انجیل بدون اسطوره (قسمت اول)
الهیات لیبرال قرن نوزدهم، با اطمینان خاطر، تصویری از «عیسای تاریخی»؛ یعنی عیسایی که تصور می شد واقعا چنین بوده، بازسازی کرده بود که این تصویر در نهایت، تصویر یک پروتستان لیبرال نیکوسیرت بود.
رودلف بولتمان
چکیده:
الهیات لیبرال قرن نوزدهم، با اطمینان خاطر، تصویری از «عیسای تاریخی»؛ یعنی عیسایی که تصور می شد واقعا چنین بوده، بازسازی کرده بود که این تصویر در نهایت، تصویر یک پروتستان لیبرال نیکوسیرت بود.
تعداد کلمات: 1388 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
الهیات لیبرال قرن نوزدهم، با اطمینان خاطر، تصویری از «عیسای تاریخی»؛ یعنی عیسایی که تصور می شد واقعا چنین بوده، بازسازی کرده بود که این تصویر در نهایت، تصویر یک پروتستان لیبرال نیکوسیرت بود.
تعداد کلمات: 1388 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
نویسنده: تونی لِین
ترجمه: روبرت آسریان
ترجمه: روبرت آسریان
ورودلف بولتمان در سال ۱۸۸۴ در ویف الستدا آلمان چشم به جهان گشود. وی در دانشگاههای توبینگن، برلین و ماربورگ به تحصیل الهیات پرداخت. پس از آن، در دانشگاه های الهیات ماربورگ، برسلو، و گیسن مشغول تدریس شد، اما بخش اعظم فعالیت دانشگاهی او در دانشگاه ماربورگ انجام شد، که بین سالهای ۱۹۲۱ تا ۱۹۵۱، یعنی زمان بازنشسته شدنش، در آنجا به عنوان استاد عهد جدید مشغول تدریس بود. وی تا زمان مرگ خود در سال ۱۹۷۶، استاد افتخاری در دانشگاه ماربورگ بود.
بولتمان قبل از آنکه یک عالم الهی باشد، متخصص متن عهد جدید است. در واقع، او را می توان بزرگ ترین محقق و متخصص عهد جدید در قرن بیستم دانست که بدون شک بیش از هر محقق دیگری تأثیرگذار بوده است. نخستین اثر مهم وی تاریخ سنت هم نظر است (۱۹۲۱). وی در این کتاب، رویکرد نقادی فرم را، که وی از پیشوایان آن محسوب می شد، در مورد مطالعه انجیل به کار می گیرد. وی روایات انجیل را در قالب اشکال و فرم های مختلف تحلیل می کند. وی با انجام دادن این کار، در پی آن بود تا سیر تحول و پیشرفت سنت شفاهی را تا زمان تبدیل شدن آن به انجیل مکتوب و عملکرد آنها را در کلیسای اولیه بررسی کند و بدین سان، تاریخمندی آنها را ارزیابی نماید. از نظر بولتمان بسیاری از سخنان مکتوب عیسی، گفته های خود او نیست، بلکه محصول حیات جوامع مسیحی اولیه به شمار می آید. وی در این کتاب نگرشی بسیار شکاکانه در مورد امکان شناخت زندگی عیسی دارد و معتقد است که ما فقط می توانیم به مطالبی بسیار کلی در مورد زندگی او دست یابیم .
بیشتر بخوانید : انجمن عیسی
الهیات لیبرال قرن نوزدهم، با اطمینان خاطر، تصویری از «عیسای تاریخی»؛ یعنی عیسایی که تصور می شد واقعا چنین بوده، بازسازی کرده بود که این تصویر در نهایت، تصویر یک پروتستان لیبرال نیکوسیرت بود. آلبرت شوایتزر در کتاب خود تحت عنوان در جستجوی عیسای تاریخی (۱۹۰۶) این فرایند کنکاش الهیات لیبرال را به دقت مورد شرح و بررسی قرار داد. بولتمان خود در محیطی که الهیات لیبرال بر آن غالب بود، تحصیل کرده بود، اما همانند بارت علیه الهیات لیبرال واکنش نشان داد، منتها واکنش وی، مانند بارت واکنشی ریشه ای نبود. بارت و بولتمان هر دو کنکاش الهیات لیبرال را برای یافتن عیسای تاریخی رد می کردند. بارت با استناد به موج فزاینده شکاکیت نسبت به بازسازی تصویری تاریخی از عیسی، ضرورت بازگشت به آن مسیحی را که پیام عهد جدید در مورد اوست، نشان داد و همانگونه که هارناک بیان کرده است «انجیلهای متضمن عناصر دفاعیاتی را از میان خار و خس شکاکیت جمع آوری کرد.»
