تاریخ داستان حوادث پیاپی یا شرح تحول نیست
 
چکیده:
تاریخ، چنانکه اغلب به غلط توصیف شده است، داستان حوادث پیاپی یا شرح تحول نیست. برخلاف دانشمند علوم طبیعی، مورخ با حوادث به معنی دقیق کلمه ابدا سر و کار ندارد. او فقط با حوادثی که تجلی برونی افکارند و تا حدی که افکار را بیان می کنند، سروکار دارد.

تعداد کلمات: 1101 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
 
نویسنده: رابین جورج کلینگوود
ترجمه: علی اکبر مهدیان

تاریخ، چنانکه اغلب به غلط توصیف شده است، داستان حوادث پیاپی یا شرح تحول نیست. برخلاف دانشمند علوم طبیعی، مورخ با حوادث به معنی دقیق کلمه ابدا سر و کار ندارد. او فقط با حوادثی که تجلی برونی افکارند و تا حدی که افکار را بیان می کنند، سروکار دارد. در اصل، او تنها با افکار سر و کار دارد؛ به بیان برونی آنها در حوادث فقط به طور گذرا و در حدی توجه دارد که افکاری را که در جستجویشان است، برایش آشکار کنند.
 
از سویی، این افکار بی تردید حوادثی اند که در زمان اتفاق می افتند، اما از آنجا که تنها طریق برای آن که مورخ بتواند آنها را دریابد بازاندیشی آن افکار است، جهتی دیگر هم یافت می شود که نزد مورخ بسیار مهم است و آن این که آنها ابدآ در زمان نیستند. اگر ما امروز می توانیم به قضیه ی فیثاغورث، یعنی این که مربع وتر با مجموع مربع های اضلاع دیگر مثلث قائم الزاویه برابر است، بیندیشیم و آن را اندیشه ای می دانیم که افزودهای دائمی به معرفت ریاضی است، کشف آگوشت که به موجب آن با گسترش کاربردهای قدرت نایب کنسولی و قدرت سالاری می توان سلطنت را به قانون اساسی جمهوری روم پیوند زد، نیز به همان میزان فکری است که پژوهندگان تاریخ روم می توانند فکر کنند که افزودهای دایمی است به اندیشه‌های سیاسی. اگر وایثهد حق دارد مثلث قائم الزاویه را یک موضوع ابدی بخواند، آن عبارت را در مورد قانون اساسی روم و تعدیلی که گوشت در آن به عمل آورد نیز می توان به کار برد. این موضوع ابدی است برای این که با فکر تاریخی در هر زمان می توان آن را فهمید؛ زمان از این حیث تغییری در آن نمی دهد، درست همان طور که مثلث را تغییر نمی دهد. خاصیتی که آن را تاریخی می سازد واقعیت اتفاق افتادن آن در زمان نیست، بلکه واقعیت دانسته شدن آن، بازاندیشی همان فکر، از سوی ماست که وضعیتی را که مورد تحقیق قرار داده ایم به وجود می آورد و به این ترتیب، ما را به فهم آن وضعیت نائل می کند.

   بیشتر بخوانید:  مفهوم یونانی تاریخ

معرفت تاریخی عبارت است از شناخت چیزهایی که ذهن در گذشته انجام داده و در حال انجام مجدد آنهاست؛ تداوم افعال گذشته در حال است. بنابراین، موضوع فکر چیزی خارج از ذهنی که آن را می داند نیست؛ فعالیت فکر است که فقط تا جایی می توان آن را دانست که ذهن دانا بار دیگر آن را فعلیت ببخشد و خودش بداند که دارد چنین میکند. فعالیت هایی که مورخ تاریخ شان را مطالعه می کند، از نظر او منظره ای نیست که تماشایشان کند، بلکه تجربه هایی اند که باید در ذهن خود زنده کند، آنها فقط به این سبب موضوع یا برای او «دانسته» هستند که ذهنی، یا فعالیتهای خود او، هم هستند.
 
