تفسیر تقلید کورکورانه از نیاکان‏!.

چکیده
فرا گیرى تعلیمات دین اسلام و رساندن آن به دیگران در مسائل فروع دین و لزوم پیروى شنوندگان از آنها "تقلید" است.
تعداد کلمات: 1700/ تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه.


 
نویسنده: حمید حنائی نژاد


قرآن مجید در موارد بسیارى پیروى و تعصب کورکورانه از نیاکان را شدیدا مذمت کرده است و این منطق را که انسان چشم و گوش بسته از پدران خود پیروى کند کاملا مردود مى ‏شناسد. اصولا پیروى از پیشینیان اگر به اینصورت باشد که انسان عقل و فکر خود را دربست در اختیار آنها بگذارد این کار نتیجه ‏اى جز عقب گرد و ارتجاع نخواهد داشت، چرا که معمولا نسلهاى بعد از نسلهاى پیشین با تجربه ‏تر و آگاه ترند.هنگامى که به مشرکان گفته شود از آنچه خدا نازل کرده پیروى کنید مى‏ گویند ما از آنچه پدران و نیاکان خود را بر آن یافتیم پیروى مى‏ کنیم ؛"وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا" [1]. قرآن بلافاصله این منطق خرافى و تقلید کورکورانه از نیاکان را با این عبارت کوتاه و رسا محکوم مى‏ کند:" آیا نه این است که پدران آنها چیزى نمى ‏فهمیدند و هدایت نیافتند"؟! "أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ‏". [2] یعنى اگر نیاکان آنها دانشمندان صاحب نظر و افراد هدایت یافته‏ اى بودند جاى این بود که از آنها تبعیت شود، اما با اینکه مى‏ دانند آنها مردمى نادان و بى سواد و موهوم ‏پرست بودند پیروى آنها چه معنى دارد؟ آیا مصداق تقلید جاهل از جاهل نیست؟! مساله قومیت و تعصبهاى قومى مخصوصا آنجا که به نیاکان مربوط مى‏ شود از روز نخست در میان مشرکان عموما، و در میان غیر آنها غالبا وجود داشته است و تا امروز هم چنان ادامه دارد. ولى خداپرست با ایمان این منطق را رد مى‏ کند و قرآن مجید در موارد بسیارى پیروى و تعصب کورکورانه از نیاکان را شدیدا مذمت کرده است و این منطق را که انسان چشم و گوش بسته از پدران خود پیروى کند کاملا مردود مى ‏شناسد. اصولا پیروى از پیشینیان اگر به اینصورت باشد که انسان عقل و فکر خود را دربست در اختیار آنها بگذارد این کار نتیجه ‏اى جز عقب گرد و ارتجاع نخواهد داشت، چرا که معمولا نسلهاى بعد از نسلهاى پیشین با تجربه ‏تر و آگاه ترند.(مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه،1374ش، ج1، صص 575-576).
 

در زندگى اجتماعى، انسان ناچار از تقلید است‏.

