تاریخ نگاه به گذشته (قسمت دوم)
عمل تفکر دانش است و دانش چیزی بیش از شعور بی واسطه است. بنابراین، فرایند دانش جریان صرف شعور نیست. شخصی که شعورش صرفا توالی حالات باشد، صرفنظر از این که این حالات به چه نامی خوانده شوند، به هیچ وجه نمی تواند از هیچ دانشی برخوردار باشد.
تاریخ به عنوان بازآفرینی تجربهی گذشته
چکیده:
عمل تفکر دانش است و دانش چیزی بیش از شعور بی واسطه است. بنابراین، فرایند دانش جریان صرف شعور نیست. شخصی که شعورش صرفا توالی حالات باشد، صرفنظر از این که این حالات به چه نامی خوانده شوند، به هیچ وجه نمی تواند از هیچ دانشی برخوردار باشد.
تعداد کلمات: 1447 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 7دقیقه
عمل تفکر دانش است و دانش چیزی بیش از شعور بی واسطه است. بنابراین، فرایند دانش جریان صرف شعور نیست. شخصی که شعورش صرفا توالی حالات باشد، صرفنظر از این که این حالات به چه نامی خوانده شوند، به هیچ وجه نمی تواند از هیچ دانشی برخوردار باشد.
تعداد کلمات: 1447 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 7دقیقه
نویسنده: رابین جورج کلینگوود
ترجمه: علی اکبر مهدیان
ترجمه: علی اکبر مهدیان
ما با دو ایراد رو به روییم که باید آنها را به نوبت ملاحظه کنیم. گمان می کنم کسی که نخستین ایراد را مطرح می کند نظرش دربارهی تجربه باید چنین چیزی باشد: در هر تجربه، به هر حال تا جایی که به شناخت مربوط باشد، عملی و شیئی ( ابژهای) وجود دارد؛ و دو عمل متفاوت ممکن است دارای یک موضوع واحد باشند. چنانچه من اثر اقلیدس را بخوانم و در آنجا این جمله را بیابم که در مثلث متساوی الساقین زوایای مجاور به قاعده با هم برابرند و اگر آن چه را مورد نظر است بفهمم و تشخیص بدهم که درست است، حقیقتی که تشخیص می دهم یا قضیه ای که تصدیق میکنم، همان حقیقتی است که اقلیدس تشخیص داده، همان قضیه ای است که او تصدیق کرده، اما عمل من در اثبات همان عملی نیست که از او سر زده است. هر یک از این دو واقعیت که آن اعمال به دست اشخاص متفاوت و در زمانهای متفاوت انجام یافته اند، به حد کفایت این را اثبات می کند. بنابراین، عمل من در فهم تساوی زاویه ها احیای عمل او نیست، بلکه اجرای عمل دیگری از همان نوع است و آنچه من از اجرای آن عمل بدانم این نیست که اقلیدس میدانست در مثلث متساوی الساقین زوایای مجاور قاعده با هم برابرند، بلکه این است که صرفا آنها با هم برابرند. برای دانستن این واقعیت تاریخی که اقلیدس میدانست آنها با هم برابرند، من نباید از عمل او رونوشت برابر اصل بردارم، بلکه باید عملی کاملا متفاوت انجام بدهم. فعل این فکر که اقلیدس می دانست آنها با هم برابرند و این مسئله که من چگونه از عهده ی این عمل بر می آیم، با این که بگویم من عمل دانستن اقلیدس را در ذهن خودم تکرار می کنم، ابدأ روشن نمی شود، زیرا اگر منظور از تکرار عمل او فهم همان حقیقت یا تصدیق همان قضیه ای است که او فهمیده یا تصدیق کرده است، بیان خلاف حقیقت است، زیرا قضیهی اقلیدس که «زاویه ها مساوی اند» و قضیهی من مبنی بر این که « اقلیدس می دانست زوایا مساوی اند»، با هم متفاوت اند؛ اگر منظور از تکرار عمل او اجرای دوبارهی همان عمل باشد، بی معنی است، زیرا عمل را نمی توان تکرار کرد.