به این ترتیب، می توان گفت که جستار تاریخی قوای ذهن مورخ را بر او آشکار می کند. از آنجا که افکاری که مورخ بتواند در ذهن خود باز آفرینی کند تمام چیزی است که او از نظر تاریخی می تواند بداند، واقعیت دانسته شدن آنها به او نشان میدهد که ذهنش قادر است (یا با مطالعهی آنها قادر شده است) از این راه ها بیندیشد، و بر عکس، هرگاه مطالبی تاریخی را غیر قابل فهم بیابد، کشف کرده است که راه هایی هست که او هنوز، یا ابدأ، قادر به تفکر در آنها نیست. برخی مورخان و گاهی همه ی نسل های مورخان، در برخی دوره های تاریخ هیچ چیز قابل فهمی نمی یابند و آنها را اعصار ظلمانی می خوانند؛ اما این قبیل عبارتها چیزی دربارهی خود آن اعصار به ما نمی گویند، اگرچه درباره ی اشخاصی که آنها را به کار می برند خیلی چیزها بازگو می کنند؛ یعنی آنان از بازآفرینی افکاری که برای حیات شان اساسی است ناتوان اند. گفته اند که تاریخ جهان محکمه ی جهان است و درست گفته اند، اما به یک معنا این را همیشه تشخیص نمیدهند. خود مورخ است که در پشت  میز محاکمه قرار می گیرد و در آنجا ذهن خویش را با قوتها و ضعفهایش، با فضائل و رذایلش، افشا میکند.
 معرفت تاریخی عبارت است از شناخت چیزهایی که ذهن در گذشته انجام داده و در حال انجام مجدد آنهاست؛ تداوم افعال گذشته در حال است. بنابراین، موضوع فکر چیزی خارج از ذهنی که آن را می داند نیست؛ فعالیت فکر است که فقط تا جایی می توان آن را دانست که ذهن دانا بار دیگر آن را فعلیت ببخشد و خودش بداند که دارد چنین میکند. فعالیت هایی که مورخ تاریخ شان را مطالعه می کند، از نظر او منظره ای نیست که تماشایشان کند، بلکه تجربه هایی اند که باید در ذهن خود زنده کند، آنها فقط به این سبب موضوع یا برای او «دانسته» هستند که ذهنی، یا فعالیتهای خود او، هم هستند.
دانش تاریخی فقط راجع به گذشته ی دور نیست. اگر با دانش تاریخی مان فکر حمورابی و شن را باز می آفرینیم و به این ترتیب دوباره کشف می کنیم، به همان طریق فکر دوستی را که به ما نامه می نویسد، یا بیگانه ای را که از این سمت خیابان به آن سمت می رود، کشف می کنیم. همچنین لازم نیست مورخ یک شخص باشد و موضوع تجسس او شخص دیگر. فقط با تفکر تاریخی است که من می توانم با خواندن آن چه ده سال قبل نوشته ام کشف کنم که آن وقت چه فکر می کرده ام، یا با تأمل دربارهی فعلی که پنج دقیقه قبل از من سر زد (و چون فهمیدم چه کرده ام که باعث تعجب من شده) کشف کنم در آن وقت چه فکری داشته ام. به این معنی، همه ی دانش ذهن تاریخی است. تنها طریقی که می توانم ذهن خود را بشناسم این است که یک کار ذهنی انجام بدهم و بعد ببینم چه کاری انجام داده ام. اگر من بخواهم بدانم دربارهی فلان موضوع چه فکر میکنم، سعی می کنم اندیشه هایم را در باره ی آن بر کاغذ یا طور دیگری منظم کنم و بعد که مرتب شدند و تحت قاعده در آمدند، می توانم نتیجه را مثل یک سند تاریخی بررسی کنم و ببینم اندیشه های من به هنگام اشتغال به آن فکر چه بود و اگر از آن خرسند نیستم، می توانم آن را بازآفرینم. ممکن است بخواهم بدانم ذهن من چه قوایی دارد که هنوز کاوش نشده اند. مثلا، آیا من می توانم شعر بگویم یا خیر، باید سعی کنم چند شعر بگویم و ببینم آیا بر من و دیگران تأثیر واقعی دارد یا نه. اگر بخواهم بدانم آدمی نیستم به آن اندازه خوب که امیدوارم، یا به آن حد بد که بیم دارم، باید اعمالی را که انجام داده ام وارسی کنم و بفهمم که واقعا چه بوده اند در غیر این صورت، باید بروم و چند کار تازه انجام بدهم و بعد آنها را بررسی کنم. اینها همه جستارهای تاریخی اند. همه ی آنها با مطالعه ی واقعیاتی که صورت پذیرفته اند، اندیشه هایی که از فکر من گذشته و بیان شده اند و اعمالی که من انجام داده ام پیش می روند. درباره ی آنچه تازه شروع کرده ام و هنوز دارم انجام میدهم، هنوز هیچ حکمی نمی توان صادر کرد.

ادامه دارد..
 
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)

   بیشتر بخوانید:
  گرایش ضدتاریخی اندیشه‌ی یونانی
  تاریخ نگاری سومریان
  تاریخ علم فردنگر