بناى عقلاى عالم بر این است که هر کس باهل خبره در هر فن مراجعه نماید، و حقیقت و واقع این مراجعه، همان تقلید اصطلاحى است که معنایش اعتماد کردن بدلیل اجمالى هر مسئله ‏ایست، که دسترسى بدلیل تفصیلى آن از حد و حیطه طاقت او بیرون است. هم چنان که بحکم فطرتش خود را محکوم می داند، به اینکه در آنچه که در وسع و طاقت خودش است به تقلید از دیگران اکتفاء ننموده، خودش شخصا به بحث و جستجو پرداخته، دلیل تفصیلى آن را بدست آورد. و ملاک در هر دو باب این است که آدمى پیروى از غیر علم نکند، اگر قدرت بر اجتهاد دارد، بحکم فطرتش باید باجتهاد، و تحصیل دلیل تفصیلى، و علت هر مسئله که مورد ابتلاى او است بپردازد، و اگر قدرت بر آن ندارد، از کسى که علم بان مسئله را دارد تقلید کند، و از آنجایى که محال است فردى از نوع انسانى یافت شود، که در تمامى شئون زندگى تخصص داشته باشد، و آن اصولى را که زندگیش متکى بدانها است مستقلا اجتهاد و بررسى کند،محال خواهد بود که انسانى یافت شود که از تقلید و پیروى غیر، خالى باشد، و هر کس خلاف این معنا را ادعا کند، و یا در باره خود پندارى غیر این داشته باشد، یعنى می پندارد که در هیچ مسئله از مسائل زندگى تقلید نمى‏ کند، در حقیقت سند سفاهت خود را دست داده. بله تقلید در آن مسائلى که خود انسان می تواند بدلیل و علتش پى ببرد، تقلید کورکورانه و غلط است، هم چنان که اجتهاد در مسئله ‏اى که اهلیت ورود بدان مسئله را ندارد، یکى از رذائل اخلاقى است، که باعث هلاکت اجتماع مى‏ گردد، و مدینه فاضله بشرى را از هم مى‏ پاشد!. قهرا محال خواهد بود که انسانى یافت شود که از تقلید و پیروى غیر، خالى باشد، و هر کس خلاف این معنا را ادعا کند، و یا در باره خود پندارى غیر این داشته باشد، یعنى می پندارد که در هیچ مسئله از مسائل زندگى تقلید نمى‏ کند، در حقیقت سند سفاهت خود را دست داده. بله تقلید در آن مسائلى که خود انسان می تواند بدلیل و علتش پى ببرد، تقلید کورکورانه و غلط است، هم چنان که اجتهاد در مسئله ‏اى که اهلیت ورود بدان مسئله را ندارد، یکى از رذائل اخلاقى است، که باعث هلاکت اجتماع مى‏ گردد، و مدینه فاضله بشرى را از هم مى‏ پاشد، پس افراد اجتماع، نمى ‏توانند در همه مسائل مجتهد باشند، و در هیچ مسئله ‏اى تقلید نکنند، و نه می توانند در تمامى مسائل زندگى مقلد باشند، و سراسر زندگیشان پیروى محض باشد، چون جز از خداى سبحان، از هیچ کس دیگر نباید اینطور پیروى کرد، یعنى پیرو محض بود، بلکه در برابر خداى سبحان باید پیرو محض بود، چون او یگانه سببى است که سایر اسباب همه باو منتهى می شود. (طباطبائی، موسوی همدانی، ترجمه تفسیر المیزان، 1378ش، ج1، صص 318-319).
 

پیروى از دین تقلید نیست‏!.

اما پیروى از دین تقلید نیست، زیرا دین عبارتست از: مجموعه ‏اى از معارف مربوط به مبدأ و معاد و قوانینى اجتماعى، از عبادات و معاملات که از طریق وحى و نبوت به بشر رسیده، نبوتى که صدقش با برهان ثابت شده و نیز از مجموعه ‏اى اخبار که مخبر، صادق از آنها خبر داده، مخبرى که باز صادق بودنش به برهان ثابت شده است. پیروى چنین دینى پیروى علم است نه خرافات، چون فرض کردیم که به صدق آن مخبر، عالمیم و برهان علمى بر آن داریم، و عجیب اینجا است که این حرف را کسانى مى ‏گویند که خود سراپا تقلیدند و در اصول زندگى و سنن اجتماعى از خوردنى و نوشیدنى و پوشیدنى گرفته تا نکاح و مسکن و غیره، به غیر از تقلید کورکورانه و پیروى هوى و هوس روش دیگرى ندارند، چیزى که هست از آنجا که از کلمه تقلید ننگ دارند، اسم تقلید را برداشته و نام پیروى از سنت و تمدن راقیه بر آن نهاده‏ اند!!.و معلوم است که پیروى چنین دینى پیروى علم است نه خرافات، چون فرض کردیم که به صدق آن مخبر، عالمیم و برهان علمى بر آن داریم، و عجیب اینجا است که این حرف را کسانى مى ‏گویند که خود سراپا تقلیدند و در اصول زندگى و سنن اجتماعى از خوردنى و نوشیدنى و پوشیدنى گرفته تا نکاح و مسکن و غیره، به غیر از تقلید کورکورانه و پیروى هوى و هوس روش دیگرى ندارند، چیزى که هست از آنجا که از کلمه تقلید ننگ دارند، اسم تقلید را برداشته و نام پیروى از سنت و تمدن راقیه بر آن نهاده‏ اند، در نتیجه اسمش برداشته شده ولى رسمش هم چنان باقى است، و لفظش متروک گشته، ولى معنایش هم چنان حکمفرما است، آرى در منطق آقایان (چرخ به عقب بر نمى‏ گردد)، یک شعار علمى و زیر بناى رقاء و تمدن است، ولى "وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى‏ فَیُضِلَّکَ" [3]  زنهار از هوى و هوس پیروى مکن که گمراهت مى‏ کند)، یک شعار کهنه و سخنى خرافى و کهنه است.(همان، ج1، صص 641-642 با اندکی تلخیص).
 

