورد.
در طول دورهی اسلامی ادبیّات داستانی مکتوب و شفاهی در زبان فارسی در کنار هم حضور داشته و دائماً بر یکدیگر تأثیر گذاشته اند؛ آنها سهمی یکسان در تأمین عناصر داستانی غنی متنوّع داشتهاند. با وجود قلّت مدارک، در این شکّی نیست که قدمت روایات شفاهی به دوران پیش از اسلام بازمیگردد. در طول تاریخ ایران روایتهای حماسی از سویی با دین زرتشت و از سویی دیگر با نقّالان خنیاگر دربارهای ایرانی پیوند دارد. (6) استحکام بقای این روایتها تا قرنهای اخیر اسلامی در عرصهی ادبیّات مکتوب، دلالت بر حضور مستمّر و پابرجای سنّت داستانگویی دارد. با احتمالی مساوی میتوان این گونه فرض کرد که راویان روایتها از سبکهای عروضی، یا به عنوان ابزاری در جهت تقویت حافظه و یا به عنوان تهذیب متاعشان - که میبایست به نوعی ارتباط تنگاتنگ با تجربهای موسیقایی داشته باشد - استفاده میکردهاند. درواقع، برخی از متون داستانی در کتب پهلوی در اصل به صورت منظوم تصنیف شده بودند گرچه بعدها توسط کاتبان به عنوان آثاری منثور منتقل گردیدند. معروفترین نمونهی آن قطعهی حماسی یادگار زریران میباشد. (7)
یکی از بغرنجترین مشکلات تاریخ کهن ادبیّات فارسی، هنر شفاهی پیش از اسلام در قالب سنّت کتابت شعر است که از دورترین ادوار ادبیّات کلاسیک فارسی با آن آشنایی داریم. تا جاییکه به اشعار داستانی مربوط میشود، این مشکل، ارتباطی تنگاتنگ با سرچشمههای «مثنوی» دارد. در مقایسهی این شکل از ابیات مهم قافیهدار در فارسی با نقش صرفاً حاشیهای نظایر عربی آنها یعنی «مزدوج» - چنانچه بسیاری از محقّقان چنین کرده اند- معقول به نظر میرسد آن را ادامهی سبکی بومی و کهن دانست. این نظریه را ل. پ. الول - ساتن (8) کاملاً تأیید میکند و چنین اظهار میدارد: «برخلاف شکل عربی نام اثر، قالب مثنوی در منشأ و کاربرد کاملاً فارسی بوده و هیچ دِینی به علم العروض عربی ندارد» (9). با آنکه ساختار منظوم این نوع از شعر مطلقاً بر پایهی معیارهای کمّی استوار است و قالب وزنی خاصّی با ویژگیها و قواعد مخصوص به خود دارد، هیچیک از این قالبهای شعری با علم عروضِ آثار منظوم فارسی میانه که اخیراً شناخته شده است، قابل قیاس نمیباشد (10). درخصوص منشأ مثنوی که هنوز پاسخی به آن داده نشده است، هیچ دلیلی قانعکنندهتر از این پیشفرض نیست که «مثنویِ» کلاسیک از اختلاط روایات شفاهی ایرانی و علم عروض عربی در دورهی اسلامی پدیده آمده است (11).
گرچه بندرت «مثنویهای» داستانی قبل از قرن پنجم هجری (یازده میلادی) به شکل کاملش باقی مانده است، اما اطلاعات موثّقی دربارهی موضوعات مطروحه توسط شاعران سامانی مسبوق بر آن، در اختیار داریم. بقایای آثار آنها نشان میدهد که قالب «مثنوی» قبل از آن دوره بخوبی جا افتاده بود و تنوّع وسیعی از موضوعات پیشین را شامل میشده است. این آثار، ابتدا توسط هرمان اته (12) (q.v) و متعاقباً از سوی بسیاری دیگر از جمله سعید نفیسی (که بر روی دیوان رودکی نیز کار کرده) و ژیلبر لازار (13)، جمعآوری گردید.
دستمایههای داستاننویسی که نویسندگان کلاسیک پارسیگوی از آنها استفاده میکردند از برخی منابع بومی و نیز غیربومی تهیه میشد. در این میان ردّ افسانهها و اسطورههای باستانی ایرانی را میتوان در بخشهایی از اوستا، بهخصوص «یشتها» پیدا کرد. شوربختانه، منابع پیش از اسلام، داستانهای بسیط و کاملی ارائه نمیدهد، بلکه صرفاً قطعاتی از داستانهای حماسی کهن را، آن هم در متونی که خود جزء متون حماسی قابل دستهبندی نیست، در اختیار میگذارد. تلفیقی از مطالب تاریخی و حماسی، اندکی پیش از تهاجم اعراب در خدای نامگ تدوین گردید (14). بازتاب مطالب این اثر در آثار ادبی و تاریخی دورهی اسلامی، امکان بازسازی نسبتاً دقیق ویس و رامین، که ظاهراً منشأ پارتی دارد، با برداشتهای مختلف در دورههای اسلامی باقی ماند. در فهرست ابن الندیم (q.q.v) که به سال 377 ق. (987-88-م.) تألیف شده، شماری از ترجمههای عربی داستانهای دورهی ساسانی ذکر شده بود که بعدها در بغداد یافت شد، اما امروزه مفقود گردیده است (15). چنین ذخیرهای روایتی، غنیترین منبع درخصوص سنّت پارسی بود که الهامبخش شاعران و سخنسرایان در حیطهی ادبیّات متعالی و نیز ادبیّات شفاهی بوده است.
ادامه دارد
پینوشتها:
1- درخصوص معانی اصلی این اصطلاحات نکـ. Pallet, p. 367
2- در این مورد، بویژه نکـ. Boyce, 1957.
3- folklore.
4- novel.
5- Benveniste, Utas, 1972, q.v.
6- short story.
7- belles-lettres.
8- L. P. Elwell-sutton.
9- p. 243.
10- cf. Shaked.
11- جهت اطلاعات بیشتر نک. EI2 (Encyclopedia of Islam)، ذیل «Mathnawi».
12- Hermann Ethé.
13- Gilbert Lazard.
14- نکـ. Nöldeke, 1920, pp. 13-15.
15- romantic.
منبع مقاله: گروه نویسندگان، (1391) ادبیّات داستانی در ایران زمین، ترجمه پیمان متین، تهران: امیرکبیر، چاپ سوم.
بیشتر بخوانید :
پیشینهی نثر فارسی
مروری بر ادبیات داستانی ایران
فرهنگ عامه
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}