ایمانی که در پی ادراک است (قسمت اول)
آنسلم نخستین عالم الاهی بزرگ قرون وسطا محسوب می شود و از نظر بسیاری، وی بنیانگذار فلسفه مدرسی است. وی اجازه داد که فلسفه نقشی مهم در الاهیات ایفا کند، اما به هر حال، محدودیت هایی نیز برای فلسفه در نظر گرفت.
آنسلم قدیس در جست وجوی اثبات خداوند
چکیده:
آنسلم نخستین عالم الاهی بزرگ قرون وسطا محسوب می شود و از نظر بسیاری، وی بنیانگذار فلسفه مدرسی است. وی اجازه داد که فلسفه نقشی مهم در الاهیات ایفا کند، اما به هر حال، محدودیت هایی نیز برای فلسفه در نظر گرفت.
تعداد کلمات: 990 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
آنسلم نخستین عالم الاهی بزرگ قرون وسطا محسوب می شود و از نظر بسیاری، وی بنیانگذار فلسفه مدرسی است. وی اجازه داد که فلسفه نقشی مهم در الاهیات ایفا کند، اما به هر حال، محدودیت هایی نیز برای فلسفه در نظر گرفت.
تعداد کلمات: 990 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
نویسنده: تونی لِین
ترجمه: روبرت آسریان
ترجمه: روبرت آسریان
آنسلم در حدود سال ۱۰۳۳ میلادی در آثوستای ایتالیا چشم به جهان گشود. وی در سن بیست و شش سالگی، وارد دیر بک در نورماندیه شد که یک دیر بندیکتی بود. پس از گذشت مدت زمانی کوتاه، رییس این دیر، لانفرانک به ریاست دیری دیگر برگزیده شد و آنسلم به جانشینی وی انتخاب شد. زندگی وی را می توان به سه دوره زمانی تقسیم کرد که هر یک از این دورهها، تقریبا پانزده سال طول می کشند. این دوره ها عبارتند از : دوران ورود به بک و اقامت در آن به عنوان یک راهب (۱۰۷۸۱۰۶۳)، دورانی که وی ریاست دیر را بر عهده داشت (۱۰۷۸-۱۰۹۳)، دورانی که وی اسقف کانتربوری بود (۱۱۰۹۰۱۰۹۳)، علاوه بر این به جانشینی لانفرانک انتخاب شد. آنسلم با چند پادشاه انگلیسی در مورد مسئله استقلال کلیسای انگلستان از پادشاه و نقش پاپ در این سرزمین، درگیر شد. در نتیجه بخش اعظم دورانی که وی اسقف کانتربوری بود، در خارج از انگلستان و در تبعید سپری شد.
آنسلم نخستین عالم الاهی بزرگ قرون وسطا محسوب می شود و از نظر بسیاری، وی بنیانگذار فلسفه مدرسی است. وی اجازه داد که فلسفه نقشی مهم در الاهیات ایفا کند، اما به هر حال، محدودیت هایی نیز برای فلسفه در نظر گرفت. از نظر او، محتوای ایمان مسیحی مکاشفة الاهی است و نه فلسفه. اما متألهی که ایمان دارد می تواند با استفاده از عقل خود، جستجو و تفحص کند تا آنچه را به آن ایمان دارد، به شکل کامل تری درک کند. عقل می تواند منطقی بودن و انسجام آموزۀ مسیحیت را نشان دهد. آنسلم از روش آوگوستین که همانا ایمان در پی ادراک» بود، پیروی می کرد.
بیشتر بخوانید : رویکرد مسیحیان درباره مصلوب شدن عیسی مسیح
آنسلم این روش را در سه اثر مهم خود دنبال کرد. در کتاب مونولوگیون (۱۰۷۷)، که نام اصلی آن نمونه ای از تفکر بر بنیان ایمان است، وی دلیلی برای وجود خدا ارائه می دهد. از نظر آنسلم، این امر که ما می توانیم درجاتی از نیکی را تشخیص بدهیم به معنای این است که خیر مطلقی وجود دارد که ما با توجه به آن، نیکویی های دیگر را می سنجیم:
همه نیکویی های دیگر (جدا از نیکویی مطلق) به واسطه وجود به جز خودشان نیکو هستند، و این وجود (نیکویی مطلق) به تنهایی و به خودی خود نیکو است. تنها این وجود است که به خودی خود و به شکلی مطلق نیکو است. این وجود بدین معنی، مطلق است چون از همه موجودات متعالی تر است. این نیکویی با نیکویی های دیگر مساوی نیست یا کمی از آنان برتر نیست، بلکه نیکویی مطلق است. این نیکویی همچنین به شکلی مطلق عظیم است. بنابراین، وجودی هست که به شکلی مطلق، نیکو و عظیم می باشد؛ یعنی بالاتر از همه موجودات قرار گرفته است. (مونولوگیون ۱ )
آنسلم نخستین عالم الاهی بزرگ قرون وسطا محسوب می شود و از نظر بسیاری، وی بنیانگذار فلسفه مدرسی است. وی اجازه داد که فلسفه نقشی مهم در الاهیات ایفا کند، اما به هر حال، محدودیت هایی نیز برای فلسفه در نظر گرفت. از نظر او، محتوای ایمان مسیحی مکاشفة الاهی است و نه فلسفه. اما متألهی که ایمان دارد می تواند با استفاده از عقل خود، جستجو و تفحص کند تا آنچه را به آن ایمان دارد، به شکل کامل تری درک کند. عقل می تواند منطقی بودن و انسجام آموزۀ مسیحیت را نشان دهد. آنسلم از روش آوگوستین که همانا ایمان در پی ادراک» بود، پیروی می کرد.
