تاریخنگاری رومی
در محفل سیپیونی که به مراحل پایانی بنای جهان رومی جدید دست یافته بود، انجام گرفت فقط مراحل مقدماتی روایت لیب بود که می بایست با روش سرهم بندی به آثار نویسندگان پیشین متصل می شد. در نزد لیوی، گرانیگاه جابه جا شد.
تاریخنگاری رومی از دیگاه لیویوس و تاکیتوس
چکیده:
بخش عظیم کار پلیب به روش قرن پنجم، با همکاری دوستانش در محفل سیپیونی که به مراحل پایانی بنای جهان رومی جدید دست یافته بود، انجام گرفت. فقط مراحل مقدماتی روایت لیب بود که می بایست با روش سرهم بندی به آثار نویسندگان پیشین متصل می شد. در نزد لیوی، گرانیگاه جابه جا شد.
تعداد کلمات: 1231 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
بخش عظیم کار پلیب به روش قرن پنجم، با همکاری دوستانش در محفل سیپیونی که به مراحل پایانی بنای جهان رومی جدید دست یافته بود، انجام گرفت. فقط مراحل مقدماتی روایت لیب بود که می بایست با روش سرهم بندی به آثار نویسندگان پیشین متصل می شد. در نزد لیوی، گرانیگاه جابه جا شد.
تعداد کلمات: 1231 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
برگردان: علی اکبر مهدیان
نویسنده: رابین جورج کلینگوود
نویسنده: رابین جورج کلینگوود
با پلیب سنت هلنیستیکی اندیشهای تاریخی به دست روم می افتد. تنها تطور اصیل این سنت در آنجا از سلول ناشی شد که تصور باشکوه تاریخ کامل روم از ما قدیم ترین ایام آن، زاییدهی اندیشه ی اوست. بخش عظیم کار پلیب به روش قرن پنجم، با همکاری دوستانش در محفل سیپیونی که به مراحل پایانی بنای جهان رومی جدید دست یافته بود، انجام گرفت. فقط مراحل مقدماتی روایت لیب بود که می بایست با روش سرهم بندی به آثار نویسندگان پیشین متصل می شد. در نزد لیوی، گرانیگاه جابه جا شد. فقط مقدمه نیست که با سرهم بندی بنا شده است، کل بدنه ی اثر او چنین است. تمام کار لیوی آن است که پیشینه های سنتی تاریخ اولیه ی روم را جمع کند و آنها در قالب یک روایت پیوسته ی واحد، یعنی تاریخ روم، با هم جوش دهد. نخستین بار بود که کاری از این دست انجام می گرفت. رومیان، که از برتری خود نسبت به سایر اقوام و منحصر به فرد بودن خویش در فضایل شایسته ی این نام مطمئن بودند، فکر می کردند تاریخ شان تنها تاریخ شایسته ی روایت کردن است؛ و به این سبب تاریخ روم آن طور که به قلم لیوی روایت شده است، در ذهن رومیان یکی از چند تاریخ ممکنی منطقه ای نبود بلکه تاریخ جهانی، تاریخ تنها واقعیت اصیل تاریخی، بود؛ تاریخ جهانی به این سبب که اکنون روم، مانند امپراتوری اسکندر، به جهان تبدیل شده بود.
لیوی مورخی فلسفی به شمار می آمد، بی تردید از پلیب کم تر فلسفی، ولی از هر مورخ بعدی رومی بسیار فلسفی تر بود. بنابراین، پیشگفتارش شایسته ی مطالعهی هرچه دقیق تر است.
دوران امپراتوری روم عصر اندیشه ی خوش بنیه و مترقی نبود. روم رأسا کار چندانی برای پیشبرد معرفت در هیچ یک از مسیرهایی که یونانیان گشوده بودند انجام نداد. مدت زمانی فلسفه های روانی و اپیکوری را بدون آن که تکاملی در آنها ایجاد کند زنده نگه داشت و فقط در مکتب نوافلاطونی بود که چیزی از اصالت فلسفی بروز داد.
اولا، در ادعاهای علمی اثرش مبالغه نمی کند. هیچ ادعایی در مورد تحقیقات اصیل یا روش اصیل ندارد. چنان می نویسد که گویی مطرح شدنش در میان خیل نویسندگان تاریخی، عمدتا به محاسن ادبی اش بستگی دارد و به یقین این محاسن، چنان که همه ی خوانندگان متفق القول اند، برجسته است. نیازی نیست که تحسین ناقدان ممتازی از جمله گوینتیلین را بازگو کنم.
