نگاهی به مفهوم کلی تاریخ (قسمت دوم)
مسلم است که با امتداد عمل عام حافظه در مورد خاص که هر چه به یاد آورده می شود یک عمل تفکر است، بازسازی تاریخ ذهن خود شخص امکان پذیر می شود، آیا نتیجه آن می شود که گذشتهای که به این ترتیب آگاهانه می توان بازآفرید
مفهوم کلی تاریخ از دید رابین کلینگوود
چکیده:
مسلم است که با امتداد عمل عام حافظه در مورد خاص که هر چه به یاد آورده می شود یک عمل تفکر است، بازسازی تاریخ ذهن خود شخص امکان پذیر می شود، آیا نتیجه آن می شود که گذشتهای که به این ترتیب آگاهانه می توان بازآفرید
تعداد کلمات: 1567 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه
مسلم است که با امتداد عمل عام حافظه در مورد خاص که هر چه به یاد آورده می شود یک عمل تفکر است، بازسازی تاریخ ذهن خود شخص امکان پذیر می شود، آیا نتیجه آن می شود که گذشتهای که به این ترتیب آگاهانه می توان بازآفرید
تعداد کلمات: 1567 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه
نویسنده: رابین جورج کلینگوود
ترجمه: علی اکبر مهدیان
ترجمه: علی اکبر مهدیان
چرا مدعی فرضی فکر میکرد عمل تفکر با ذهنی شدن، از عینی بودن باز می ایستد؟ جواب اکنون باید روشن شده باشد. برای این که آنچه او از ذهنیت می فهمید عمل تفکر نبود، بلکه صرفا آگاهی به عنوان جریانی از حالات بی واسطه بود. ذهنیت برای او به معنای ذهنیټ فکر نیست، بلکه فقط ذهنیت احساس یا تجربه ی بی واسطه است. حتی تجربه ی بی واسطه ابژه ای دارد، زیرا در هر احساس چیزی هست که احساس شده و در هر ادراکی حسی چیزی هست که حس شده است. اما در دیدنی رنگ چیزی که ما می بینیم رنگ است، نه عمل رنگ دیدن مان و در احساس سرما چیزی که احساس میکنیم سرماست (صرفنظر از این که سرما دقیقا چیست)، نه فعالیت ناشی از احساس کردن سرما. به این ترتیب، ذهنی برآمده ناشی از یک تجربه ی بی واسطه ذهنیتی خالص یا محض است؛ هیچگاه نسبت به خودش عین نیست: تجربه کردن هیچگاه خودش را به سان تجربه کردن تجربه نمی کند. پس اگر تجربه ای وجود داشت که فکر به کلی از آن کنار گذاشته شده باشد ( این که چنین تجربه ای حقیقت وجود دارد یا نه، خارج از بحث ما است)، عنصر فعال یا ذهنی در آن تجربه هرگز نمی توانست یک ابژه به خودی خود باشد و اگر تمام تجربه کلا از یک نوع بود اصلا و ابدا نمی توانست ابژه باشد. بنابراین، کاری که مدعی می کرد این بود که تمام تجربه را بی واسطه، شعور صرف، و عاری از فکر فرض میکرد. چنانچه منکر این شود و بگوید حضور فکر را به سان عنصری در تجربه کاملا تمیز می دهد، باید پاسخ دهیم که ممکن است آن را به نام تمیز داده باشد، اما در واقع تمیز نداده است. او فقط به مناسبت انتخاب اقلامی در جریان شعور و تفویض عنوان فکر به آنها، مکانی برای فکر یافته است، بی آن که بپرسد مضمون آن چیست. آنچه او فکر می خواند در واقع دقیقا یک نوع تجربه ی بی واسطه است، در حالی که فکر دقیقا از این حیث که هیچگاه تجربه ی بی واسطه نیست با ادراک حسی یا احساس فرق دارد. در تجربه ی بی واسطه ی بینایی، رنگی را می بینیم و فقط با تفکر است که می توانیم بدانیم که خودمان داریم آن را می بینیم و نیز بدانیم آنچه می بینیم چیزی است که نمی بینیم. مثلا، شیئی دور از ما، که پیشتر دیده ایم، نیست و حتی اگر تا جایی برود که این را نیز تشخیص دهیم، باز نتوانسته ایم قدم بعدی را برداریم و دریابیم که ما با تفکر میدانیم که داریم فکر میکنیم.