این هستی، خداست. استدلال آنسلم بر اساس این نگرش افلاطونی استوار است که امر «کلی» از تجلیات جزئی آن واقعی تر است؛ بنابراین، ممثل انسانیت واقعی تر از یک فرد خاص همچون آنسلم خواهد بود. بدین سان، ممثل نیکویی واقعی تر از تجلیات جزئی آن در زندگی یک شخص نیکوست. این نگرش در زمان آنسلم نگرشی پذیرفته شده بود، ولی امروزه بسیاری از اشخاص، خیر را آرمانی انتزاعی می دانند، نه که حقیقتا حیات دارد.
استدلالی که در مونولوگیون مطرح شده بود، استدلالی نوین و بدیع نبود. آوگوستین استدلالی مشابه را مطرح کرده بود. در سال ۱۰۷۸ آنسلم دیدگاه های جدیدی را در کتاب پروسلوگیون مطرح می سازد که نام اصلی آن ایمان در پی ادراک است. در ابتدا او از موضع یک ایماندار سعی می کند تا آنچه را از قبل به آن ایمان دارد، درک کند:
ای خداوند، من تلاش نمی کنم به عمق وجود والای تو نفوذ کنم؛ زیرا ادراک من قادر بر چنین کاری نیست. اما من مشتاقم تا حدی حقیقت تو را درک کنم که قلب من به آن ایمان دارد و بدان عشق می ورزد. زیرا من در پی این نیستم که بفهمم و ایمان آورم، بلکه من ایمان دارم تا بتوانم بفهمم. ایمان من به این دلیل است که تا ایمان نداشته باشم نمی توانم درک کنم. (پروسلوگیون ۱ )
در این کتاب، آنسلم برهان وجود شناختی خود را که بسیار مشهور است، در مورد اثبات وجود خدا ارائه میدهد. خدا در این کتاب به عنوان «آنچه بزرگتر از آن نمی توان تصور کرده یا به عبارت ساده تر «بزرگترین هستی قابل تصور» تعریف می شود. این هستی باید باشد. اگر این هستی، وجود نداشته باشد از وجودی مشابه که وجود دارد و بنابراین، «بزرگترین هستی قابل تصور نیست، در مرتبه پایین تری قرار دارد.
بنابراین، اگر «بزرگترین هستی قابل تصور» فقط در وهم و تصور وجود داشته باشد، پس امکان دارد که بتوان یک هستی بزرگ تر از «بزرگترین هستی قابل تصور» را طرح ریزی کرد. اما چنین امری ناممکن است. بنابراین، در وجود بزرگ ترین هستی قابل تصور» شکی نیست و این وجود نه فقط در تصور، بلکه در واقعیت نیز موجود است. همچنین در مورد هستی این وجود می توان آنقدر مطمئن بود که عدم وجود آن را نمی توان تصور کرد. زیرا ذهن می تواند هستی وجود را تصور کند که عدم وجود آن را نمی توان تصور نمود. بنابراین، اگر بتوان تصور کرد که «بزرگ ترین وجود قابل تصور» نمی تواند وجود داشته باشد، آنچه تصور شده است دیگر «بزرگترین وجود قابل تصور نیست. اما پذیرش چنین امری به معنای پذیرش تناقض است. بنابراین، «بزرگ ترین وجود قابل تصور» مطمئنا وجود دارد و وجود آن به گونه ای است که نمی توان تصور کرد که این وجود، وجود نداشته باشد. و ای خداوند خدا، تو این وجود هستی.» (پروسلوگیون ۲-۳ )
ادامه دارد..