ثانیا ، او بر مقصود اخلاقی خود تأکید می کند. می گوید که خوانندگانش بی تردید ترجیح خواهند داد درباره ی گذشتهی نزدیک برایشان گفته شود، ولی او می خواهد آنان درباره ی گذشته ی دور بخوانند، زیرا مایل است نمونهی اخلاقی ایام اولیه را که اجتماع روم ساده و فاسد نشده بود، پیش رویشان نگاه دارد و به آنان نشان دهد که چگونه پایه های عظمت روم در زمینه ی اخلاقیات اولیه بنا نهاده شده بود.
لیوی مورخی فلسفی به شمار می آمد، بی تردید از پلیب کم تر فلسفی، ولی از هر مورخ بعدی رومی بسیار فلسفی تر بود. بنابراین، پیشگفتارش شایسته ی مطالعهی هرچه دقیق تر است.
دوران امپراتوری روم عصر اندیشه ی خوش بنیه و مترقی نبود. روم رأسا کار چندانی برای پیشبرد معرفت در هیچ یک از مسیرهایی که یونانیان گشوده بودند انجام نداد. مدت زمانی فلسفه های روانی و اپیکوری را بدون آن که تکاملی در آنها ایجاد کند زنده نگه داشت و فقط در مکتب نوافلاطونی بود که چیزی از اصالت فلسفی بروز داد.
اولا، در ادعاهای علمی اثرش مبالغه نمی کند. هیچ ادعایی در مورد تحقیقات اصیل یا روش اصیل ندارد. چنان می نویسد که گویی مطرح شدنش در میان خیل نویسندگان تاریخی، عمدتا به محاسن ادبی اش بستگی دارد و به یقین این محاسن، چنان که همه ی خوانندگان متفق القول اند، برجسته است. نیازی نیست که تحسین ناقدان ممتازی از جمله گوینتیلین را بازگو کنم.
ثانیا ، او بر مقصود اخلاقی خود تأکید می کند. می گوید که خوانندگانش بی تردید ترجیح خواهند داد درباره ی گذشتهی نزدیک برایشان گفته شود، ولی او می خواهد آنان درباره ی گذشته ی دور بخوانند، زیرا مایل است نمونهی اخلاقی ایام اولیه را که اجتماع روم ساده و فاسد نشده بود، پیش رویشان نگاه دارد و به آنان نشان دهد که چگونه پایه های عظمت روم در زمینه ی اخلاقیات اولیه بنا نهاده شده بود.
ثالثا، به صراحت می گوید که تاریخ به مطالعه ی امور انسانی مربوط است. می گوید اینگونه فکر کردن که اصل ما مینوی است، غرورمان را ارضا میکند؛ ولی کار مورخ ارضای غرور خواننده اش نیست بلکه ترسیم اعمال و رفتار آدمیان است.
بیشتر بخوانید: مکتب تاریخ نگاری ایران
نگرش لیری نسبت به مراجع خود گه گاه بد نمایانده شده است. او، مانند هرودوت، غالبا به غلط به زودباوری تمام عیار متهم می شود. او نهایت سعی خود را به کار می برد که انتقادی باشد، ولی نقد روش شناختی مورخان امروزی هنوز ابداع نشده بود. در این جا توده ای از افسانه وجود داشت و تمام کاری که می توانست بکند این بود که به بهترین وجهی تعیین کند که آیا این افسانه ها قابل اطمینان اند یا خیر. سه مسیر به روی او باز بود: صحت آنها را در کل بپذیرد و تکرارشان کند؛ انکارشان کند؛ یا با قید این احتیاط که از حقیقت آنها اطمینان ندارد، تکرارشان کند. به این گونه، لیوی در شروع تاریخ خود می گوید که روایات مربوط به حوادث قبل از پایه گذاری روم، یا بهتر بگوییم رویدادهای پیش از حوادثی که بلافاصله به پایه گذاری آن انجامید، داستان است نه روایت صحیح؛ نه می توان آنها را تأیید کرد نه نقد. بنابراین، آنها را با احتیاط تکرار کرد و فقط اظهار داشت که این روایت ها با در هم آمیختن عوامل مینوی و انسانی تمایلی به بزرگ نشان دادن ریشه های شهر نشان میدهند؛ ولی هنگامی که به پایه گذاری روم می رسد، روایت را تقریبا به طور کامل همان طور که هست می پذیرد. در اینجا فقط خام ترین تلاش در نقد تاریخی دیده می شود. مورخ که ثروت هنگفتی از مصالح روایتی به او تقدیم شده است، ارزش صوری همه ی آن را می پذیرد. برای کشف این که روایت چگونه روییده و از طریق چه ابزارهای تحریف کنندهی گوناگونی به او رسیده، هیچ تلاشی به عمل نمی آورد و، بنابراین، نمی تواند روایت را مجددا تفسیر کند، یعنی آن را چنان شرح دهد که معنایی غیر از آن که ظاهرا بیان می کند، بدهد. مجبور است یا آن را بپذیرد یا کنار گذارد؛ و لیوی، روی هم رفته، به پذیرش روایت خود و تکرار آن با نیت خیر گرایش دارد.