بیشتر بخوانید: انحطاط غرب
هنوز یک نکته برای اعتراض هست که روشن نشده است. مسلم است که با امتداد عمل عام حافظه به این مورد خاص که هر چه به یاد آورده می شود یک عمل تفکر است، بازسازی تاریخ ذهن خود شخص امکان پذیر می شود، آیا نتیجه آن می شود که گذشته ای که به این ترتیب آگاهانه می توان بازآفرید، تاریخی از آن خود من است؟ آیا چنین به نظر نمی رسد که چون تاریخ به عنوان موردی خاص از حافظه توصیف شده است، هر یک از ما فقط می تواند مورخ فکر خودش باشد؟
برای پاسخ دادن به این پرسش باید در رابطهی بین حافظه و آنچه من، برای تمیز از حافظه، زندگی نامه ی شخصی خواهم خواند، بیشتر کاوش کنیم. زندگی نامه ی شخصی نامی است که من برای روایت تاریخی دقیق گذشتهی خودم به کار می برم. چنانچه هر یک از ما بر آن باشد به تألیف چنین روایتی بپردازد، با دو نوع کار مواجه خواهد شد که یکی از آنها باید پیش از دیگری قرار گیرد. منظورم این نیست که شخص باید یکی را به پایان برساند تا بتواند دیگری را آغاز کند، بلکه فقط این است که در هر قسمت کار یک جانب آن را باید به دست گرفته باشد تا بتواند دیگری را به اجرا در آورد. کار نخست یادآوری است: شخص برای دست یافتن به بینشی از تجربیات گذشته باید در حافظه به جستجو بپردازد و وسایلی چند از جمله خواندن نامه ها و دفاتری که زمانی نوشته است، بازدید از مکانهایی که بعضی حوادث را در ذهنش تداعی میکنند و مانند آنها را برای بر انگیختن آن به کار برد. وقتی که این کار انجام شد، او در پیشگاه ذهن خود چشم اندازی از بخش های مناسب حیات گذشته ی خویش دارد: جوانی را می بیند که تجربیات مختلف را از سر می گذراند و میداند که این جوان خودش بوده است. اکنون کار دوم شروع می شود. نه فقط باید بداند که این جوان خودش بوده است، باید سعی کند که افکار او را دوباره کشف کند. این جا یاد آوری راهنمای فریبکاری است. شخص به یاد می آورد که چگونه شبها در باغچه اش قدم می زد و با فکری کلنجار می رفت؛ بوی گل ها و وزش نسیم در موهایش را به خاطر می آورد، ولی اگر به این تداعیها تکیه کند که به او بگویند فکرش چه بوده است، احتمال فراوان دارد که گمراه شود. احتمالا به این اشتباه خواهد افتاد که فکری را که بعدا به ذهن او آمده است، به جای آن فکر بگیرد. به این ترتیب، سیاستمداران برای نوشتن زندگی نامه های شخصی خود تأثیرات و انفعالات یک بحران را بسیار خوب به یاد می آورند، ولی بعید نیست که هنگام توصیف سیاستی که در آن زمان از آن دفاع می کردند، آن را با اندیشه هایی که در واقع به دوره ی بعدی حیات شغلیشان تعلق داشته است بیالایند. این طبیعی است، زیرا فکر به طور کامل در جریان تجربه تنیده نشده است، به طوری که ما دائما در افکار گذشته ی خود تجدیدنظر و آنها را در آنچه هم اکنون می اندیشیم جذب میکنیم.
