مذهب رومانتیک (قسمت اول)
اشلایرماخر در سمت کشیشی دستگذاری شد، بخش اعظم خدمت روحانی اش را در برلین انجام داد. وی علاوه بر خدمت شبانی در یک کلیسای اصلاح شده، در بنیانگذاری دانشگاه برلین نیز مساعدت کرد و در مقام استادی الهیات این دانشگاه مشغول تدریس شد.
فردریک اشلایرماخر
چکیده:
اشلایرماخر در سمت کشیشی دستگذاری شد، بخش اعظم خدمت روحانی اش را در برلین انجام داد. وی علاوه بر خدمت شبانی در یک کلیسای اصلاح شده، در بنیانگذاری دانشگاه برلین نیز مساعدت کرد و در مقام استادی الهیات این دانشگاه مشغول تدریس شد.
تعداد کلمات: 1069 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
اشلایرماخر در سمت کشیشی دستگذاری شد، بخش اعظم خدمت روحانی اش را در برلین انجام داد. وی علاوه بر خدمت شبانی در یک کلیسای اصلاح شده، در بنیانگذاری دانشگاه برلین نیز مساعدت کرد و در مقام استادی الهیات این دانشگاه مشغول تدریس شد.
تعداد کلمات: 1069 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
نویسنده: تونی لِین
ترجمه: روبرت آسریان
ترجمه: روبرت آسریان
فردریک دانیل ارنست اشلایرماخر" در سال ۱۷۶۸ در برسلو، واقع در لهستان کنونی، چشم به جهان گشود. وی فرزند یک کشیش کلیساهای اصلاح شده بود که در ارتش خدمت میکرد. وی در محیطی که نگرش زهدباوری و تعالیم اسپنر بر آن حاکم بود، تربیت یافت و وارد دانشکدهای الهیاتی شد که تعالیم زهدباوری بر آن غالب بود. اما او نمی توانست الهیات سنتی ای را که در این دانشگاه تدریس می شد بپذیرد، بنابراین، برای تکمیل تحصیلات الهیاتی اش به دانشگاه هال رفت. پس از اینکه وی در سمت کشیشی دستگذاری شد، بخش اعظم خدمت روحانی اش را در برلین انجام داد. وی علاوه بر خدمت شبانی در یک کلیسای اصلاح شده، در بنیانگذاری دانشگاه برلین نیز مساعدت کرد و در مقام استادی الهیات این دانشگاه مشغول تدریس شد. وی در هنگام خدمت شبانی خود، سیاستمدار بزرگ پروسی بیسمارک را متقاعد کرد تا برای عضویت در کلیسا آمده شود. اشلایرماخر در سال ۱۸۳۴ چشم از جهان فروبست.
کارل بارت که به درستی گفته است که اشلایرماخر نه تنها بنیانگذار یک مکتب فکری، بلکه بنیانگذار دورانی نوین است. وی نه تنها پایه گذار مکتب الهیاتی لیبرال، بلکه به وجود آورندة الهیات معاصر است. آراء و اندیشه های او در دو اثر مهم وی بیان شده اند که عبارتند از:
۱- مذهب: سخنرانی های خطاب به منکران اندیشمند آن (۱۷۹۹)، این کتاب را می توان آغاز الهیات لیبرال دانست. (از نظر الهیاتی، قرن نوزدهم از سال ۱۷۹۹ آغاز شده و با جنگ جهانی اول پایان می یابد.) اشلایرماخر در این سخنرانی ها سعی داشت تا از مذهب در برابر شک گرایی دفاع کند، اما مفهومی از مذهب که وی از آن دفاع می کرد مفهومی کاملا نوین بود.
۲- کتاب ایمان مسیحی وی اثری برجسته در زمینه الهیات نظام مند است. این اثر، نخستین بار در سال (۲۲-۱۸۲۱) منتشر شد و در سال (۳۱-۱۸۳۰) نسخه تجدیدنظر شد؛ آن منتشر گردید.
