مراد عرفا از قلب، جوهر نورانى غیر مادّى است که به این قلب جسمانى تعلّق دارد.

چکیده
عارفان مسلمان معتقدند علم مکاشفه‏ عبارت از دریافت اسرار حقایق است بدون واسطه و حجاب علم‏، یعنى مشاهده و شهود اسرارى که در عالم اعیان ثابته هستند و این علم از علوم باطنی است.
تعداد کلمات: 1302/ تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه.

 
نویسنده: حمید حنائی نزاد
کارشناسی ارشد تصوف و عرفان اسلامی
 
ولى مراد عرفا از قلب که این همه اوصاف معنوى و عناوین عالى و قواى غیر عادى برایش قائل شده ‏اند، نه نفس، روح و عقل‏ به معناى متداول است، و نه آن اندام بدنى و به اصطلاح قلب جسمانى که گفته شد در سمت چپ بدن قرار دارد.گفتنى است، قلب گاهى هم به نفس، روح و عقل اطلاق شده است. به علاوه همچنان‏که مى ‏دانیم تکّه گوشت صنوبرى نیز که محلّ روح حیوانى است و در طرف چپ بدن قرار دارد، قلب نامیده مى ‏شود. ولى مراد عرفا از قلب که این همه اوصاف معنوى و عناوین عالى و قواى غیر عادى برایش قائل شده ‏اند، نه نفس، روح و عقل‏ به معناى متداول است، و نه آن اندام بدنى و به اصطلاح قلب جسمانى که گفته شد در سمت چپ بدن قرار دارد، بلکه همچنان‏که این جماعت خود تصریح کرده ‏اند، منظور از آن جوهر نورانى غیر مادّى و به تعبیرى دیگر لطیفه ربّانى روحانى است که به این قلب جسمانى تعلّق دارد، مانند تعلّق اعراض به اجسام و اوصاف به موصوفات، و آن حقیقت انسان است. و به عقیده آنها مراد از قلب که در کتاب و سنّت آمده است، همین معنى است‏.( جهانگیری، محسن، محی الدین ابن عربی چهره برجسته عرفان اسلامی، 1375ش، ص 226).
 

علم مکاشفه از علوم آخرتی است.

یکى از عارفان گفته است که هر که از این علم نصیبى ندارد از بدى خاتمت وى بترسم. و دیگرى گفته است که هر که دو خصلت دارد، یکى کبر و دوم بدعت، چیزى از این علم بر وى گشاده نشود. و گفته‏ اند: هر که دنیا دوست بود و بر هوى [هوای نفس] مصرّ، به حقیقت این علم نرسد، و روا که‏ در دیگر علمها محقّق شود. و کمتر عقوبتى منکر آن را آن است که از آن محروم بود. و او علم صدّیقان و مقرّبان است، و عبارت است از نورى که در دل پیدا آید، چون از صفات نکوهیده پاک شود.علم مکاشفه و آن علم باطن است، و آن غایت علوم است. و یکى از عارفان گفته است که هر که از این علم نصیبى ندارد از بدى خاتمت وى بترسم. و دیگرى گفته است که هر که دو خصلت دارد، یکى کبر و دوم بدعت، چیزى از این علم بر وى گشاده نشود. و گفته‏ اند: هر که دنیا دوست بود و بر هوى [هوای نفس] مصرّ، به حقیقت این علم نرسد، و روا که‏ در دیگر علمها محقّق شود. و کمتر عقوبتى منکر آن را آن است که از آن محروم بود. و او علم صدّیقان و مقرّبان است، و عبارت است از نورى که در دل پیدا آید، چون از صفات نکوهیده پاک شود. تا به حدى که حاصل شود وى را معرفت حقیقى به ذات حق تعالى، و صفات تامّات و افعال او، و حکمت او در آفریدن آخرت و دنیا، پس ما به علم مکاشفه، آن مى‏خواهیم که پرده بر خیزد تا حق صریح روشن شود و معنى علم آخرت علمی است به کیفیت زدودن این آینه از این پلیدیها که حجاب است از حق تعالى، از دانستن صفات و افعال وى، و پاکیزه کردن و صافى گردانیدن آن به باز بودن از شهوات باشد، و اقتدا به پیغامبران در کل احوال. پس بر اندازه آن چه حجاب از دل باز شود و دل در برابر حق بود، حقیقتها در وى بدرفشد. و این آن علمهاست که در کتب ننویسند. و کسى که حق تعالى وى را آن نعمت دهد نگوید از آن، مگر بر اهل آن. هر آینه بعضى از علمها چون چیزى پوشیده است که جز اهل معرفت آن را ندانند، و چون آن را بگویند جز فریفتگان به خداى- عز و جل- آن را منکر نشوند، پس عالمى را که حق تعالى علمى به وى داده است حقیر مدارید که حق تعالى وى را حقیر نداشته است، چون علم به وى داده است.( غزالی، ابوحامد محمد، خوارزمی، ترجمه احیاء علوم الدین، ایران، تهران، نشر علمی و فرهنگی، چاپ ششم،1386ش، ج1، صص 59-61 با تلخیص).