بیشتر بخوانید: چیزی به نام پیشرفت تاریخی وجود دارد؟
طبق این نظر، رابطهی بین عمل کنونی تفکر من که «زاویه ها مساوی اند» و عمل تفکر پنج دقیقه قبل من، یک رابطهی اختلاف عددی و وحدت نوعی است. دو عمل متفاوت ولی از یک نوع اند. به این ترتیب آنها به یکدیگر شباهت دارند و هر یک از آنها به طور یکسان به عمل اقلیدس شباهت دارد و از این جا نتیجه می شود نظریه ای که ما ملاحظه کرده ایم، موردی از نظریه ی نسخه برداری معرفت است.
ولی آیا این تفسیر از رابطهی بین دو عمل درست است؟ آیا این موردی است که وقتی میگوییم دو شخص یک عمل فکری انجام می دهند یا یک شخص یک عمل را در دو زمان متفاوت انجام می دهد، منظورمان این است که آنان اعمال متفاوتی از یک نوع انجام می دهند؟ فکر میکنم روشن است که منظور ما چنین چیزی نیست و تنها دلیل برای آن که کسی خیال کند منظور ما این است، این خواهد بود که او این پندار را پذیرفته که هرگاه ما میان دو چیز فرق بگذاریم و باز هم بگوییم که آنها یکیاند همان طور که همگان میدانند، زیاد چنین میکنیم منظورمان این است که آنها افراد مختلف یک نوع، نمونه های مختلف یک کل، یا اعضای مختلف یک طبقه اند. پندار این نیست که چیزی از جمله وحدت در اختلاف وجود ندارد کسی باور نخواهد کرد، بلکه این است که فقط یک نوع دارد، به نام وحدت نوعی در اختلاف عددی. بنابراین، نقد این پندار به اثبات این امر باز نمی گردد که این نوع وحدت در اختلاف وجود ندارد، بلکه به اثبات این موضوع باز می گردد که انواع دیگری هم وجود دارند و موردی که ما داریم بررسی می کنیم، یکی از آنهاست.
فرض کنیم پس از پنج ثانیه تفکر در این مورد که «زاویه ها مساویاند»، متفکر به توجه و دقت خود اجازه دهد که سه ثانیه سرگردان بماند و بعد، به همان موضوع باز گردد و دوباره فکر کند «زاویه ها مساوی اند». آیا در این جا دو عمل تفکر داریم، به این سبب که مدتی میان آنها فاصله افتاده است؟ معلوم است که خیر، تنها یک عمل وجود دارد که این بار نه فقط استمرار یافته، بلکه بعد از فترتی احیا شده است. برای این که در این مورد هیچ اختلافی نیست. یک عمل پس از پنج ثانیه ادامه می یابد، فعالیت در ثانیه پنجم درست به همان فاصله ی زمانی از فعالیت ثانیه ی اول جداست که با فعالیتی از نوع دیگر که سه ثانیه ی بعد را اشغال کرده است یا ( اگر ممکن باشد) در آنها هیچ فعالیتی صورت نمی گرفت.
معترض فرضی ما ادعا می کند که تفکر اقلیدس و من یکی نیست، بلکه دوتاست: از نظر تعداد دوتاست، اگر چه نوعا یکی است. همچنین ادعا شده است که عمل تفکر کنونی من مبنی بر این که «زاویه ها مساوی اند» با عمل تفکر پنج دقیقه قبل من که «زاویه ها مساوی اند» در همان رابطه قرار می گیرد. به عقیدهی من، علت این که این موضوع در نزد معترض کاملا مستم به نظر می رسد، این است که پندار او از عمل تفکر چیزی است که در جریان شعور مکانی دارد که وجود آن همان وقوع آن در آن جریان است. همین که وقوع یافت، جریان، آن را به گذشته حمل می کند و هیچ چیز نمی تواند آن را فرا خواند. یکی دیگر از همان نوع ممکن است اتفاق بیفتد، ولی نه عینا همان.