بیشتر بخوانید : نزدیکی و صمیمیت با خدا از راه رنج
کتاب مذهب: سخنرانی هایی خطاب به منکران اندیشمند آن ماهیت مذهب را مورد بحث قرار می دهد. تعلیم و تربیت زهدباورانه اشلایرماخر به او آموخته بود که مذهب چیزی بیشتر از الهیات و اخلاقیات صرف، دانش و عمل صرف، و فقط شناخت امر صحیح و عمل به آن است. «زهد و تقوا نمی تواند غریزه ای باشد که در اشتیاق دستیابی به خرده نانهای مابعدالطبیعی و اخلاقی است.» از نظر او مذهب به ساحتی دیگر، یعنی ساحت احساسات تعلق دارد. «مذهب حقیقی حس و شوقی است که برای تجربه کردن نامتناهی وجود دارد.» توضیح و تشریح این سخن اشلایرماخر بسیار اهمیت دارد. وی به وراء ادعای نگرش سنتی زهدباوری گام بر می دارد. از نظر نگرش زهدباوری، مذهب شامل امری افزون» بر شناخت و عمل می شود؛ اما اشلایرماخر بر این باور بود که مذهب امری متمایز » از شناخت و عمل است.
فردریک دانیل ارنست اشلایرماخر" در سال ۱۷۶۸ در برسلو، واقع در لهستان کنونی، چشم به جهان گشود. وی فرزند یک کشیش کلیساهای اصلاح شده بود که در ارتش خدمت میکرد. وی در محیطی که نگرش زهدباوری و تعالیم اسپنر بر آن حاکم بود، تربیت یافت و وارد دانشکدهای الهیاتی شد که تعالیم زهدباوری بر آن غالب بود. اما او نمی توانست الهیات سنتی ای را که در این دانشگاه تدریس می شد بپذیرد، بنابراین، برای تکمیل تحصیلات الهیاتی اش به دانشگاه هال رفت. پس از اینکه وی در سمت کشیشی دستگذاری شد، بخش اعظم خدمت روحانی اش را در برلین انجام داد. وی علاوه بر خدمت شبانی در یک کلیسای اصلاح شده، در بنیانگذاری دانشگاه برلین نیز مساعدت کرد و در مقام استادی الهیات این دانشگاه مشغول تدریس شد.
برای اینکه بر شما کاملا آشکار شود که مهم ترین و اصلی ترین ویژگی مذهب چیست، این ویژگی باید به یکباره از آنچه متعلق به علم یا اخلاقیات است، جدا انگاشته شود... ایده ها و اصول انتزاعی با مذهب بیگانه اند. اگر بخواهیم در مورد ایده ها و اصول انتزاعی مطلبی بگوییم باید آنها را به قلمرو شناخت و آگاهی متعلق بدانیم که بخشی مجزا از زندگی است و از مذهب کاملا متفاوت است. (سخنرانی دوم )
البته گفته فوق بدین معنا نیست که مذهب با شناخت و عمل هیچ ارتباطی ندارد. منظور من این نیست که این دو جدا از یک توانند وجود داشته باشند؛ بدین معنی که برای مثال، یک فرد ممکن است مذهبی داشته باشد و دیندار باشد و در عین حال، از نظر اخلاقی شخص بی بند و باری باشد.» در مقابل، از نظر او مذهب، هم بنیان شناخت و آگاهی و هم بنیان عمل است.
آرزوی داشتن دانشی حقیقی یا عملکردی حقیقی بدون داشتن مذهب، توهمی خیره سرانه و متکبرانه و خطایی موحش است. به راستی انسان چه در زندگی و چه در هنر، چه چیز حقیقتا ارزشمندی را می تواند بیافریند که تحت تأثیر حس وی از نامتناهی به وجود نیامده باشد؟ (سخنرانی دوم )
برای اشلایرماخر مذهب از الهیات مجزاست، اما این دیدگاه به معنای این نیست که الهیات ارزش و اهمیتی ندارد. آموزه ها و اصول ایمانی، همان مذهب نیستند: «آنها برای مذهب و حتی برای انتقال آن نیز ضروری نیستند.» اما از الهیات نمی توان چشم پوشی کرد. و هنگامی که ما در مورد مذهب به «تفکر و تعمق» می پردازیم الهیات به ابزاری مناسب تبدیل می شود. در حالی که مذهب به خودی خود دانش محسوب نمی شود، شکلی از دانش در مورد مذهب وجود دارد که الهیات نامیده می شود. از نظر اشلایرماخر کسانی که به دلیل تاریک اندیشی تنگ نظرانه برخی از عالمان الهی با مذهب به مخالفت برمی خیزند، این نکته را درنیافته اند که الهیات و مذهب دو چیز متفاوت هستند.
