و خدا، خدا باشد (قسمت دوم)
از نظر بارت، کلام مکتوب کتاب مقدس و کلام اعلام شده به خودی خود مکاشفه نیستند؛ بلکه کلمات انسانی خطاپذیری هستند که به مکاشفه خدا اشاره دارند. این دو نوع کلام به عنوان کلام انسانی، محدود و ضعیف هستند، اما هنگامی که خدا بر آن می شود تا توسط آنها سخن بگوید، به کلام خدا تبدیل می شوند.
راست دینی نوین
چکیده:
از نظر بارت، کلام مکتوب کتاب مقدس و کلام اعلام شده به خودی خود مکاشفه نیستند؛ بلکه کلمات انسانی خطاپذیری هستند که به مکاشفه خدا اشاره دارند. این دو نوع کلام به عنوان کلام انسانی، محدود و ضعیف هستند، اما هنگامی که خدا بر آن می شود تا توسط آنها سخن بگوید، به کلام خدا تبدیل می شوند.
تعداد کلمات: 1491 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه
از نظر بارت، کلام مکتوب کتاب مقدس و کلام اعلام شده به خودی خود مکاشفه نیستند؛ بلکه کلمات انسانی خطاپذیری هستند که به مکاشفه خدا اشاره دارند. این دو نوع کلام به عنوان کلام انسانی، محدود و ضعیف هستند، اما هنگامی که خدا بر آن می شود تا توسط آنها سخن بگوید، به کلام خدا تبدیل می شوند.
تعداد کلمات: 1491 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه
نویسنده: تونی لِین
ترجمه: روبرت آسریان
ترجمه: روبرت آسریان
کلام مکشوف شده خدا واقعہ تکلم خدا با انسان و مکشوف شدن او توسط عیسی مسیح است. ولی ما چگونه می توانیم در مورد این واقعه، شناخت کسب کنیم؟ کتاب مقدس؛ یعنی کلام مکتوب خدا» شهادتی در مورد واقعه مکاشفه خداست و شبیه تابلویی است که یک نقاش از رعد و برق بر تابلوی خود نقش می کند. عهد عتیق با صبر و انتظار به عیسی مسیح اشاره دارد، نگارشهای عهد جدید نیز، به او اشاره دارند. عملکرد کتب عهد عتیق و عهد جدید، همانند عملکرد یحیای تعمیددهنده، اشاره کردن به عیسی مسیح است: «اینک برة خدا» (از نخستین روزهای خدمت شبانی بارت، تابلوی گرونوالد از یحیای تعمیددهنده که به مسیح مصلوب اشاره دارد، بر دیوار بالای میز تحریر او آویزان بود.) کلیسا امروزه توسط کلام اعلام شده (که در موعظه، الهیات و آیین های کلیسایی دیده می شود) به کلام مکشوف شده الهی شهادت می دهد. این اعلام باید بر اساس کلام مکتوبه؛ یعنی کتاب مقدس باشد و کلیسا حق ندارد چیز دیگری موعظه کند.
از نظر بارت، کلام مکتوب کتاب مقدس و کلام اعلام شده به خودی خود مکاشفه نیستند؛ بلکه کلمات انسانی خطاپذیری هستند که به مکاشفه خدا اشاره دارند. این دو نوع کلام به عنوان کلام انسانی، محدود و ضعیف هستند، اما هنگامی که خدا بر آن می شود تا توسط آنها سخن بگوید، به کلام خدا تبدیل می شوند. خدا توسط عیسی مسیح با انسان سخن گفته است و کتاب مقدس بر این امر شهادت می دهد. کلیسا این شهادت کتاب مقدس را اعلام می کند. هنگامی که کتاب مقدس خوانده شده با اعلام می گردد، خدا توسط کلام مکتوب و اعلام شده مجددا سخن می گوید. بنابراین، هنگامی که خدا بر آن می شود تا بدین سان عمل نماید، کلام مکتوب و اعلام شده در عمل به آنچه در مورد آن شهادت می دهند تبدیل می شوند؛ یعنی خدا توسط عیسی مسیح با ما سخن می گوید. بنابراین، کتاب مقدس بدین معنی کلام خداست که به مکاشفه خدا در گذشته گواهی میدهد و به مکاشفه خدا در آینده وعده می دهد. این سه شکل کلام خدا، کلام مکشوف، کلام مکتوب، و کلام اعلام شده، از یکدیگر جداناپذیرند، اما در حقیقت یک کلام وجود دارد که به سه شکل دیده می شود؛ این نگرش را می توان با آموزه تثلیث مقایسه کرد.