منظور از این عبارت دقیقا چیست؟ فرض کنیم شخصی در مدتی معین، مثلا مجموع پنج ثانیه، فکر کند «زاویه ها مساوی اند»، آیا او یک عمل تفکر انجام میدهد که در سراسر آن پنج ثانیه استمرار می یابد یا این که پنج، ده یا بیست عمل تفکر انجام می دهد که از لحاظ تعداد مختلف، اما از نظر نوع یکسان اند؟ اگر این موضوع درست باشد، در پنج ثانیه چند بار تفکر انجام می گیرد؟ مدعی مجبور است به این پرسش پاسخ بدهد، زیرا اساس نظر او این است که افعال تفکر از نظر تعداد متمایز و بنابراین قابل شمارش اند. همچنین، او نمی تواند جواب را به آینده موکول کند تا بتواند به تحقیقات بیشتر، مثلا در آزمایشگاه روان شناسی، توسل جوید: اگر او تاکنون ندانسته باشد که مبنای تعدد اعمال تفکر چیست، آزمایشگاه روانشناسی نیز هرگز نمی تواند این را به او بیاموزد. اما جواب او هم باید خودسرانه باشد و هم خودش را نقض کند. هیچ دلیلی وجود ندارد که میان وحدت یک عمل تفکر و مدت زمان یک ثانیه یا یک چهارم ثانیه یا هر مدت زمان دیگری، ارتباطی برقرار است. تنها جواب ممکن آن است که عمل تفکر یک عمل مستمر در سراسر پنج ثانیه است و مدعی اگر بخواهد، می تواند به این امر چنین اعتراف کند که این گونه وحدت در عمل مستمر تفکر را «وحدت مداوم» می نامد.
ولی آیا مداوم، در این جا، از مضمون مداومت برخوردار است؟ فرض کنیم پس از پنج ثانیه تفکر در این مورد که «زاویه ها مساویاند»، متفکر به توجه و دقت خود اجازه دهد که سه ثانیه سرگردان بماند و بعد، به همان موضوع باز گردد و دوباره فکر کند «زاویه ها مساوی اند». آیا در این جا دو عمل تفکر داریم، به این سبب که مدتی میان آنها فاصله افتاده است؟ معلوم است که خیر، تنها یک عمل وجود دارد که این بار نه فقط استمرار یافته، بلکه بعد از فترتی احیا شده است. برای این که در این مورد هیچ اختلافی نیست. یک عمل پس از پنج ثانیه ادامه می یابد، فعالیت در ثانیه پنجم درست به همان فاصله ی زمانی از فعالیت ثانیه ی اول جداست که با فعالیتی از نوع دیگر که سه ثانیه ی بعد را اشغال کرده است یا ( اگر ممکن باشد) در آنها هیچ فعالیتی صورت نمی گرفت.
به این ترتیب، این ادعا که نمی شود یک عمل دو بار اتفاق بیفتد، زیرا جریان شعور آن را به دوردست ها حمل می کند، باطل است. بطلان آن ناشی از یک نقض غرض است. تا جایی که تجربه شامل شعور صرف، ادراکات حسی و احساس محض و ساده باشد این ادعا درست است. ولی عمل تفکر ادراک حسی یا احساس صرف نیست. عمل تفکر دانش است و دانش چیزی بیش از شعور بی واسطه است. بنابراین، فرایند دانش جریان صرف شعور نیست. شخصی که شعورش صرفا توالی حالات باشد، صرفنظر از این که این حالات به چه نامی خوانده شوند، به هیچ وجه نمی تواند از هیچ دانشی برخوردار باشد. او نمی تواند گذشته اش را به یاد بیاورد، برای این که حتی اگر بپذیریم که حالات او با قوانین روانشناسی خاصی که طبق فرض برای خودش هم نامعلوم اند، به هم پیوسته باشند) او سوخته شدن را به یاد نمی آورد، فقط از آتش می ترسد. همچنین نمی تواند عالم پیرامون خود را ادراک کند؛ می ترسد، اما چیزی مثل آتش که از آن می ترسد را تمیز نمی دهد. او، یا هر کس دیگر، از این آگاه است که شعورش صرفا توالی حالاتی است که گفته می شود همان است.
