دیگاه لئوی کبیر در باره‌ی مسیحیت
 
چکیده:
بدعت ائوتوخسی چهارمین و آخرین بدعت از بدعتهای دوران اولیه کلیسا، در مورد شخصیت عیسی مسیح است. آریوس الوهیت حقیقی او را انکار کرد. آپولیناریس انسانیت کامل او را انکار نمود.
 
تعداد کلمات: 1088 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
 
نویسنده: تونی لِین  
ترجمه: روبرت آسریان
 
لئو بین سالهای ۴۴۰ تا ۴۶۱ اسقف روم بود که یکی از بزرگترین پاپ ها محسوب می شود و اغلب «لئوی کبیر» نامیده می شود. وی شخصیتی پر صلابت و نیرومند داشت. در سال ۴۵۲ وی شخصا آتیلا رهبر هونها را تشویق کرد که از حمله به روم صرف نظر کند. سه سال پس از آن، هنگامی که واندالها ۲ روم را تصرف کردند، وی بسیار تلاش کرد تا از تخریب شهر و کشتار مردم جلوگیری کند. لئو به سبب تعلیم خود در مورد شخصیت عیسی مسیح و نیز مقام پاپی در روم مشهور شده است. تعلیم او در مورد عیسی مسیح در کتاب او تحت عنوان توم مکتوب شده که در واکنش به نظریه های بدعت آمیز ائوتوخس به نگارش درآمده است.
 
بدعت ائوتوخسی چهارمین و آخرین بدعت از بدعتهای دوران اولیه کلیسا، در مورد شخصیت عیسی مسیح است. آریوس الوهیت حقیقی او را انکار کرد. آپولیناریس انسانیت کامل او را انکار نمود. نستوریوس متهم به این بود که عیسی را به دو شخص مجزا؛ یعنی کلمه خدا و عیسای انسان، تفکیک کرده است. ائوتوخس متهم به این بود که در طبیعت الهی و انسانی مسیح را همچو یک طبیعت با هم مختلط کرده و آمیزه ای از این دو به وجود آورده است. اگر رنگ آبی با رنگ زرد ترکیب شود، رنگ سبز به دست خواهد آمد که نه آبی است و نه زرد. به همین شکل نیز ائوتو خس متهم بود که عیسی مسیح را آمیزهای درهم از طبیعت های الهی و انسانی می داند؛ یعنی مقوله ای که نه خدا بود و نه انسان بلکه آمیزه ای از هر دو و در واقع طبیعتی جدید محسوب می شد.

  بیشتر بخوانید :   آگوستین پدر الاهیات لاتین

ائو تو خس راهبی سالخورده و بسیار محترم در قسطنطنیه بود. در سال ۴۴۸ وی متهم به داشتن افکار بدعت آمیز شد و اسقف وقت قسطنطنیه، فلاویان ۳، مجبور شد او را محاکمه کند. نتیجه محاکمه، محکوم شدن او بود. جرم وی این بود که در طبیعت مسیح را با هم مخلوط کرده و تصویر نادرستی از اتحاد این دو طبیعت ارائه داده است. اما این بحث نیز مطرح است که افکار ائوتوخس به شکل نادرستی درک شده اند و او به عمد شخصی بدعتکار نبوده است. در این زمان دیوسکوروس که از سال ۴۴۴ اسقف اسکندریه بود، وارد معرکه شد. وی بی میل نبود که در این مناقشه ها طرف ائوتوخس را بگیرد و بدین سان از الگوی عمویش سیریل “ پیروی کرد. ائوتوخس به دیوسکوروس متوسل شد و دیوسکوروس نیز از امپراتور خواست تا ترتیب برگزاری شورایی را فراهم کند. این شورا در سال ۴۴۹ در افسس برگزار شد. این شورا به یک معنا پاسخی به شورای افسس * بود؛ اما بین این دو شورا تفاوتی اساسی وجود داشت. این بار کلیسای غرب، که لئو نماینده آن محسوب می شد، به جای حمایت از کلیسای اسکندریه، از کلیسای قسطنطنیه حمایت می کرد. اما شورا، عمدتا توسط دیوسکوروس کنترل می شد که نفوذ خود را توسط مقام های سلطنتی اعمال می کرد. در این شورا اجازه داده نشد تا نوشته لئو تحت عنوان توم خوانده شود. از ائو تو خس اعاده حیثیت شد و اسقفان برجسته انطاکیه (که تئودورت هم جزو آنان بود) از مقام خود خلع شدند. اسقف قسطنطنیه، فلاویان، نیز چند روز پس از اینکه رفتاری خشن و ناپسند با او در پیش گرفته شد، جان سپرد.
 بدعت ائوتوخسی چهارمین و آخرین بدعت از بدعتهای دوران اولیه کلیسا، در مورد شخصیت عیسی مسیح است. آریوس الوهیت حقیقی او را انکار کرد. آپولیناریس انسانیت کامل او را انکار نمود. نستوریوس متهم به این بود که عیسی را به دو شخص مجزا؛ یعنی کلمه خدا و عیسای انسان، تفکیک کرده است. ائوتوخس متهم به این بود که در طبیعت الهی و انسانی مسیح را همچو یک طبیعت با هم مختلط کرده و آمیزه ای از این دو به وجود آورده است. اگر رنگ آبی با رنگ زرد ترکیب شود، رنگ سبز به دست خواهد آمد که نه آبی است و نه زرد.
اسقفان خلع مقام شده انطاکیه، به لئو متوسل شدند که خودش نیز با تصمیمات شوراکام مخالف بود. وی به این شورا «شورای سارق» نام داد که این شورا در تاریخ به همین نام معروف شد. لئو به تصمیم های شورا اعتراض کرد، ولی او در شرق عملا قدرتی نداشت. دیوسکوروس بر امپراتور نفوذ داشت و اسقف جدید قسطنطنیه نیز از طرفداران او بود. بنابراین اوضاع به همان ترتیبی که بود باقی می ماند. اما در جولای ۴۵۰ میلادی، امپراتور از اسب خود سقوط کرد و جان سپرد. امپراتور جدید، مارسیان بیشتر به سوی مکتب الاهیاتی انطاکیه تمایل داشت و دستور تشکیل شورای کلسدونه را صادر کرد.
 