بیشتر بخوانید : فلسفهی افلاطون برای مردم عامی
از آنجایی که برای بارت، کلام خدا یک واقعه محسوب می شود؛ یعنی چیزی که اتفاق می افتد، او به سادگی نمی تواند کتاب مقدس را کلام خدا بخواند. به عقیده بارت، کتاب مقدس تنها به این معنا کلام خدا محسوب می شود که بر تکلم خدا در گذشته شهادت می دهد و نیز اینکه خدا مجددا توسط آن، امروز نیز سخن می گوید. اغلب از بارت به سبب اینکه کتاب مقدس را کلام خدا نمی داند، انتقاد شده است. اما هنگامی که کلام خدا به عنوان «واقعه تکلم کردن خدا با ما» تعریف شد، دیگر نمی توان به معنای دقیق کلمه، یک واقعه دانست؛ درست همان طور که یک فیل را نمی توان از علائم نقطه گذاری دانست. اما گفتن اینکه این نتایج، از تعریف بارت از «کلام خدا» حاصل می شود به معنای این نیست که حقیقتا بین این دو، تفاوتی واقعی وجود ندارد. در واقع، نگرش بارت اعتراضی بجا و ارزشمند علیه مفهومی کاملا ایستا از کلام خداست که آن را صرف معادل با یک کتاب می داند، اما بارت نیز در جهت مخالف این نگرش، طریق افراط را می پیماید. بار دیگر مثال پیشنهاد ازدواجی را که توسط نامه به یک دختر می شود، مورد بررسی قرار دهیم. به یک معنی، پیشنهاد ازدواج یک واقعه محسوب می شود. هنگامی که این دختر پاکت نامه را می گشاید، این نامه برای او به پیشنهاد ازدواج تبدیل می شود. اگر این نامه هرگز به دست این دختر نرسد، به یک معنا، هرگز به این دختر پیشنهاد ازدواج نشده است. اما به یک معنای دیگر، بدون توجه به اینکه این دختر این نامه را دریافت کند یا خیر، در واقعیت امر، این نامه یک پیشنهاد ازدواج است و حتی پس از مرگ این دختر و کسی که به او پیشنهاد ازدواج کرده، این نامه همچنان پیشنهاد ازدواج باقی می ماند. به همین شکل، کلام خدا، هم واقعه تکلم خدا با ماست و هم مضمون این تکلم که در کتاب مقدس یافت می شود.
کلام مکشوف شده خدا واقعہ تکلم خدا با انسان و مکشوف شدن او توسط عیسی مسیح است. ولی ما چگونه می توانیم در مورد این واقعه، شناخت کسب کنیم؟ کتاب مقدس؛ یعنی کلام مکتوب خدا» شهادتی در مورد واقعه مکاشفه خداست و شبیه تابلویی است که یک نقاش از رعد و برق بر تابلوی خود نقش می کند. عهد عتیق با صبر و انتظار به عیسی مسیح اشاره دارد، نگارشهای عهد جدید نیز، به او اشاره دارند. عملکرد کتب عهد عتیق و عهد جدید، همانند عملکرد یحیای تعمیددهنده، اشاره کردن به عیسی مسیح است: «اینک برة خدا» (از نخستین روزهای خدمت شبانی بارت، تابلوی گرونوالد از یحیای تعمیددهنده که به مسیح مصلوب اشاره دارد، بر دیوار بالای میز تحریر او آویزان بود.)