هنوز یک نکته برای اعتراض هست که روشن نشده است. مسلم است که با امتداد عمل عام حافظه به این مورد خاص که هر چه به یاد آورده می شود یک عمل تفکر است، بازسازی تاریخ ذهن خود شخص امکان پذیر می شود، آیا نتیجه آن می شود که گذشته ای که به این ترتیب آگاهانه می توان بازآفرید، تاریخی از آن خود من است؟ آیا چنین به نظر نمی رسد که چون تاریخ به عنوان موردی خاص از حافظه توصیف شده است، هر یک از ما فقط می تواند مورخ فکر خودش باشد؟
فقط به یک طریق می توان جلو این گرایش را گرفت. اگر من بخواهم مطمئن باشم که بیست سال قبل فلان فکر در ذهن من وجود داشته است، باید مدرک داشته باشم. آن مدرک باید در دفتری یا نامه ای یا چیزی شبیه آن که من نوشته ام، یا تابلویی که کشیده ام یا عملی که انجام داده ام ثبت شده باشد تا به وضوح آنچه را در ذهن من بوده است افشا کند. فقط با داشتن چنین مدرکی در پیش روی خویش و تفسیر بی غرضانه و صادقانه ی آن می توانم به خودم ثابت کنم که چنان فکر می کرده ام. در صورتی که چنین کردم، گذشته ی خویش را دوباره کشف و این افکار را به عنوان افکار خویش بازآفرینی میکنم و امید می رود که اکنون دربارهی محاسن و معایب آنها بهتر از آن زمان داوری کنم.
حال به یقین درست است که تا کسی نتواند این کار را در مورد خودش انجام بدهد نمی تواند آن را دربارهی کس دیگری انجام بدهد. اگر نگارندهی زندگی نامه ی شخصی بتواند به کمک مدرک افکار گذشته اش را از هم بگشاید که از دیدگاه یادآوری ساده به صورت سردرگم در افکار کنونی اش گره خورده اند و تعیین کند که باید به فلان طریقهها فکر میکرده، اگرچه در آغاز به یاد نمی آورد، مورخ با استفاده از همان نوع عام مدرک می تواند افکار دیگران را کشف کند؛ به تفکر دربارهی آنها در زمان حال بر آید، اگرچه قبلا هیچگاه به آنها نیندیشیده باشد، و این فعالیت را بازآفرینی چیزی بداند که آن اشخاص زمانی اندیشیده اند. ما هرگز نخواهیم دانست گل ها در باغچهی اپیکور چه رایحه ای داشتند، یا نیچه هنگامی که در کوهستان قدم می زد وزش نسیم را بر موهایش چگونه احساس میکرد؛ نمی توانیم به پیروزی ارشمیدس یا کیسه ی ماریوس حیات دوباره بخشیم، ولی مدرک آنچه این افراد فکر می کردند در دست ماست و ما با بازآفرینی این افکار در اذهان خودمان و با تفسیر آن مدرک می توانیم تا جایی که معرفتی وجود دارد، بدانیم افکاری که می آفرینیم متعلق به آنان بوده است. اما این جمله را در دهان مدعی می گذاریم که اگر تجربه را بتوان تکرار کرد، نتیجه همانندی بی واسطه بین مورخ و ادعای موردنظر او خواهد بود. این سزاوار بحث بیشتر است، زیرا اگر ذهن چیزی جز فعالیتهای خود آن نباشد و اگر شناختن ذهن شخصی در گذشته، مثلا توماس بیت، بازآفرینی افکار او باشد، مسلما تا جایی که من مورځ این کار را انجام میدهم، همین طوری تبدیل می شوم به بچت، که این البته محال است.
چرا محال است؟ برای این که بکت بودن یک چیز است، بیت شناختن یک چیز دیگر؛ و هدف مورخ دومی است. اما، جواب این ایراد قبلا داده شده است. به تفسیر نادرست از تمایز بین ذهنیت و عینیت بستگی دارد. در نزد بیت، تا جایی که یک ذهن متفکر به شمار می رفت، بت بودن دانستن این که کت است نیز بود؛ و در نزد من، به همان نشان، پیت بودن آن است که بدانم من بیت هستم. من «همین طوری» بکت نمیشوم، برای این که یک ذهن متفکر هیچگاه «همین طوری» چیزی نیست: فعالیتهای فکر خودش است وهمین طوری» (که معنایش، اگر معنایی داشته باشد، این است که به طور بی واسطه) اینها نیست، زیرا فکر تجربه ی بی واسطهی محض نیست بلکه پیوسته بازتاب خودشناسی، دانش خود شخص به عنوان زندگی کننده در این فعالیتها، است.