توم به قلم لئو، تعلیم کلیسای غرب را در مورد مسیح شناسی از گذشته تا زمان خودش، در خود گرد آورده بود. درک لئو ازشخصیت عیسی مسیح بر اساس درک او از «نجات» شکل گرفته بود. عیسی مسیح برای اینکه ما را نجات بدهد باید هم انسان و هم خدا باشد. انسانیت او باید به استثنا وجود عنصر گناه «از هر جهت به شکل انسانیت ما باشد». مطابق این نگرش، مسیح دارای دو طبیعت الاهی و انسانی بود. لئو بر خلاف دیدگاه ائو تو خس بر این موضوع تأکید داشت که «هر یک از طبایع مسیح ویژگی های خود را بی کم و کاست حفظ می کنند.» عیسی گرسنه شد اما پنج هزار نفر را سیر کرد. جنبه نخستین، بیانگر انسانیت وی و جنبه دوم بیانگر الوهیت مسیح است. او در مقام انسان برای مرگ دوست خود ایلمازر" گریست، اما در مقام خدا او را از مردگان برخیزانید. او یک شخصیت داشت و این حقیقت باید به گونه ای درک شود که تمایز بین دو طبیعت در شخصیت مسیح در نظر گرفته شود و نباید طبیعت سومی را که ترکیبی از این دو طبیعت است اما هیچ کدام نیست، در نظر گرفت. لئو کمتر از در زمان طئیو، عناد گاوهای مسیحی با تاثیر پذیری از سبک معماری ای ساخته می شدند که این امر بیانگر قرار گرفتن جهان روحانی محسوب می شدند.
 
سیریل بر وحدتی که در شخصیت عیسی مسیح وجود داشت، تأکید نمود. اما به هر حال، این امر را در تعالیم او می توان مشاهده کرد. این پسر خدا، یعنی اقنوم دوم از تثلیث بود که توسط مریم به دنیا آمد: «خدای تأثر ناپذیر از این امر اکراه نداشت که به انسان تأثرپذیر تبدیل شود.
 
در شورای کلسدون توم لئو خوانده شد و اسقفان فریاد برآوردند: «پطرس توسط لئو سخن گفته است. سیریل نیز همین امر را تعلیم میداد و تعلیم لئو و سیریل یکی است.» از آن زمان به بعد، در مورد این گفته بحث های زیادی صورت گرفته است. اما در مورد یک چیز می توان مطمئن بود؛ لئو و سیریل بی کم و کاست یک چیز را تعلیم نمی دادند. این موضوع جای بحث دارد که آنان یک چیز را تعلیم می دادند که پذیرش نظر یکی هیچ تضادی با پذیرش نظر دیگری ندارد.
 
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1393)

  بیشتر بخوانید :
  شورای واتیکان دوم
  سورن کی‌یرکگارد و تفسیر او از رابطه انسان با خدا
  شورای واتیکان اول