از نظر بارت، الهیات تنها باید بر اساس کلام خدا به وجود آید و نه بر اساس فلسفه انسانی به همین دلیل بارت در مورد مطالب جلد نخست اصول ایمان مسیحی تجدیدنظر کرد؛ زیرا در ین کتاب تأثیر فلسفه انسانی دیده می شد. بارت با هر شکلی از الهیات طبیعی مخالف بود؛ یعنی الهیاتی که بر بنیان جهان آفرینش یا عقل انسانی و مستقل از مکاشفه مسیحی بنا شده باشد. توماس آکویناس نظامی دووجهی را به وجود آورده بود که در آن توسط عقل، وجود خدا و برخی از صفات وی اثبات می شد، در حالی که مکاشفه بر اساس این بنیان که عقل پی افکنده بود، آموزه هایی خاص و مسیحی را به وجود می آورد. اصلاحگران دین این رویکرد را کنار گذاشته، الهیات خود را صرفا بر اساس مکاشفه کتاب مقدس بنا کردند. در قرن هجدهم خداباوری عقلانی، مذهبی رقیب را پدید آورد که صرفا بر اساس طبیعت و عقل بنا شده بود. مدافعان راست دینی در واکنش به نگرش خداباوری عقلانی دیدگاهی مشابه آکویناس اتخاذ کردند؛ یعنی آنان صحت و اعتبار الهیات طبیعی را تصدیق کردند، اما بسندگی و کامل بودن آن را انکار کردند. لیبرالیسم نیز با تکیه بر روش های تفکر غیردینی کار خود را آغاز کرد و الهیات خود را بر این اساس بنا ساخت که البته این امر، نتایج فاجعه باری در پی داشت.
راه حل بارت، منسوخ کردن هر شکلی از الهیات طبیعی و تأکید بر روی کلام خدا به عنوان تنها بنیان الهیات بود. بارت با انجام دادن این کار، از رویکردی که اصلاحگران در پیش گرفته بودند و شکل چندان مدونی نداشت، اصلی مشخص را استخراج کرد. این اصل، بنیان فکری مستحکمی را به وجود آورد که بر اساس آن، در برابر نفوذ آرمانهای نازی ها به درون کلیسا ایستادگی شد. این تفکر در «اعلامیه بارمن» بیان گشته است. اما درست در همین زمان، که پیکار علیه نازیسم به اوج خود رسیده بود، دوست و همکار بارت، امیل برونز" در اثری تحت عنوان طبیعت و فیض، دیدگاهی مخالف بارت و همفکرانش مطرح کرد. برونر چنین استدلال می کرد که دو نوع مکاشفه از خدا وجود دارد که این دو نوع، در طبیعت و نیز در عیسی مسیح دیده می شوند؛ اما به نظر برونر مکاشفهای که از خدا در طبیعت وجود دارد برای پدید آوردن یک نظام الهیات طبیعی بسنده نیست. از نظر او این مکاشفه نقطه تماسی برای انجیل پدید می آورد. برای مثال وجدان ما، ما را از گناه آگاه می سازد و انجیل این آگاهی را مخاطب قرار می دهد. برونر ادعا می کرد که دیدگاه وی، که به اندازه دیدگاه بارت در این مورد افراطی نبود، به دیدگاه اصلاحگران کلیسا نزدیک تر است و البته این ادعای وی تا اندازهای صحیح بود. بارت در نوشتاری تحت عنوان !Neni (خیر) به سرعت به برونر پاسخ داد و با خشم و غضب، به شدت به او حمله کرد. البته پاسخ خشن و خشماگین بارت را باید با توجه به شرایط حادی که در زمان سیطره نازی ها وجود داشت، درک کرد و چنین پاسخی، متناسب با شرایط آن زمان بود. از نظر بارت تنها یک مکاشفه از خدا وجود داشت که در عیسی مسیح دیده می شد. بدون وجود انجیل، مفهومی واقعی از گناه نمی تواند وجود داشته باشد. از نظر بارت، انجیل بر ما نه همچون هواپیمایی که برای فرود، در پی یافتن مکانی مناسب بر وجدان آگاه ماست، بلکه همچون بمبی نازل می شود که مکانی را که در آن فرود می آید، پاک می سازد.