ورودلف بولتمان در سال ۱۸۸۴ در ویف الستدا آلمان چشم به جهان گشود. وی در دانشگاههای توبینگن، برلین و ماربورگ به تحصیل الهیات پرداخت. پس از آن، در دانشگاه های الهیات ماربورگ، برسلو، و گیسن مشغول تدریس شد، اما بخش اعظم فعالیت دانشگاهی او در دانشگاه ماربورگ انجام شد، که بین سالهای ۱۹۲۱ تا ۱۹۵۱، یعنی زمان بازنشسته شدنش، در آنجا به عنوان استاد عهد جدید مشغول تدریس بود. وی تا زمان مرگ خود در سال ۱۹۷۶، استاد افتخاری در دانشگاه ماربورگ بود.
بولتمان نیز به سه دلیل با کنکاش الهیات لیبرال مخالفت نمود. نخست آنکه رویکرد شک گرایانه بولتمان به اناجیل، بازسازی تصویری تاریخی از عیسی را «ناممکن» می ساخت. از نظر او تنها حصول حداقل شناخت ممکن از عیسی امکان دارد که البته این مقدار شناخت برای نگاشتن زندگی او کافی نیست. دوم آنکه شناخت نسبت به عیسای تاریخی ضرورتی ندارد. از نظر بولتمان فقط کافی است در اناجیل، بتوان بنیانی تاریخی برای این موضوع یافت که عیسی زندگی کرد و جان سپرد، که این سخن او طنین سخنان کیرکگارد را دارد. سوم آنکه توجه به عیسای تاریخی امری نارواست! بولتمان به این گفته پولس که ما دیگر عیسی مسیح را بر حسب جسم (یعنی برحسب ظاهر یا به طریقی دنیوی) نمی شناسیم استناد کرده، ادعا میکند که معنای سخن پولس این است که روی دیگر به عیسای تاریخی علاقه ای ندارد. وی همچنین ادعا می کند که جنبش اصلاح دینی این اصل را مطرح کرد که ما تنها بر اساس ایمان و نه بر اساس تاریخ، عادل شمرده می شویم. اما واقعیت امر آن است که جنبش اصلاح دینی به شکلی دقیق تر این اصل را بیان کرد که عادل شمرده شدن تنها بر اساس ایمان به عیسی مسیح تاریخی ممکن می شود. اصلاحگران دینی در حالی که بر این موضوع تأکید می کردند که ایمان نجات بخش چیزی بیشتر از باور صرف به وقایع تاریخی اناجیل است، هرگز تصور نمی کردند که اساس این ایمان نجات بخش چیزی کمتر از باور به وقایعی تاریخی باشد.
بارتو بولتمان هر دو کنکاش الهیات لیبرال برای یافتن عیسای تاریخی را رد می کنند، اما هر یک از آنان چیزی متفاوت را جانشین این امر می سازند. بارت به جای این کنکاش الهیات مبتنی بر اصول ایمان را قرار می دهد که عمدتا بر اساسی راست دینانه قرار گرفته است. بارت این الهیات را بر خلاف استاد سابق خود، هارناک، از بررسی های انتقادی و تاریخی منفصل می سازد. بولتمان به جای این کنکاش الهیات لیبرال، شکلی افراطی از شکگرایی تاریخی در مورد عیسی را جایگزین می سازد که برای مدت زمانی طولانی، بر فضای الهیاتی آلمان غالب بود؛ تا اینکه برخی از شاگردان وی «کنکاشی نوین برای یافتن عیسای تاریخی» را آغاز کردند که البته با رویکرد الهیات لیبرال در این مورد تفاوت ماهوی دارد. بولتمان الهیات لیبرال را رد کرد تا در نهایت، تعبیری اگزیستانسیالیستی از مسیحیت را جایگزین آن سازد. بولتمان، هنگامی که در بازگشت به الهیات مبتنی بر کلام خدا از الهیات لیبرال روی برگردانید، خود دریافت که همانند بارت به شکلی ریشه ای با لیبرالیسم قطع رابطه نکرده است: «من در تمامی آثارم تلاش کرده ام تاسنت پژوهش تاریخی - انتقادی را به شکلی که در الهیات «لیبرال» مورد استفاده قرار می گرفت، به صورت گسترده تری به کار گیرم و در نتیجه، دانش الهیاتی معاصر خود را بارآورتر سازم.» اما در حالی که روش بولتمان در این مورد، از روش الهیات لیبرال متفاوت بود، نتایج وی همانند نتایجی که الهیات لیبرال بدان رسید، راست دینانه نبود.