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1396)
همه نیکویی های دیگر (جدا از نیکویی مطلق) به واسطه وجود به جز خودشان نیکو هستند، و این وجود (نیکویی مطلق) به تنهایی و به خودی خود نیکو است. تنها این وجود است که به خودی خود و به شکلی مطلق نیکو است. این وجود بدین معنی، مطلق است چون از همه موجودات متعالی تر است. این نیکویی با نیکویی های دیگر مساوی نیست یا کمی از آنان برتر نیست، بلکه نیکویی مطلق است. این نیکویی همچنین به شکلی مطلق عظیم است. بنابراین، وجودی هست که به شکلی مطلق، نیکو و عظیم می باشد؛ یعنی بالاتر از همه موجودات قرار گرفته است. (مونولوگیون ۱ )
آنسلم نخستین عالم الاهی بزرگ قرون وسطا محسوب می شود و از نظر بسیاری، وی بنیانگذار فلسفه مدرسی است. وی اجازه داد که فلسفه نقشی مهم در الاهیات ایفا کند، اما به هر حال، محدودیت هایی نیز برای فلسفه در نظر گرفت. از نظر او، محتوای ایمان مسیحی مکاشفة الاهی است و نه فلسفه. اما متألهی که ایمان دارد می تواند با استفاده از عقل خود، جستجو و تفحص کند تا آنچه را به آن ایمان دارد، به شکل کامل تری درک کند. عقل می تواند منطقی بودن و انسجام آموزۀ مسیحیت را نشان دهد. آنسلم از روش آوگوستین که همانا ایمان در پی ادراک» بود، پیروی می کرد.
این هستی، خداست. استدلال آنسلم بر اساس این نگرش افلاطونی استوار است که امر «کلی» از تجلیات جزئی آن واقعی تر است؛ بنابراین، ممثل انسانیت واقعی تر از یک فرد خاص همچون آنسلم خواهد بود. بدین سان، ممثل نیکویی واقعی تر از تجلیات جزئی آن در زندگی یک شخص نیکوست. این نگرش در زمان آنسلم نگرشی پذیرفته شده بود، ولی امروزه بسیاری از اشخاص، خیر را آرمانی انتزاعی می دانند، نه که حقیقتا حیات دارد.
استدلالی که در مونولوگیون مطرح شده بود، استدلالی نوین و بدیع نبود. آوگوستین استدلالی مشابه را مطرح کرده بود. در سال ۱۰۷۸ آنسلم دیدگاه های جدیدی را در کتاب پروسلوگیون مطرح می سازد که نام اصلی آن ایمان در پی ادراک است. در ابتدا او از موضع یک ایماندار سعی می کند تا آنچه را از قبل به آن ایمان دارد، درک کند:
ای خداوند، من تلاش نمی کنم به عمق وجود والای تو نفوذ کنم؛ زیرا ادراک من قادر بر چنین کاری نیست. اما من مشتاقم تا حدی حقیقت تو را درک کنم که قلب من به آن ایمان دارد و بدان عشق می ورزد. زیرا من در پی این نیستم که بفهمم و ایمان آورم، بلکه من ایمان دارم تا بتوانم بفهمم. ایمان من به این دلیل است که تا ایمان نداشته باشم نمی توانم درک کنم. (پروسلوگیون ۱ )
در این کتاب، آنسلم برهان وجود شناختی خود را که بسیار مشهور است، در مورد اثبات وجود خدا ارائه میدهد. خدا در این کتاب به عنوان «آنچه بزرگتر از آن نمی توان تصور کرده یا به عبارت ساده تر «بزرگترین هستی قابل تصور» تعریف می شود. این هستی باید باشد. اگر این هستی، وجود نداشته باشد از وجودی مشابه که وجود دارد و بنابراین، «بزرگترین هستی قابل تصور نیست، در مرتبه پایین تری قرار دارد.
بنابراین، اگر «بزرگترین هستی قابل تصور» فقط در وهم و تصور وجود داشته باشد، پس امکان دارد که بتوان یک هستی بزرگ تر از «بزرگترین هستی قابل تصور» را طرح ریزی کرد. اما چنین امری ناممکن است. بنابراین، در وجود بزرگ ترین هستی قابل تصور» شکی نیست و این وجود نه فقط در تصور، بلکه در واقعیت نیز موجود است. همچنین در مورد هستی این وجود می توان آنقدر مطمئن بود که عدم وجود آن را نمی توان تصور کرد. زیرا ذهن می تواند هستی وجود را تصور کند که عدم وجود آن را نمی توان تصور نمود. بنابراین، اگر بتوان تصور کرد که «بزرگ ترین وجود قابل تصور» نمی تواند وجود داشته باشد، آنچه تصور شده است دیگر «بزرگترین وجود قابل تصور نیست. اما پذیرش چنین امری به معنای پذیرش تناقض است. بنابراین، «بزرگ ترین وجود قابل تصور» مطمئنا وجود دارد و وجود آن به گونه ای است که نمی توان تصور کرد که این وجود، وجود نداشته باشد. و ای خداوند خدا، تو این وجود هستی.» (پروسلوگیون ۲-۳ )
ادامه دارد..
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1396)
بیشتر بخوانید :
مریم و آموزه مادر خدا در مسیحیت
نزدیکی و صمیمیت با خدا از راه رنج
مسیحیان و روزگار جدید
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}