علما گفته ‏اند: ما تقلید را تنها در فروع دین و مسائل عملى جایز مى‏ دانیم، نه در اصول عقاید!.

محقّقان سنّى و شیعه گفته‏ اند: اگر تقلید، تصدیق قطعى و مطابق با واقع را درپى داشته باشد، صحیح خواهد بود؛ زیرا هدف همین است و اجتهاد [در اصول دین‏] نه شرط ایمان و تصدیق است و نه جزء آن، بلکه تنها وسیله است، نه هدف. این نظریه حقّ است، چراکه معیار در اصول عقاید، ایمان درست و مطابق با واقع است.علما گفته ‏اند: ما تقلید را تنها در فروع دین و مسائل عملى جایز مى ‏دانیم، نه در اصول عقاید، چراکه در فروع دین مقصود تنها، به مورد اجرا گذاردن آنها برطبق فتواى مجتهد است و این امر ذاتا امکان‏پذیر است برخلاف اصول عقاید که هدف، علم و اعتقاد به آنهاست و علم با تقلید جمع نمى ‏شود، چراکه تقلید جهل محض است. به ‏علاوه، اعتقاد یک امر خارج از اراده و اختیار است و تکلیف بدان تعلّق نمى‏ گیرد. محقّقان سنّى و شیعه گفته‏ اند: اگر تقلید، تصدیق قطعى و مطابق با واقع را درپى داشته باشد، صحیح خواهد بود؛ زیرا هدف همین است و اجتهاد [در اصول دین‏] نه شرط ایمان و تصدیق است و نه جزء آن، بلکه تنها وسیله است، نه هدف. این نظریه حقّ است، چراکه معیار در اصول عقاید، ایمان درست و مطابق با واقع است. ازاین‏رو، پیامبر (ص) ایمان هرکس را که به او ایمان مى ‏آورد و به صداقت و نبوت او اطمینان پیدا مى‏ کرد، مى‏ پذیرفت، هرچند وى به مرحله اجتهاد [در اصول عقاید] و به کار بردن نظریه نرسیده بود. امّا آیاتى که در مورد نکوهش پیروى از پدران آمده‏ اند، سیاق این آیات دلالت دارد که مقصود از آنها تقلید از پدران در گمراهى و امور باطل است، نه در حق و هدایت.(مغنیه، محمد جواد، دانش، ترجمه تفسیر کاشف، 1386ش، ج1، ص468).

بیشتر بخوانید: حدیثی در خصوص تقلید از حضرت امام صادق (ع)

هر دانشمندى که محافظت نفس‏  و رعایت دین و مخالفت هَوى‏ و اطاعت فرمان خدا نماید عوامّ باید متابعت او کنند.