ادامه دارد..
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)
برای پاسخ دادن به این پرسش باید در رابطهی بین حافظه و آنچه من، برای تمیز از حافظه، زندگی نامه ی شخصی خواهم خواند، بیشتر کاوش کنیم. زندگی نامه ی شخصی نامی است که من برای روایت تاریخی دقیق گذشتهی خودم به کار می برم. چنانچه هر یک از ما بر آن باشد به تألیف چنین روایتی بپردازد، با دو نوع کار مواجه خواهد شد که یکی از آنها باید پیش از دیگری قرار گیرد. منظورم این نیست که شخص باید یکی را به پایان برساند تا بتواند دیگری را آغاز کند، بلکه فقط این است که در هر قسمت کار یک جانب آن را باید به دست گرفته باشد تا بتواند دیگری را به اجرا در آورد. کار نخست یادآوری است: شخص برای دست یافتن به بینشی از تجربیات گذشته باید در حافظه به جستجو بپردازد و وسایلی چند از جمله خواندن نامه ها و دفاتری که زمانی نوشته است، بازدید از مکانهایی که بعضی حوادث را در ذهنش تداعی میکنند و مانند آنها را برای بر انگیختن آن به کار برد. وقتی که این کار انجام شد، او در پیشگاه ذهن خود چشم اندازی از بخش های مناسب حیات گذشته ی خویش دارد: جوانی را می بیند که تجربیات مختلف را از سر می گذراند و میداند که این جوان خودش بوده است. اکنون کار دوم شروع می شود. نه فقط باید بداند که این جوان خودش بوده است، باید سعی کند که افکار او را دوباره کشف کند. این جا یاد آوری راهنمای فریبکاری است. شخص به یاد می آورد که چگونه شبها در باغچه اش قدم می زد و با فکری کلنجار می رفت؛ بوی گل ها و وزش نسیم در موهایش را به خاطر می آورد، ولی اگر به این تداعیها تکیه کند که به او بگویند فکرش چه بوده است، احتمال فراوان دارد که گمراه شود. احتمالا به این اشتباه خواهد افتاد که فکری را که بعدا به ذهن او آمده است، به جای آن فکر بگیرد. به این ترتیب، سیاستمداران برای نوشتن زندگی نامه های شخصی خود تأثیرات و انفعالات یک بحران را بسیار خوب به یاد می آورند، ولی بعید نیست که هنگام توصیف سیاستی که در آن زمان از آن دفاع می کردند، آن را با اندیشه هایی که در واقع به دوره ی بعدی حیات شغلیشان تعلق داشته است بیالایند. این طبیعی است، زیرا فکر به طور کامل در جریان تجربه تنیده نشده است، به طوری که ما دائما در افکار گذشته ی خود تجدیدنظر و آنها را در آنچه هم اکنون می اندیشیم جذب میکنیم.
هنوز یک نکته برای اعتراض هست که روشن نشده است. مسلم است که با امتداد عمل عام حافظه به این مورد خاص که هر چه به یاد آورده می شود یک عمل تفکر است، بازسازی تاریخ ذهن خود شخص امکان پذیر می شود، آیا نتیجه آن می شود که گذشته ای که به این ترتیب آگاهانه می توان بازآفرید، تاریخی از آن خود من است؟ آیا چنین به نظر نمی رسد که چون تاریخ به عنوان موردی خاص از حافظه توصیف شده است، هر یک از ما فقط می تواند مورخ فکر خودش باشد؟
فقط به یک طریق می توان جلو این گرایش را گرفت. اگر من بخواهم مطمئن باشم که بیست سال قبل فلان فکر در ذهن من وجود داشته است، باید مدرک داشته باشم. آن مدرک باید در دفتری یا نامه ای یا چیزی شبیه آن که من نوشته ام، یا تابلویی که کشیده ام یا عملی که انجام داده ام ثبت شده باشد تا به وضوح آنچه را در ذهن من بوده است افشا کند. فقط با داشتن چنین مدرکی در پیش روی خویش و تفسیر بی غرضانه و صادقانه ی آن می توانم به خودم ثابت کنم که چنان فکر می کرده ام. در صورتی که چنین کردم، گذشته ی خویش را دوباره کشف و این افکار را به عنوان افکار خویش بازآفرینی میکنم و امید می رود که اکنون دربارهی محاسن و معایب آنها بهتر از آن زمان داوری کنم.