فقط مقدمه نیست که با سرهم بندی بنا شده است، کل بدنه ی اثر او چنین است. تمام کار لیوی آن است که پیشینه های سنتی تاریخ اولیه ی روم را جمع کند و آنها در قالب یک روایت پیوسته ی واحد، یعنی تاریخ روم، با هم جوش دهد. نخستین بار بود که کاری از این دست انجام می گرفت. رومیان، که از برتری خود نسبت به سایر اقوام و منحصر به فرد بودن خویش در فضایل شایسته ی این نام مطمئن بودند، فکر می کردند تاریخ شان تنها تاریخ شایسته ی روایت کردن است؛ و به این سبب تاریخ روم آن طور که به قلم لیوی روایت شده است، در ذهن رومیان یکی از چند تاریخ ممکنی منطقه ای نبود بلکه تاریخ جهانی.
دوران امپراتوری روم عصر اندیشه ی خوش بنیه و مترقی نبود. روم رأسا کار چندانی برای پیشبرد معرفت در هیچ یک از مسیرهایی که یونانیان گشوده بودند انجام نداد. مدت زمانی فلسفه های روانی و اپیکوری را بدون آن که تکاملی در آنها ایجاد کند زنده نگه داشت و فقط در مکتب نوافلاطونی بود که چیزی از اصالت فلسفی بروز داد. در علم طبیعی هیچ کاری که از دستاوردهای عصر هلنیستی فراتر رود نکرد. حتی در علوم طبیعی کاربردی در نهایت ضعف بود. از استحکامات هلنیستی، توپخانه ی هلنیستی، و هنرها و پیشه های نیمه هلنیسیتی - نیمه سلتی، استفاده می کرد. علاقه اش به تاریخ زنده ماند، ولی بنیه اش تحلیل رفت. هیچ کس دیگری کار لیوی را بر نگرفت و در بهبود آن نکوشید. پس از او مورخان یا از کارهایش رونویسی کردند یا دست و پایشان را جمع و به حکایت گذشته ی نزدیک بسنده کردند. تا آنجا که به روش مربوط می شود، تا کیتوس همان موقع هم نمایانگر افول بود.
تا کیتوس در مقام فردی سهیم در آثار تاریخی، چهره ی غول آسایی است. ولی در این امر که او اساسا مورخ بوده یا خیر، تردید رواست. او از دیدگاه تنگ یونانیان قرن پنجم تقلید می کند، بی آن که فضایل آنان را سرمشق قرار دهد. تاریخ امور روم تمام ذهن او را اشغال کرده و امپراتوری را به فراموشی سپرده است، یا آن را فقط به نحوی کژدیسه از دیدگاه های یک رومی وطن نشین نظاره میکند و دیدگاهش درباره ی این امور صرفا نگاه بی نهایت تنگ رومی است. او با بی پروایی از سناتورهای مخالف طرفداری می کرد؛ تنفر از مدیریت مسالمت آمیز را با ستایش فتوحات و افتخارات نظامی توأم
کرد؛ ستایشی که نا آگاهی چشمگیر او از واقعیت های جنگ، آن را کور کرده است. همه ی این نقایص او را برای آن که مورخ کشور فرمانروای عالم باشد، عجیب نامناسب می سازد، ولی اینها در عمق فقط نشانه های نقیصه ای مهم تر و کلی ترند. خطای واقعی تا کیتوس آن است که هرگز به مشکلات اساسی کارش نیک نیندیشیده است. نگرش او نسبت به زمینه ی فلسفی تاریخ، سبکسرانه است و دی پراگماتیستی جاری در مقصود آن را با روحیه ی یک خطیب، نه با روحیه ی متفکری جدی، درک میکند.
