شاهنامه تاریخ داستانی ایران است
 
چکیده:
تا پیش از ظهور زرتشت، در آن از شاهان اساطیری پیشدادی و کیانی سخن می رود و پس از آن با قهرمانانی روبرو می شویم که در اصل وجود خویش بیشتر جنبه تاریخی دارند، اما شکل داستانی به خود گرفته اند.
 
تعداد کلمات: 1458 کلمه/ تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه
 
نویسنده: کتایون مزدایود
 
شاهنامه تاریخ داستانی ایران است. این تاریخ باکیومرث و شاهی او آغاز می شود و با شاهی یزدگرد سوم به پایان می رسد. حوادث و وقایع آن بر محور وقایع و ارتباط میان کشورها و شاهان می چرخد و حضور افراد و قهرمانان بر گرد همین روابط اصلی و جریانات در گروههای بزرگ اجتماعی تنظیم می یابد. تا پیش از ظهور زرتشت، در آن از شاهان اساطیری پیشدادی و کیانی سخن می رود و پس از آن با قهرمانانی روبرو می شویم که در اصل وجود خویش بیشتر جنبه تاریخی دارند، اما شکل داستانی به خود گرفته اند. از آن جمله، تاریخ هخامنشیان فقط در شاهی کی اردشیر یا اردشیر درازدست و پسرش داراب و دارای دارایان خلاصه شده است؛ تاریخ اشکانیان در چند بیت می آید و تاریخ ساسانیان با افسانه درهم آمیخته است.
 
بدین شمار، گرچه بسیاری از قهرمانان شاهنامه شخصیت واقعی و تاریخی دارند، اما در روایت، فردوسی به آنها رنگ داستانی میدهد. ویژگیهای اصلی قهرمانان در سراسر شاهنامه و حوادثی که به بار می آورند، طرحهایی هماهنگی دارد. همین نکته روشن می سازد که فردوسی در زنده کردن و زنده داشتن تاریخ داستانی ایران چه نقش حساس و درخشانی داشته است. شاهنامه در شکل کنونی خود، شاهکار حماسی بیهمتا و جاویدانی است که بصورت جزئی زنده از فرهنگ ایران در آمده است. شواهد بسیاری گواهی میدهد که درست از همان آغاز سروده شدن شاهنامه فردوسی، این روایت تازه از آن داستانهای کهن دوستداران و مشتاقان بی شمار داشته است و در طی این هزار سالی که از آن زمان می گذرد، در حقیقت روزی نبوده است که فرزندی از این مرزوبوم آن را نخوانده باشد یا به داستانهای آن گوش نداده و یا به رونویسی کردن و نسخه برداری و تصحیح آن نپرداخته باشد.
 
علت چنین توجهی که مردم، از گروههای مختلف و عارف و عامی، به آن داشته اند و دارند، توانایی و قدرت فردوسی در سخنوری است. سخنوری را در معنایی عام و همه جانبه در اینجا به کار می بریم که منظور از آن نخست ساخت داستانی خوب است و در وهله دوم زبان درخشان و عالی آن و سپس مفاهیم و ارزشهایی که دارای ابعاد جهانی جاویدان هستند و آنها را نمی توان منحصر و وابسته به زمان و مکان خاصی دانست، مانند مهربانی و شفقت، رادی و جوانمردی و نیکی. افزون بر این بعد جهانی، ملیت ایرانی و ارجمندی ایران جایگاه برتری دارد، که ارزشی ملی است. فردوسی توفیق هنری بزرگی یافته و توانسته است با نبوغی برتر شعری بیافریند که ضمن بازگویی تاریخ داستانی این قوم و این سرزمین، ارزشهای والای بشری و انسانی را هم در خود داشته باشد و همچنین بزرگی ایرانیان باستان را؛ و در هر لحظه از خواندن و شنیدن داستان، ما با ابعاد پیچیده و استواری از سخن روبرو می شویم که بنابر طرحی دقیق و سنجیده، اجزای متعددی از مفاهیم را ترکیب و عرضه می کند.