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)
ولی آیا این تفسیر از رابطهی بین دو عمل درست است؟ آیا این موردی است که وقتی میگوییم دو شخص یک عمل فکری انجام می دهند یا یک شخص یک عمل را در دو زمان متفاوت انجام می دهد، منظورمان این است که آنان اعمال متفاوتی از یک نوع انجام می دهند؟ فکر میکنم روشن است که منظور ما چنین چیزی نیست و تنها دلیل برای آن که کسی خیال کند منظور ما این است، این خواهد بود که او این پندار را پذیرفته که هرگاه ما میان دو چیز فرق بگذاریم و باز هم بگوییم که آنها یکیاند همان طور که همگان میدانند، زیاد چنین میکنیم منظورمان این است که آنها افراد مختلف یک نوع، نمونه های مختلف یک کل، یا اعضای مختلف یک طبقه اند. پندار این نیست که چیزی از جمله وحدت در اختلاف وجود ندارد کسی باور نخواهد کرد، بلکه این است که فقط یک نوع دارد، به نام وحدت نوعی در اختلاف عددی. بنابراین، نقد این پندار به اثبات این امر باز نمی گردد که این نوع وحدت در اختلاف وجود ندارد، بلکه به اثبات این موضوع باز می گردد که انواع دیگری هم وجود دارند و موردی که ما داریم بررسی می کنیم، یکی از آنهاست.
فرض کنیم پس از پنج ثانیه تفکر در این مورد که «زاویه ها مساویاند»، متفکر به توجه و دقت خود اجازه دهد که سه ثانیه سرگردان بماند و بعد، به همان موضوع باز گردد و دوباره فکر کند «زاویه ها مساوی اند». آیا در این جا دو عمل تفکر داریم، به این سبب که مدتی میان آنها فاصله افتاده است؟ معلوم است که خیر، تنها یک عمل وجود دارد که این بار نه فقط استمرار یافته، بلکه بعد از فترتی احیا شده است. برای این که در این مورد هیچ اختلافی نیست. یک عمل پس از پنج ثانیه ادامه می یابد، فعالیت در ثانیه پنجم درست به همان فاصله ی زمانی از فعالیت ثانیه ی اول جداست که با فعالیتی از نوع دیگر که سه ثانیه ی بعد را اشغال کرده است یا ( اگر ممکن باشد) در آنها هیچ فعالیتی صورت نمی گرفت.
معترض فرضی ما ادعا می کند که تفکر اقلیدس و من یکی نیست، بلکه دوتاست: از نظر تعداد دوتاست، اگر چه نوعا یکی است. همچنین ادعا شده است که عمل تفکر کنونی من مبنی بر این که «زاویه ها مساوی اند» با عمل تفکر پنج دقیقه قبل من که «زاویه ها مساوی اند» در همان رابطه قرار می گیرد. به عقیدهی من، علت این که این موضوع در نزد معترض کاملا مستم به نظر می رسد، این است که پندار او از عمل تفکر چیزی است که در جریان شعور مکانی دارد که وجود آن همان وقوع آن در آن جریان است. همین که وقوع یافت، جریان، آن را به گذشته حمل می کند و هیچ چیز نمی تواند آن را فرا خواند. یکی دیگر از همان نوع ممکن است اتفاق بیفتد، ولی نه عینا همان.