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)
فقط مقدمه نیست که با سرهم بندی بنا شده است، کل بدنه ی اثر او چنین است. تمام کار لیوی آن است که پیشینه های سنتی تاریخ اولیه ی روم را جمع کند و آنها در قالب یک روایت پیوسته ی واحد، یعنی تاریخ روم، با هم جوش دهد. نخستین بار بود که کاری از این دست انجام می گرفت. رومیان، که از برتری خود نسبت به سایر اقوام و منحصر به فرد بودن خویش در فضایل شایسته ی این نام مطمئن بودند، فکر می کردند تاریخ شان تنها تاریخ شایسته ی روایت کردن است؛ و به این سبب تاریخ روم آن طور که به قلم لیوی روایت شده است، در ذهن رومیان یکی از چند تاریخ ممکنی منطقه ای نبود بلکه تاریخ جهانی.
دوران امپراتوری روم عصر اندیشه ی خوش بنیه و مترقی نبود. روم رأسا کار چندانی برای پیشبرد معرفت در هیچ یک از مسیرهایی که یونانیان گشوده بودند انجام نداد. مدت زمانی فلسفه های روانی و اپیکوری را بدون آن که تکاملی در آنها ایجاد کند زنده نگه داشت و فقط در مکتب نوافلاطونی بود که چیزی از اصالت فلسفی بروز داد. در علم طبیعی هیچ کاری که از دستاوردهای عصر هلنیستی فراتر رود نکرد. حتی در علوم طبیعی کاربردی در نهایت ضعف بود. از استحکامات هلنیستی، توپخانه ی هلنیستی، و هنرها و پیشه های نیمه هلنیسیتی - نیمه سلتی، استفاده می کرد. علاقه اش به تاریخ زنده ماند، ولی بنیه اش تحلیل رفت. هیچ کس دیگری کار لیوی را بر نگرفت و در بهبود آن نکوشید. پس از او مورخان یا از کارهایش رونویسی کردند یا دست و پایشان را جمع و به حکایت گذشته ی نزدیک بسنده کردند. تا آنجا که به روش مربوط می شود، تا کیتوس همان موقع هم نمایانگر افول بود.
تا کیتوس در مقام فردی سهیم در آثار تاریخی، چهره ی غول آسایی است. ولی در این امر که او اساسا مورخ بوده یا خیر، تردید رواست. او از دیدگاه تنگ یونانیان قرن پنجم تقلید می کند، بی آن که فضایل آنان را سرمشق قرار دهد. تاریخ امور روم تمام ذهن او را اشغال کرده و امپراتوری را به فراموشی سپرده است، یا آن را فقط به نحوی کژدیسه از دیدگاه های یک رومی وطن نشین نظاره میکند و دیدگاهش درباره ی این امور صرفا نگاه بی نهایت تنگ رومی است. او با بی پروایی از سناتورهای مخالف طرفداری می کرد؛ تنفر از مدیریت مسالمت آمیز را با ستایش فتوحات و افتخارات نظامی توأم
کرد؛ ستایشی که نا آگاهی چشمگیر او از واقعیت های جنگ، آن را کور کرده است. همه ی این نقایص او را برای آن که مورخ کشور فرمانروای عالم باشد، عجیب نامناسب می سازد، ولی اینها در عمق فقط نشانه های نقیصه ای مهم تر و کلی ترند. خطای واقعی تا کیتوس آن است که هرگز به مشکلات اساسی کارش نیک نیندیشیده است. نگرش او نسبت به زمینه ی فلسفی تاریخ، سبکسرانه است و دی پراگماتیستی جاری در مقصود آن را با روحیه ی یک خطیب، نه با روحیه ی متفکری جدی، درک میکند.
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)
بیشتر بخوانید:
تاریخ گرایی
تاریخ قاجاریه
سودمندی روانشناسی برای تاریخ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}