بولتمان خصوصا برای روش ابداعی خود که تحت عنوان اسطوره زدایی خوانده می شود، مشهور است. در حالی که بارت روی کلام خدا تأکید دارد، بولتمان به موضوعی توجه نشان می دهد که بارت در مجموع توجه چندانی به آن ندارد؛ یعنی به هرمنوتیک یا علم تفسیر . ما چگونه روی شکافی که بین قرن اول و قرن بیستم وجود دارد پلی ایجاد می کنیم؟ پیام عهد جدید چگونه باید در مورد عصر ما به کار گرفته شود؟ بولتمان سعی می کند تا در مقاله ای تحت عنوان عهد جدید و اسطوره شناسی (۱۹۴۱) به این سؤالات پاسخ دهد. این مقاله یکی از مهم ترین آثار الهیاتی قرن حاضر محسوب می شود.
از نظر بولتمان، مشکل مفسرین، ریشه در جهاننگری اسطوره ای عهد جدید دارد. منظور بولتمان از جهان نگری اسطورهای، نظر عهد جدید در مورد وجود جهانی سه طبقه ای شامل بهشت در آسمان، زمین، و دوزخ در زیرزمین) و باور به وجود فرشتگان، ارواح شریر، و معجزاب است. نویسندگان عهد جدید، چنین جهاننگری ای داشتند که امروزه این جهان نگری منسوخ و مهجور به نظر می رسد. از نظر بولتمان، انسان معاصر نمی تواند پیام عهد جدید را بپذیرد؛ زیرا نمی تواند جهاننگری اسطوره ای را بپذیرد.
غیرممکن است که از لامپ الکتریکی و بی سیم استفاده کنیم و از کشفیات و دستاوردهای پزشکی و جراحی معاصر بهره مند باشیم و همزمان به جهان ارواح و معجزات که عهد جدید آن را تصویر می کند، باور داشته باشیم. (عهد جدید و اسطوره شناسی )بنابراین، از نظر بولتمان، پذیرش جهان نگری اسطوره ای ناممکن و نیز غیر ضروری است. از نظر او در این جهاننگری ویژگی هایی که به شکل خاص مسیحی باشند، وجود ندارند و این جهان نگری صرفأ مربوط به عصری است که هنوز علم در زندگی انسان نقش مهمی نداشت.
ما در چنین شرایطی چگونه باید واکنش نشان دهیم؟ بولتمان می گوید که رها شدن از این شرایط با انتخاب عناصری که می توان به آنها ایمان داشت و کنار گذاشتن برخی عناصر دیگر امکان ندارد؛ زیرا جهاننگری اسطورهای یک کلیت یکپارچه است. بولتمان در این مورد روش اسطوره زدایی را به عنوان راه حل پیشنهاد می کند. این روش نه به معنای حذف عناصر اسطوره ای عهد جدید، بلکه به معنای تفسیر جدید این عناصر است. بولتمان از عالمان الهی لیبرال چون هارناک انتقاد می کند که در الهیات خود، اسطوره شناسی را حذف کردند و بدین سان، انجیل را «در چند اصل مذهبی و اخلاقی» خلاصه کردند. اما هدف بولتمان تفسیر اسطوره شناسی عهد جدید است و خصوصا وی در پی آن است تا تفسیری اگزیستانسیالیستی از این اسطوره شناسی به عمل آورد. از نظر او ماهیت اسطوره چنین کاری را توجیه می کند.