حق با که بود؟ بارت از این بیمناک بود که برونر روی شکلی نوین از لیبرالیسم در بگشاید که به وسیله آن درک و فهم طبیعی انسان از خدا، مکاشفه خدا را تحریف کرده، بر آن مسلط شود. وی همچنین از این امر بیمناک بود که آراء برونر، که خود در کوره داغ مبارزات ضد نازی حضور نداشت و در زوریخ ساکن بود، فرصتی برای نفوذ دیدگاه های نازیها در کلیسا پدید آورد. از سوی دیگر، فیلسوف آلمانی لودویگ فویرباخ در اثر مشهور خود تحت عنوان جوهره مسیحیت (۱۸۴۱) این نظر را مطرح ساخته بود که تمامی الهیات (که وظیفه آن سخن گفتن در مورد خداست) در واقع، همان انسان شناسی است که وظیفه آن سخن گفتن در مورد انسان است. گفتن اینکه خدا مهربان و حکیم است؛ در واقع، به منزله تصدیق ارزش غایی محبت و حکمت انسانی خواهد بود. از نظر او فرهنگ های مختلف، صفاتی را به خدا نسبت می دهند که از نظر آنها شایان تمجید و ممدوح است. در نظر وی مذهب، شکل ابتدایی و غیر مستقیم شناخت انسان از خویشتن است که حال، فلسفه جانشین آن گشته.
ادامه دارد..
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1396)
کلام مکشوف شده خدا واقعہ تکلم خدا با انسان و مکشوف شدن او توسط عیسی مسیح است. ولی ما چگونه می توانیم در مورد این واقعه، شناخت کسب کنیم؟ کتاب مقدس؛ یعنی کلام مکتوب خدا» شهادتی در مورد واقعه مکاشفه خداست و شبیه تابلویی است که یک نقاش از رعد و برق بر تابلوی خود نقش می کند. عهد عتیق با صبر و انتظار به عیسی مسیح اشاره دارد، نگارشهای عهد جدید نیز، به او اشاره دارند. عملکرد کتب عهد عتیق و عهد جدید، همانند عملکرد یحیای تعمیددهنده، اشاره کردن به عیسی مسیح است: «اینک برة خدا» (از نخستین روزهای خدمت شبانی بارت، تابلوی گرونوالد از یحیای تعمیددهنده که به مسیح مصلوب اشاره دارد، بر دیوار بالای میز تحریر او آویزان بود.)
از نظر بارت، الهیات تنها باید بر اساس کلام خدا به وجود آید و نه بر اساس فلسفه انسانی به همین دلیل بارت در مورد مطالب جلد نخست اصول ایمان مسیحی تجدیدنظر کرد؛ زیرا در ین کتاب تأثیر فلسفه انسانی دیده می شد. بارت با هر شکلی از الهیات طبیعی مخالف بود؛ یعنی الهیاتی که بر بنیان جهان آفرینش یا عقل انسانی و مستقل از مکاشفه مسیحی بنا شده باشد. توماس آکویناس نظامی دووجهی را به وجود آورده بود که در آن توسط عقل، وجود خدا و برخی از صفات وی اثبات می شد، در حالی که مکاشفه بر اساس این بنیان که عقل پی افکنده بود، آموزه هایی خاص و مسیحی را به وجود می آورد. اصلاحگران دین این رویکرد را کنار گذاشته، الهیات خود را صرفا بر اساس مکاشفه کتاب مقدس بنا کردند. در قرن هجدهم خداباوری عقلانی، مذهبی رقیب را پدید آورد که صرفا بر اساس طبیعت و عقل بنا شده بود. مدافعان راست دینی در واکنش به نگرش خداباوری عقلانی دیدگاهی مشابه آکویناس اتخاذ کردند؛ یعنی آنان صحت و اعتبار الهیات طبیعی را تصدیق کردند، اما بسندگی و کامل بودن آن را انکار کردند. لیبرالیسم نیز با تکیه بر روش های تفکر غیردینی کار خود را آغاز کرد و الهیات خود را بر این اساس بنا ساخت که البته این امر، نتایج فاجعه باری در پی داشت.