سخنی در باب علم مکاشفه.

مکاشفه‏ عبارت از دریافت اسرار حقایق است بدون واسطه و حجاب علم‏، یعنى مشاهده و شهود اسرارى که در عالم اعیان ثابته هستند.مکاشفه‏ عبارت از دریافت اسرار حقایق است بدون واسطه و حجاب علم‏، یعنى مشاهده و شهود اسرارى که در عالم اعیان ثابته هستند پس علوم و اسرارى که بوسیله مکاشفه علمى براى بعضى حاصل مى‏ شود داخل در این باب نیست و آن را کشف صورى نامند و همه اهل ملل مى‏ توانند داراى این مکاشفه باشند. و آن چند درجه دارد: درجه اولى مکاشفه ‏ایست که دلالت بر تحقیق صحیح نماید، پس اگر مکاشفه مستمر و دائمى باشد، درجه دوم است و اگر گاه به ‏گاه واقع شود مکاشفه درجه اولى است. مکاشفه در درجه سوم عبارت از مکاشفه عین و حقیقت است نه مکاشفه علمى و مکاشفه حالى و آن بسبب واردات و تنزلات و تجلیات حاصل گردیده و حجاب علم را از بین بردارد، و خاصیت و اثر این مکاشفه از بین رفتن کلیه بقایاى رسوم و آثار است و علامت آن اینست که براى عارف مشاهده پیوسته در عظمت حق حیرت و سرگردانى پیش آید و این از آثار محبت و ولایت ولى است و نهایت این مکاشفه، مشاهده است‏.( بابا طاهر عریان/ سید علی همدانی/ خواجه عبدالله انصاری، مقامات عارفان، 1370ش، ج1، ص 226).
 

بیشتر بخوانید: نظر حکمای مشاء در خصوص مکاشفه


رؤیای صادقه؛ مکاشفه؛ خلسه؛ اضغاث احلام.

چون نفس ناطقه انسانى بنفوس فلکى و عقول مجرّده اتّصال یافت پرتو نقوش در وى مرتسم مى ‏گردد و بحوادث آینده علم پیدا مى ‏کند و این معنى هم در عالم خواب دست مى‏ دهد و هم در عالم بیدارى. آنچه در خواب باشد رؤیاى صادقه گویند و آنچه در بیدارى دست دهد مکاشفه‏ نامند.حکماى مشّائى گویند تمام جزئیّات حوادث که در این عالم واقع مى‏شود در عالمى نورانى‏تر که از آن بعقول مجرّده عبارت کنند و همچنین در نفس کلیّه فلکیّه بوجه کلّى موجود است. و نیز همه حوادث و وقایع به هیئات و کیفیّات جزئیّه در نفوس منطبعه فلکى وجود دارد. و معتقدند که نفوس منطبعه سماوى داراى ادراک جزئیّه ‏اند که مبادى حرکات آنهاست، و حوادث جزئیّه مستند بحرکات فلکیّه است و این قضیّه را از مبانى استدلال خود قرار مى‏ دهند که علم‏ بعلّت مستلزم علم بمعلول است. پس چون نفس ناطقه انسانى بنفوس فلکى و عقول مجرّده اتّصال یافت پرتو نقوش در وى مرتسم مى ‏گردد و بحوادث آینده علم پیدا مى ‏کند و این معنى هم در عالم خواب دست مى‏ دهد و هم در عالم بیدارى. آنچه در خواب باشد رؤیاى صادقه گویند و آنچه در بیدارى دست دهد مکاشفه‏ نامند و آنچه ما بین نوم و یقظه و باصطلاح‏ در حالت غیبت واقع شود خلسه گویند. و نقوشى را که در عالم خواب در نفس مرتسم مى‏ شود اگر معلول امور مزاجى و مادّى باشد نه بواسطه اقتباس از مبادى عالیه آن را اضغاث احلام خوانند.(کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایه، 1381ش، صص 92-93).