منظور از این عبارت دقیقا چیست؟ فرض کنیم شخصی در مدتی معین، مثلا مجموع پنج ثانیه، فکر کند «زاویه ها مساوی اند»، آیا او یک عمل تفکر انجام میدهد که در سراسر آن پنج ثانیه استمرار می یابد یا این که پنج، ده یا بیست عمل تفکر انجام می دهد که از لحاظ تعداد مختلف، اما از نظر نوع یکسان اند؟ اگر این موضوع درست باشد، در پنج ثانیه چند بار تفکر انجام می گیرد؟ مدعی مجبور است به این پرسش پاسخ بدهد، زیرا اساس نظر او این است که افعال تفکر از نظر تعداد متمایز و بنابراین قابل شمارش اند. همچنین، او نمی تواند جواب را به آینده موکول کند تا بتواند به تحقیقات بیشتر، مثلا در آزمایشگاه روان شناسی، توسل جوید: اگر او تاکنون ندانسته باشد که مبنای تعدد اعمال تفکر چیست، آزمایشگاه روانشناسی نیز هرگز نمی تواند این را به او بیاموزد. اما جواب او هم باید خودسرانه باشد و هم خودش را نقض کند. هیچ دلیلی وجود ندارد که میان وحدت یک عمل تفکر و مدت زمان یک ثانیه یا یک چهارم ثانیه یا هر مدت زمان دیگری، ارتباطی برقرار است. تنها جواب ممکن آن است که عمل تفکر یک عمل مستمر در سراسر پنج ثانیه است و مدعی اگر بخواهد، می تواند به این امر چنین اعتراف کند که این گونه وحدت در عمل مستمر تفکر را «وحدت مداوم» می نامد.
ولی آیا مداوم، در این جا، از مضمون مداومت برخوردار است؟ فرض کنیم پس از پنج ثانیه تفکر در این مورد که «زاویه ها مساویاند»، متفکر به توجه و دقت خود اجازه دهد که سه ثانیه سرگردان بماند و بعد، به همان موضوع باز گردد و دوباره فکر کند «زاویه ها مساوی اند». آیا در این جا دو عمل تفکر داریم، به این سبب که مدتی میان آنها فاصله افتاده است؟ معلوم است که خیر، تنها یک عمل وجود دارد که این بار نه فقط استمرار یافته، بلکه بعد از فترتی احیا شده است. برای این که در این مورد هیچ اختلافی نیست. یک عمل پس از پنج ثانیه ادامه می یابد، فعالیت در ثانیه پنجم درست به همان فاصله ی زمانی از فعالیت ثانیه ی اول جداست که با فعالیتی از نوع دیگر که سه ثانیه ی بعد را اشغال کرده است یا ( اگر ممکن باشد) در آنها هیچ فعالیتی صورت نمی گرفت.
به این ترتیب، این ادعا که نمی شود یک عمل دو بار اتفاق بیفتد، زیرا جریان شعور آن را به دوردست ها حمل می کند، باطل است. بطلان آن ناشی از یک نقض غرض است. تا جایی که تجربه شامل شعور صرف، ادراکات حسی و احساس محض و ساده باشد این ادعا درست است. ولی عمل تفکر ادراک حسی یا احساس صرف نیست. عمل تفکر دانش است و دانش چیزی بیش از شعور بی واسطه است. بنابراین، فرایند دانش جریان صرف شعور نیست. شخصی که شعورش صرفا توالی حالات باشد، صرفنظر از این که این حالات به چه نامی خوانده شوند، به هیچ وجه نمی تواند از هیچ دانشی برخوردار باشد. او نمی تواند گذشته اش را به یاد بیاورد، برای این که حتی اگر بپذیریم که حالات او با قوانین روانشناسی خاصی که طبق فرض برای خودش هم نامعلوم اند، به هم پیوسته باشند) او سوخته شدن را به یاد نمی آورد، فقط از آتش می ترسد. همچنین نمی تواند عالم پیرامون خود را ادراک کند؛ می ترسد، اما چیزی مثل آتش که از آن می ترسد را تمیز نمی دهد. او، یا هر کس دیگر، از این آگاه است که شعورش صرفا توالی حالاتی است که گفته می شود همان است.
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)
بیشتر بخوانید:
پیوسته با دیدی از تاریخ
سعادت ، رفاه یا رضا نتیجهی پیشرفت
فلسفهی تاریخ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}