رویکرد اشلایرماخر، رویکردی کاملا نوین بود. وی بر روی بینش زهدباوری در مورد نیاز به مذهبی که بتوان آن را تجربه و احساس کرد آنقدر تأکید و تأیید نمود که مذهب فقط در احساس و تجربه خلاصه گشت. از نظر اشلایرماخر، ایمان را نمی توان به معنای پذیرش آموزه ها دانست. بنابراین، آموزه ها را آنگونه که بسیاری تصدیق میکنند به هیچ وجه نمی توان عالی ترین نقطه مذهب دانست و تمام کسانی که می خواهند به محراب مذهب راه یابند، باید آموزه ها را نفی نمایند.» این رویکرد به معنای طرح مفهومی نوین از مسیحیت بود.
تا زمان اشلایرماخر، به الهیات مسیحی به عنوان روایت مکاشفه الهی نگریسته می شد که در کتاب مقدس و سنت کلیسایی، طبیعت یا ترکیب این سه عنصر به درجات متفاوت دیده می شد. اما اشلایرماخر الهیات را به بررسی مذهب و تجربه مذهبی انسان تبدیل کرد. وی برای واژه مکاشفها، معنایی کاملا نوین قائل شد. از نظر او، مکاشفه به تجربه فردی هرکس تبدیل گشت. «هر نوع شهود وهر تجربه اصیل از مکاشفه حاصل می شود... اگر تاکنون هیچ چیز اصیلی در شما به وجود نیامده، هنگامی که این تجربه اصیل در شما پدید آمد، این تجربه برای شما در حکم مکاشفه خواهد بود.» اشلایرماخر شکلی از مسیحیت را مطرح کرد که دیگر، تعالیم کتاب مقدس را به عنوان معیار و هنجار نمی پذیرفت و دیگر به شکلی به معیار و هنجاری برونی وابسته نبود. وی با منفک ساختن کامل مذهب از الهیات، مذهب را از حملات عقلانی شکگرایان رهایی داد، اما به طریقی که گویی به قیمت از دست رفتن محتوا، قالب حفظ شد.
ادامه دلرد..
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1396)
فردریک دانیل ارنست اشلایرماخر" در سال ۱۷۶۸ در برسلو، واقع در لهستان کنونی، چشم به جهان گشود. وی فرزند یک کشیش کلیساهای اصلاح شده بود که در ارتش خدمت میکرد. وی در محیطی که نگرش زهدباوری و تعالیم اسپنر بر آن حاکم بود، تربیت یافت و وارد دانشکدهای الهیاتی شد که تعالیم زهدباوری بر آن غالب بود. اما او نمی توانست الهیات سنتی ای را که در این دانشگاه تدریس می شد بپذیرد، بنابراین، برای تکمیل تحصیلات الهیاتی اش به دانشگاه هال رفت. پس از اینکه وی در سمت کشیشی دستگذاری شد، بخش اعظم خدمت روحانی اش را در برلین انجام داد. وی علاوه بر خدمت شبانی در یک کلیسای اصلاح شده، در بنیانگذاری دانشگاه برلین نیز مساعدت کرد و در مقام استادی الهیات این دانشگاه مشغول تدریس شد.
برای اینکه بر شما کاملا آشکار شود که مهم ترین و اصلی ترین ویژگی مذهب چیست، این ویژگی باید به یکباره از آنچه متعلق به علم یا اخلاقیات است، جدا انگاشته شود... ایده ها و اصول انتزاعی با مذهب بیگانه اند. اگر بخواهیم در مورد ایده ها و اصول انتزاعی مطلبی بگوییم باید آنها را به قلمرو شناخت و آگاهی متعلق بدانیم که بخشی مجزا از زندگی است و از مذهب کاملا متفاوت است. (سخنرانی دوم )
البته گفته فوق بدین معنا نیست که مذهب با شناخت و عمل هیچ ارتباطی ندارد. منظور من این نیست که این دو جدا از یک توانند وجود داشته باشند؛ بدین معنی که برای مثال، یک فرد ممکن است مذهبی داشته باشد و دیندار باشد و در عین حال، از نظر اخلاقی شخص بی بند و باری باشد.» در مقابل، از نظر او مذهب، هم بنیان شناخت و آگاهی و هم بنیان عمل است.