علم‏ مکاشفه‏ دانش صدّیقان و مقرّبان است.

علم‏ مکاشفه‏ دانش صدّیقان و مقرّبان است، و آن عبارت از نورانیّتى است که در دل پس از تطهیر و پاکیزه کردن آن از صفات نکوهیده ظاهر مى‏ شود، و بر اثر این روشنى امورى که پیش از آن نام آنها را مى‏ شنیده، و آنها را معانى مجمل و مبهمى مى‏ انگاشته بر او مکشوف مى‏ گردد، و در نتیجه امور مذکور براى او روشن مى ‏شود.علم‏ مکاشفه‏ دانش صدّیقان و مقرّبان است، و آن عبارت از نورانیّتى است که در دل پس از تطهیر و پاکیزه کردن آن از صفات نکوهیده ظاهر مى‏ شود، و بر اثر این روشنى امورى که پیش از آن نام آنها را مى‏ شنیده، و آنها را معانى مجمل و مبهمى مى‏ انگاشته بر او مکشوف مى‏ گردد، و در نتیجه امور مذکور براى او روشن مى ‏شود، تا آنجا که معرفت حقیقى به ذات حق تعالى و صفات کامله و افعال او، حکمت او در آفریدن دنیا و آخرت، سبب مترتّب بودن آخرت بر دنیا، شناخت معناى نبوّت و نبىّ، دانستن معناى وحى، دانستن معناى فرشتگان و شیاطین، چگونگى دشمنى شیطان با انسان، چگونگى ظاهر شدن فرشته بر پیامبران و رسیدن وحى به ایشان، شناخت ملکوت آسمانها و زمین، شناخت دل و چگونگى برخورد سپاه فرشتگان و لشکر شیاطین با آن، دانستن تفاوت میان الهام فرشته و وسوسه شیطان، شناخت آخرت، بهشت، دوزخ، عذاب گور، صراط، ترازو و حساب برایش حاصل مى‏ شود، معناى لقاى پروردگار و نظر بر رخسار کریم او، معناى تقرّب به او و نزول در جوار او، معناى حصول سعادت به سبب همنشینى با ملاء اعلا، مجاورت با فرشتگان و پیامبران همه برایش روشن مى‏ شود، و نیز معناى تفاوت درجات بهشتیان را درک مى‏ کند، تا آنجا که برخى از این بهشتیان بعضى دیگر را مانند ستاره درخشان در فضاى آسمان مى ‏بینند، و چیزهاى دیگرى که شرح آنها به درازا مى ‏انجامد، چه موقعیّت مردمان پس از تصدیق اصل این امور از نظر درک معانى آنها مختلف است‏.(فیض کاشانی، ملا محسن، ترجمه عارف، راه روشن (ترجمه محجة البیضاء)، 1372ش، ج1، صص 142-143).

منابع:
1- جهانگیری، محسن، محی الدین ابن عربی چهره برجسته عرفان اسلامی، ایران، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم، 1375ش.
2- غزالی، ابوحامد محمد، خوارزمی، ترجمه احیاء علوم الدین، ایران، تهران، نشر علمی و فرهنگی، چاپ ششم،1386ش.
3- بابا طاهر عریان/ سید علی همدانی/ خواجه عبدالله انصاری، مقامات عارفان، ایران، تهران، کتابخانه مستوفی، چاپ دوم،1370ش.
4- کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایه، ایران، تهران، نشر هما، چاپ اول، 1381ش.
5- فیض کاشانی، ملا محسن، ترجمه عارف، راه روشن (ترجمه محجة البیضاء)، ایران، مشهد، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ اول،1372ش.