بیشتر بخوانید :  منابع و مواد شاهنامه

گفتم که در وهله اول شاهنامه فردوسی به نقل داستان می پردازد. به گمان من از نظرگاه پردازش داستان می توان درباره شاهنامه بسیار سخن گفت. اگر از میان اینهمه داستان و حکایت که در ادب فارسی داریم، مردم شاهنامه را بیشتر می پسندند، علتی مهم و جدی دارد و آن شیوه گفتن داستان است در این کتاب عظیم. هنر پردازش داستان در این شاهکار بی نظیر، هنوز ناشناخته است و جای بحث بسیار دارد. برای مثال اگر داستان خسرو و شیرین را در دو روایت فردوسی و نظامی گنجوی مقایسه کنیم، خواهیم دید که تعداد ابیات شاهنامه بسیار کمتر است، اما با وجود این، حوادث داستانی متعددی را نقل می کند. حال آن که تعداد حادثه در روایت نظامی اندک است و اوصاف طولانی و بلند و زیبایی دارد که هنگام خلاصه کردن داستان خود بخود از متن حذف میگردد. در نتیجه داستان خسرووشیرین شاهنامه در بخشهایی که معادل آن در روایت نظامی هم آمده است، چیزهای بیشتری به خواننده و شنونده میگوید که ارزش حادثی و داستانی دارد و به اصطلاح داستائتر است از روایت نظامی.
 ویژگیهای اصلی قهرمانان در سراسر شاهنامه و حوادثی که به بار می آورند، طرحهایی هماهنگی دارد. همین نکته روشن می سازد که فردوسی در زنده کردن و زنده داشتن تاریخ داستانی ایران چه نقش حساس و درخشانی داشته است. شاهنامه در شکل کنونی خود، شاهکار حماسی بیهمتا و جاویدانی است که بصورت جزئی زنده از فرهنگ ایران در آمده است. شواهد بسیاری گواهی میدهد که درست از همان آغاز سروده شدن شاهنامه فردوسی، این روایت تازه از آن داستانهای کهن دوستداران و مشتاقان بی شمار داشته است و در طی این هزار سالی که از آن زمان می گذرد، در حقیقت روزی نبوده است که فرزندی از این مرزوبوم آن را نخوانده باشد یا به داستانهای آن گوش نداده و یا به رونویسی کردن و نسخه برداری و تصحیح آن نپرداخته باشد.
این ویژگی را در سراسر شاهنامه می شود دید. گرچه حجم آن بسیار بزرگ به نظر می آید، اما واقعیت این است که شاهنامه زمانی بسیار فشرده و موجز دارد. فردوسی نه تنها حوادث داستانی بسیار را بصورت تند و سریع در داستان می آورد، بلکه اوصاف خود را از حوادث جدا میکند. در نتیجه، وصفهای طولانی باعث خراب شدن زبان و طرز نقل داستان نمی شود و خواننده و شنونده که دلش می خواهد بفهمد که بعدش چه شد؟، زود به حادثه بعدی می رسد. هنر آن است که این اوصاف طولانی و مطنطن و درخشان هرگز مخل و خراب کننده بیان و نقل داستان نیست، بلکه در جای خود چنان شاعر آنها را می آورد که مثلا مفهوم ملال یا درازی وقایع را به ذهن القا کند و شاعر همان حوادث تند و سریع را در تضاد و تقابل با بخش ملال آور داستان قرار می دهد. در واقع، این شیوه مستقلی است که در پردازش داستانهای شاهنامه فردوسی آن را به کار گرفته و از آن سود جسته است. این هنر داستان پردازی است و بی هیچ گونه تردید، بیش از هر اثر دیگری به زبان فارسی آن را باید در شاهنامه فردوسی جستجو کرد.
 