ادامه دارد..
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1396)
ورودلف بولتمان در سال ۱۸۸۴ در ویف الستدا آلمان چشم به جهان گشود. وی در دانشگاههای توبینگن، برلین و ماربورگ به تحصیل الهیات پرداخت. پس از آن، در دانشگاه های الهیات ماربورگ، برسلو، و گیسن مشغول تدریس شد، اما بخش اعظم فعالیت دانشگاهی او در دانشگاه ماربورگ انجام شد، که بین سالهای ۱۹۲۱ تا ۱۹۵۱، یعنی زمان بازنشسته شدنش، در آنجا به عنوان استاد عهد جدید مشغول تدریس بود. وی تا زمان مرگ خود در سال ۱۹۷۶، استاد افتخاری در دانشگاه ماربورگ بود.
بولتمان نیز به سه دلیل با کنکاش الهیات لیبرال مخالفت نمود. نخست آنکه رویکرد شک گرایانه بولتمان به اناجیل، بازسازی تصویری تاریخی از عیسی را «ناممکن» می ساخت. از نظر او تنها حصول حداقل شناخت ممکن از عیسی امکان دارد که البته این مقدار شناخت برای نگاشتن زندگی او کافی نیست. دوم آنکه شناخت نسبت به عیسای تاریخی ضرورتی ندارد. از نظر بولتمان فقط کافی است در اناجیل، بتوان بنیانی تاریخی برای این موضوع یافت که عیسی زندگی کرد و جان سپرد، که این سخن او طنین سخنان کیرکگارد را دارد. سوم آنکه توجه به عیسای تاریخی امری نارواست! بولتمان به این گفته پولس که ما دیگر عیسی مسیح را بر حسب جسم (یعنی برحسب ظاهر یا به طریقی دنیوی) نمی شناسیم استناد کرده، ادعا میکند که معنای سخن پولس این است که روی دیگر به عیسای تاریخی علاقه ای ندارد. وی همچنین ادعا می کند که جنبش اصلاح دینی این اصل را مطرح کرد که ما تنها بر اساس ایمان و نه بر اساس تاریخ، عادل شمرده می شویم. اما واقعیت امر آن است که جنبش اصلاح دینی به شکلی دقیق تر این اصل را بیان کرد که عادل شمرده شدن تنها بر اساس ایمان به عیسی مسیح تاریخی ممکن می شود. اصلاحگران دینی در حالی که بر این موضوع تأکید می کردند که ایمان نجات بخش چیزی بیشتر از باور صرف به وقایع تاریخی اناجیل است، هرگز تصور نمی کردند که اساس این ایمان نجات بخش چیزی کمتر از باور به وقایعی تاریخی باشد.
بارتو بولتمان هر دو کنکاش الهیات لیبرال برای یافتن عیسای تاریخی را رد می کنند، اما هر یک از آنان چیزی متفاوت را جانشین این امر می سازند. بارت به جای این کنکاش الهیات مبتنی بر اصول ایمان را قرار می دهد که عمدتا بر اساسی راست دینانه قرار گرفته است. بارت این الهیات را بر خلاف استاد سابق خود، هارناک، از بررسی های انتقادی و تاریخی منفصل می سازد. بولتمان به جای این کنکاش الهیات لیبرال، شکلی افراطی از شکگرایی تاریخی در مورد عیسی را جایگزین می سازد که برای مدت زمانی طولانی، بر فضای الهیاتی آلمان غالب بود؛ تا اینکه برخی از شاگردان وی «کنکاشی نوین برای یافتن عیسای تاریخی» را آغاز کردند که البته با رویکرد الهیات لیبرال در این مورد تفاوت ماهوی دارد. بولتمان الهیات لیبرال را رد کرد تا در نهایت، تعبیری اگزیستانسیالیستی از مسیحیت را جایگزین آن سازد. بولتمان، هنگامی که در بازگشت به الهیات مبتنی بر کلام خدا از الهیات لیبرال روی برگردانید، خود دریافت که همانند بارت به شکلی ریشه ای با لیبرالیسم قطع رابطه نکرده است: «من در تمامی آثارم تلاش کرده ام تاسنت پژوهش تاریخی - انتقادی را به شکلی که در الهیات «لیبرال» مورد استفاده قرار می گرفت، به صورت گسترده تری به کار گیرم و در نتیجه، دانش الهیاتی معاصر خود را بارآورتر سازم.» اما در حالی که روش بولتمان در این مورد، از روش الهیات لیبرال متفاوت بود، نتایج وی همانند نتایجی که الهیات لیبرال بدان رسید، راست دینانه نبود.