در تفسیر [منسوب به] امام حسن عسکرى (ع) ذیل آیه‏ «وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لا یَعْلَمُونَ الْکِتابَ إِلَّا أَمانِیَّ» [4]  مروى است که شخصى به حضرت امام جعفر صادق (ع) گفت: هرگاه این جماعت یهود ندانند از کتاب [تورات و اسفار خمسه] مگر آنچه را  از علماى خود شنیده باشند و راهى به غیر از این نداشته باشند پس چرا خداى عزّ وجلّ مذمّت ایشان کرده در تقلید نمودن و قبول‏ کردن از علما آنچه گفته ‏اند؟ آیا تفاوتى هست میان عوامّ‏  یهود با عوامّ ما؟ و هرگاه براى ایشان تقلید علما نمودن جایز نباشد براى عوامّ‏  ما نیز تقلید علما جایز نخواهد بود!. حضرت در جواب فرمودند که: میان عوامّ ما و علماى ما و میان عوامّ یهود و علماى ایشان از جهتی فرق است و از جهتی مساویند، امّا آن جهت که مساویند  آن است که خداى تعالى‏ عوامّ ما را در تقلید علما مذمّت نموده چنانچه مذمّت عوامّ یهود کرده. و امّا از جهتی که میان ایشان فرق است این چنین نیست. سائل گفت: یا ابن رسول اللَّه! این را براى من بیان کن تا متوجه شوم. حضرت فرمودند که: عوامّ یهود علماى خود را شناخته بودند به دروغگویىِ صریح و به حرام خوردن و رشوه گرفتن و به اینکه حکم خدا را از طریقى که مى ‏بایست تغییر مى‏ دادند به سبب التماس بعضى و  به‏ سبب توجّهى که با بعضى مى ‏داشتند و به سبب رشوه ‏اى که از بعضى مى‏ گرفتند. و شناخته بودند ایشان را که مرتکب حرامها مى‏ شدند. هم‏چنین‏  عوامّ امّت‏  ما هرگاه بشناسند  علما را به فسق ظاهر و تعصّب شدید و به حرص بر متاع دنیا و حرام آن، پس هرکه از عوامّ ما تقلید این نوع علما نماید مثل جماعت یهود خواهد بود که خداى عزّ وجلّ مذمّت ایشان را کرده به سبب تقلیدى که علماى فاسق را مى ‏نمودند. امّا هر دانشمندى که محافظت نفس‏  و رعایت دین و مخالفت هَوى‏ و اطاعت فرمان خدا نماید عوامّ را مى ‏رسد که متابعت او بکنند.و این را دانسته بودند که هرکه این کارها را مى‏ کند فاسق است و جایز نیست تصدیق او نمودن در آنچه‏ به خداى عزّ وجلّ یا به‏ پیغمبران نسبت دهد. و خداى عزّ وجلّ از براى همین ایشان را مذمّت کرده که تقلید کسى مى‏ کردند که مى ‏شناختند و مى ‏دانستند که خبر او را قبول نباید کرد و آنچه نقل کند تصدیق نباید نمود. و واجب است بر عوامّ ایشان تا  خود فکر کنند در امر پیغمبر ما (ص) از براى آنکه دلایل آن حضرت ظاهرتر  از آن بود که پنهان تواند بود و مشهورتر از آن بود که بر ایشان ظاهر نباشد. هم‏چنین‏  عوامّ امّت‏  ما هرگاه بشناسند  علما را به فسق ظاهر و تعصّب شدید و به حرص بر متاع دنیا و حرام آن، پس هرکه از عوامّ ما تقلید این نوع علما نماید مثل جماعت یهود خواهد بود که خداى عزّ وجلّ مذمّت ایشان را کرده به سبب تقلیدى که علماى فاسق را مى ‏نمودند. امّا هر دانشمندى که محافظت نفس‏  و رعایت دین و مخالفت هَوى‏ و اطاعت فرمان خدا نماید عوامّ را مى ‏رسد که متابعت او بکنند. و این چنین دانشمندى نمى‏ باشد مگر بعضى از علماى شیعه نه همه ایشان. (فیض کاشانی، ملا محسن، ترجمه نورالدین کاشانی، ترجمه الحقائق فی محاسن الأخلاق، 1387ش، صص 98-100 با تلخیص و اندکی تصرف).

پی نوشتها:
[1]. البقره: 170.
[2]. همان.
[3]. ص: 26.
[4]. البقره: 78.
منابع:
1- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ایران، تهران، انتشارات دارالکتب الإسلامیة، چاپ سی و دوم، 1374ش.
2- طباطبائی، موسوی همدانی، ترجمه تفسیر المیزان، ایران، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،چاپ یازدهم، 1378ش.
3- مغنیه، محمد جواد، دانش، ترجمه تفسیر کاشف، ایران، قم، مؤسسه بوستان کتاب، چاپ دوم،1386ش.
4- فیض کاشانی، ملا محسن، ترجمه نورالدین کاشانی، ترجمه الحقائق فی محاسن الأخلاق، ایران، تهران، انتشارات مدرسه عالی شهید مطهری، چاپ اول، 1387ش.