راه حل بارت، منسوخ کردن هر شکلی از الهیات طبیعی و تأکید بر روی کلام خدا به عنوان تنها بنیان الهیات بود. بارت با انجام دادن این کار، از رویکردی که اصلاحگران در پیش گرفته بودند و شکل چندان مدونی نداشت، اصلی مشخص را استخراج کرد. این اصل، بنیان فکری مستحکمی را به وجود آورد که بر اساس آن، در برابر نفوذ آرمانهای نازی ها به درون کلیسا ایستادگی شد. این تفکر در «اعلامیه بارمن» بیان گشته است. اما درست در همین زمان، که پیکار علیه نازیسم به اوج خود رسیده بود، دوست و همکار بارت، امیل برونز" در اثری تحت عنوان طبیعت و فیض، دیدگاهی مخالف بارت و همفکرانش مطرح کرد. برونر چنین استدلال می کرد که دو نوع مکاشفه از خدا وجود دارد که این دو نوع، در طبیعت و نیز در عیسی مسیح دیده می شوند؛ اما به نظر برونر مکاشفهای که از خدا در طبیعت وجود دارد برای پدید آوردن یک نظام الهیات طبیعی بسنده نیست. از نظر او این مکاشفه نقطه تماسی برای انجیل پدید می آورد. برای مثال وجدان ما، ما را از گناه آگاه می سازد و انجیل این آگاهی را مخاطب قرار می دهد. برونر ادعا می کرد که دیدگاه وی، که به اندازه دیدگاه بارت در این مورد افراطی نبود، به دیدگاه اصلاحگران کلیسا نزدیک تر است و البته این ادعای وی تا اندازهای صحیح بود. بارت در نوشتاری تحت عنوان !Neni (خیر) به سرعت به برونر پاسخ داد و با خشم و غضب، به شدت به او حمله کرد. البته پاسخ خشن و خشماگین بارت را باید با توجه به شرایط حادی که در زمان سیطره نازی ها وجود داشت، درک کرد و چنین پاسخی، متناسب با شرایط آن زمان بود. از نظر بارت تنها یک مکاشفه از خدا وجود داشت که در عیسی مسیح دیده می شد. بدون وجود انجیل، مفهومی واقعی از گناه نمی تواند وجود داشته باشد. از نظر بارت، انجیل بر ما نه همچون هواپیمایی که برای فرود، در پی یافتن مکانی مناسب بر وجدان آگاه ماست، بلکه همچون بمبی نازل می شود که مکانی را که در آن فرود می آید، پاک می سازد.
حق با که بود؟ بارت از این بیمناک بود که برونر روی شکلی نوین از لیبرالیسم در بگشاید که به وسیله آن درک و فهم طبیعی انسان از خدا، مکاشفه خدا را تحریف کرده، بر آن مسلط شود. وی همچنین از این امر بیمناک بود که آراء برونر، که خود در کوره داغ مبارزات ضد نازی حضور نداشت و در زوریخ ساکن بود، فرصتی برای نفوذ دیدگاه های نازیها در کلیسا پدید آورد. از سوی دیگر، فیلسوف آلمانی لودویگ فویرباخ در اثر مشهور خود تحت عنوان جوهره مسیحیت (۱۸۴۱) این نظر را مطرح ساخته بود که تمامی الهیات (که وظیفه آن سخن گفتن در مورد خداست) در واقع، همان انسان شناسی است که وظیفه آن سخن گفتن در مورد انسان است. گفتن اینکه خدا مهربان و حکیم است؛ در واقع، به منزله تصدیق ارزش غایی محبت و حکمت انسانی خواهد بود. از نظر او فرهنگ های مختلف، صفاتی را به خدا نسبت می دهند که از نظر آنها شایان تمجید و ممدوح است. در نظر وی مذهب، شکل ابتدایی و غیر مستقیم شناخت انسان از خویشتن است که حال، فلسفه جانشین آن گشته.
ادامه دارد..
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1396)
بیشتر بخوانید :
راستدینی هوشمندانه
پدر الهیات لاتین
تفتیش عقاید در مسیحیت
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}