بولتمان خصوصا برای روش ابداعی خود که تحت عنوان اسطوره زدایی خوانده می شود، مشهور است. در حالی که بارت روی کلام خدا تأکید دارد، بولتمان به موضوعی توجه نشان می دهد که بارت در مجموع توجه چندانی به آن ندارد؛ یعنی به هرمنوتیک یا علم تفسیر . ما چگونه روی شکافی که بین قرن اول و قرن بیستم وجود دارد پلی ایجاد می کنیم؟ پیام عهد جدید چگونه باید در مورد عصر ما به کار گرفته شود؟ بولتمان سعی می کند تا در مقاله ای تحت عنوان عهد جدید و اسطوره شناسی (۱۹۴۱) به این سؤالات پاسخ دهد. این مقاله یکی از مهم ترین آثار الهیاتی قرن حاضر محسوب می شود.
از نظر بولتمان، مشکل مفسرین، ریشه در جهاننگری اسطوره ای عهد جدید دارد. منظور بولتمان از جهان نگری اسطورهای، نظر عهد جدید در مورد وجود جهانی سه طبقه ای شامل بهشت در آسمان، زمین، و دوزخ در زیرزمین) و باور به وجود فرشتگان، ارواح شریر، و معجزاب است. نویسندگان عهد جدید، چنین جهاننگری ای داشتند که امروزه این جهان نگری منسوخ و مهجور به نظر می رسد. از نظر بولتمان، انسان معاصر نمی تواند پیام عهد جدید را بپذیرد؛ زیرا نمی تواند جهاننگری اسطوره ای را بپذیرد.
غیرممکن است که از لامپ الکتریکی و بی سیم استفاده کنیم و از کشفیات و دستاوردهای پزشکی و جراحی معاصر بهره مند باشیم و همزمان به جهان ارواح و معجزات که عهد جدید آن را تصویر می کند، باور داشته باشیم. (عهد جدید و اسطوره شناسی )بنابراین، از نظر بولتمان، پذیرش جهان نگری اسطوره ای ناممکن و نیز غیر ضروری است. از نظر او در این جهاننگری ویژگی هایی که به شکل خاص مسیحی باشند، وجود ندارند و این جهان نگری صرفأ مربوط به عصری است که هنوز علم در زندگی انسان نقش مهمی نداشت.
ما در چنین شرایطی چگونه باید واکنش نشان دهیم؟ بولتمان می گوید که رها شدن از این شرایط با انتخاب عناصری که می توان به آنها ایمان داشت و کنار گذاشتن برخی عناصر دیگر امکان ندارد؛ زیرا جهاننگری اسطورهای یک کلیت یکپارچه است. بولتمان در این مورد روش اسطوره زدایی را به عنوان راه حل پیشنهاد می کند. این روش نه به معنای حذف عناصر اسطوره ای عهد جدید، بلکه به معنای تفسیر جدید این عناصر است. بولتمان از عالمان الهی لیبرال چون هارناک انتقاد می کند که در الهیات خود، اسطوره شناسی را حذف کردند و بدین سان، انجیل را «در چند اصل مذهبی و اخلاقی» خلاصه کردند. اما هدف بولتمان تفسیر اسطوره شناسی عهد جدید است و خصوصا وی در پی آن است تا تفسیری اگزیستانسیالیستی از این اسطوره شناسی به عمل آورد. از نظر او ماهیت اسطوره چنین کاری را توجیه می کند.
ادامه دارد..
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1396)
بیشتر بخوانید :
بیداری انجیلی
زائران خدا
داور کرامول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}