البته همان اوصاف هم تکراری بیهوده و بی مغز نیست. در اجزای کلام فردوسی معنای آنچه نقل میشود و هر یک از اجزای سخن اهمیت و ارزش مستقل دارد. هر چه چاپهای انتقادی بهتر و دقیقتری از شاهنامه انتشار می یابد که به کلام اصلی شاعر نزدیکتر است، بهتر می توانیم به ابعاد استواری و ارزش شعر فردوسی پی ببریم. نکته های دقیق و ظریف و استواری که در اوصاف ظاهرة دراز شاهنامه هست، هنگامی که با صرف وقت آنها را بخوانیم و وقتی را که مثلا صرف دیدن فیلم سینمایی چارلی چاپلین با یک سریال تلویزیونی میکنیم، به خواندن شاهنامه اختصاص دهیم، خواهیم دید که چه دقایق و ظرائف هنگفتی را در خود نهفته است: همان اوصاف بلند نیز چنان جاذبه و گیرایی غریبی برای خوانده و شنیده شدن دارد که نظیرش نایاب است! جزئیات درخشان و پرحکمت و شیرین بسیاری هست که در کلام فردوسی آمده است و درست به همین دلیل است که از شعر شاهنامه بارها بعنوان ضرب المثل و پند و حکمت سود می جویند و بهره می گیرند ؛ مثل «توانا بود هرکه دانا بوداء حقیقت این است که اگر از شاهنامه نترسیم و زبان آن را مانع خواندن شاهنامه فرض نکنیم، بخوبی قادر خواهیم بود که ما هم شاهنامه بخوانیم. زبان شاهنامه در روزگار فردوسی زنده و تازه بوده است و بعد از هزار سال برای ما کهنه و شاید سنگین شده است. باید به یاد داشته باشیم که بنیاد و اساس زبان فارسی همین شاهکار بزرگ است و واقعا آن را باید ستون سرافراز فارسی دری دانست. به همین دلیل، به محض آن که کمی سعی کنیم، با صرف وقتی نه چندان زیاد، غریبگی و خجالتمان می ریزد و از نزدیک خواهیم توانست خودمان شاهنامه را بخوانیم و بعنوان داستان و حکایت از خواندن آن لذت ببریم. آن وقت خواهیم دید که رستم هر چند پهلوان و بزرگ و نیرومند است، خیلی خودمانی است و درست است؛ مثل من و شما است و نباید از او ترسید: زیرا که بسیار مهربان و خوب و دوست داشتنی است و حامی و پشتیبان ما هم هست؛ همچنان که حامی و پشتیبان تاریخ ایران و کشور ایران هم هست و بوده است و خواهد بود!
 
کلام فردوسی در واقع چندان عظمت و قدرت و استواری دارد که موجب شده است خانواده ای از پلان و کیان ایرانی، مثل گرشاسب در گرشاسب نامه اسدی طوسی، برزو در برزونامه پدید آیند و اهمیت یابند؛ حماسه های متعددی مثل: جهانگرنامه و بانو گشسب نامه و بیژن نامه و جز اینها مورد توجه مردم قرار گیرند و شهرت و مقبولیت پیدا کنند. در نتیجه، انجمنی بزرگ از این پلان و کیان ساخته شده است که تا همین چند سال پیش، پیش از هجوم رادیو و سینما و تلویزیون، مردم آنها را می شناختند و دوست می داشتند، مثل: زورو و لاکی لوک! به همین دلیل است که در واقع شاهنامه فردوسی را باید پدر این خانواده بزرگ پهلوانان و شاهان کهن ایرانی در دوران هزارساله جدید دانست و شاهکار شاعر ملی ایران را باید حامی حماسه های کوچکتر به شمار آورد که پس از آن خلق شده اند یا داستانهایشان به نظم در آمد. نزدیکی جامعه زرتشتی به شاهنامه بیش از دیگر گروههای ایرانی است. زیرا ما مرتب می شنویم که «از کیومرث تا به سوشیانس» و این سلسله مراتب را در بخش بزرگی تا یزدگرد شهریار در شاهنامه می شود دید و از این رو باید بخواهیم و بتوانیم که شاهنامه را خودمان بخوانیم و صاحب آن شویم و با قهرمانان و پهلوانانش دوست باشیم.
 
منبع:
چند سخن ، کتایون مزداپور، به کوشش ویدا نداف ، تهران: فروهر (1389)

بیشتر بخوانید :
  شاهنامه و تاریخ
  شاهنامه نگاری
  مهر در شاهنامه فردوسی
  جلوه‌های «زن» در تاریخ زندگی زردشت