آرزوی داشتن دانشی حقیقی یا عملکردی حقیقی بدون داشتن مذهب، توهمی خیره سرانه و متکبرانه و خطایی موحش است. به راستی انسان چه در زندگی و چه در هنر، چه چیز حقیقتا ارزشمندی را می تواند بیافریند که تحت تأثیر حس وی از نامتناهی به وجود نیامده باشد؟ (سخنرانی دوم )
برای اشلایرماخر مذهب از الهیات مجزاست، اما این دیدگاه به معنای این نیست که الهیات ارزش و اهمیتی ندارد. آموزه ها و اصول ایمانی، همان مذهب نیستند: «آنها برای مذهب و حتی برای انتقال آن نیز ضروری نیستند.» اما از الهیات نمی توان چشم پوشی کرد. و هنگامی که ما در مورد مذهب به «تفکر و تعمق» می پردازیم الهیات به ابزاری مناسب تبدیل می شود. در حالی که مذهب به خودی خود دانش محسوب نمی شود، شکلی از دانش در مورد مذهب وجود دارد که الهیات نامیده می شود. از نظر اشلایرماخر کسانی که به دلیل تاریک اندیشی تنگ نظرانه برخی از عالمان الهی با مذهب به مخالفت برمی خیزند، این نکته را درنیافته اند که الهیات و مذهب دو چیز متفاوت هستند.
رویکرد اشلایرماخر، رویکردی کاملا نوین بود. وی بر روی بینش زهدباوری در مورد نیاز به مذهبی که بتوان آن را تجربه و احساس کرد آنقدر تأکید و تأیید نمود که مذهب فقط در احساس و تجربه خلاصه گشت. از نظر اشلایرماخر، ایمان را نمی توان به معنای پذیرش آموزه ها دانست. بنابراین، آموزه ها را آنگونه که بسیاری تصدیق میکنند به هیچ وجه نمی توان عالی ترین نقطه مذهب دانست و تمام کسانی که می خواهند به محراب مذهب راه یابند، باید آموزه ها را نفی نمایند.» این رویکرد به معنای طرح مفهومی نوین از مسیحیت بود.
تا زمان اشلایرماخر، به الهیات مسیحی به عنوان روایت مکاشفه الهی نگریسته می شد که در کتاب مقدس و سنت کلیسایی، طبیعت یا ترکیب این سه عنصر به درجات متفاوت دیده می شد. اما اشلایرماخر الهیات را به بررسی مذهب و تجربه مذهبی انسان تبدیل کرد. وی برای واژه مکاشفها، معنایی کاملا نوین قائل شد. از نظر او، مکاشفه به تجربه فردی هرکس تبدیل گشت. «هر نوع شهود وهر تجربه اصیل از مکاشفه حاصل می شود... اگر تاکنون هیچ چیز اصیلی در شما به وجود نیامده، هنگامی که این تجربه اصیل در شما پدید آمد، این تجربه برای شما در حکم مکاشفه خواهد بود.» اشلایرماخر شکلی از مسیحیت را مطرح کرد که دیگر، تعالیم کتاب مقدس را به عنوان معیار و هنجار نمی پذیرفت و دیگر به شکلی به معیار و هنجاری برونی وابسته نبود. وی با منفک ساختن کامل مذهب از الهیات، مذهب را از حملات عقلانی شکگرایان رهایی داد، اما به طریقی که گویی به قیمت از دست رفتن محتوا، قالب حفظ شد.
ادامه دلرد..
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1396)
بیشتر بخوانید :
مسیحیان و روزگار جدید
عیسی مسیح، الگوی حقیقی و مشترک میان اسلام و مسیحیت
مسیح پیامبر، الگویی برای گفتوگوی اسلام و مسیحیت
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}