حال به یقین درست است که تا کسی نتواند این کار را در مورد خودش انجام بدهد نمی تواند آن را دربارهی کس دیگری انجام بدهد. اگر نگارندهی زندگی نامه ی شخصی بتواند به کمک مدرک افکار گذشته اش را از هم بگشاید که از دیدگاه یادآوری ساده به صورت سردرگم در افکار کنونی اش گره خورده اند و تعیین کند که باید به فلان طریقهها فکر میکرده، اگرچه در آغاز به یاد نمی آورد، مورخ با استفاده از همان نوع عام مدرک می تواند افکار دیگران را کشف کند؛ به تفکر دربارهی آنها در زمان حال بر آید، اگرچه قبلا هیچگاه به آنها نیندیشیده باشد، و این فعالیت را بازآفرینی چیزی بداند که آن اشخاص زمانی اندیشیده اند. ما هرگز نخواهیم دانست گل ها در باغچهی اپیکور چه رایحه ای داشتند، یا نیچه هنگامی که در کوهستان قدم می زد وزش نسیم را بر موهایش چگونه احساس میکرد؛ نمی توانیم به پیروزی ارشمیدس یا کیسه ی ماریوس حیات دوباره بخشیم، ولی مدرک آنچه این افراد فکر می کردند در دست ماست و ما با بازآفرینی این افکار در اذهان خودمان و با تفسیر آن مدرک می توانیم تا جایی که معرفتی وجود دارد، بدانیم افکاری که می آفرینیم متعلق به آنان بوده است. اما این جمله را در دهان مدعی می گذاریم که اگر تجربه را بتوان تکرار کرد، نتیجه همانندی بی واسطه بین مورخ و ادعای موردنظر او خواهد بود. این سزاوار بحث بیشتر است، زیرا اگر ذهن چیزی جز فعالیتهای خود آن نباشد و اگر شناختن ذهن شخصی در گذشته، مثلا توماس بیت، بازآفرینی افکار او باشد، مسلما تا جایی که من مورځ این کار را انجام میدهم، همین طوری تبدیل می شوم به بچت، که این البته محال است.
چرا محال است؟ برای این که بکت بودن یک چیز است، بیت شناختن یک چیز دیگر؛ و هدف مورخ دومی است. اما، جواب این ایراد قبلا داده شده است. به تفسیر نادرست از تمایز بین ذهنیت و عینیت بستگی دارد. در نزد بیت، تا جایی که یک ذهن متفکر به شمار می رفت، بت بودن دانستن این که کت است نیز بود؛ و در نزد من، به همان نشان، پیت بودن آن است که بدانم من بیت هستم. من «همین طوری» بکت نمیشوم، برای این که یک ذهن متفکر هیچگاه «همین طوری» چیزی نیست: فعالیتهای فکر خودش است وهمین طوری» (که معنایش، اگر معنایی داشته باشد، این است که به طور بی واسطه) اینها نیست، زیرا فکر تجربه ی بی واسطهی محض نیست بلکه پیوسته بازتاب خودشناسی، دانش خود شخص به عنوان زندگی کننده در این فعالیتها، است.
ادامه دارد..
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)
بیشتر بخوانید:
مقاومت در برابر اثباتگرایی
ایدهآلیسم لاشلیه
بازسازی تاریخ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}